گنجور

حاشیه‌ها

امیرابوالفضل در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

باعرض سلام و ادب
وزن شعر مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن(بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) میباشد که به اشتبه فعلاتن فعلاتن... نوشته شده خواهشمند هست تصحیح فرمایید
باتشکر.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

آرین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

با سلام و درود خدمت عزیزان.
امروز به دلیلی فرصت عزیزی دست داد تا لذت 1000 برابر از این شعر عطار عزیز ببرم و آن فرصت و اتفاق نااااااااب این بود که برای دانلود آلبوم قاصدک استاد شجریان با کیفیت 320 در اینترنت جستوجویی کردم و خوشحال از این که کیفیت 320 این آلبوم رو یافتم(چون نسخه ی کیفیت پایینش رو داشتم) ناااااگهان متوجه شدم که قاصدک به جز در پاریس یک اجرای دیگه در شهر گوتنبرگ داشته که اونم کیفیت 320 ش موجود بود. دانلود کردم و وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقدررررررررر لذت بردم و چقدرررررررررر دلنشین تر از اجرای پاریسه اساتید بود. حتمااااااا حتمااااا اجرای گوتنبرگ رو گوش کنید.
چرا که استاد هم در انتخاب ابیات(در بخش های آوازی از ابیات دیگری نسبت به اجرای پاریس استفاده شده) و هم در فراز و فرودها و انتخاب گوشه ها ظرافت بسیااااااااار لذیذتری رو به خرج داده اند. هم چنین استاد مشکاتیان هم کولاک میکنن.

ربیع زاده در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰:

این متن به ما می فهماند که در روزگار سعدی مجالس رقص و آواز و شرابخواری آزاد بوده و جوانان در این مجالس آزادانه شرکت می کرده اند و لی روحانیون مخالف شرکت جوانان در این مجالس بوده اند .

شروین پاداش‌پور در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

سلام. ظاهرا" هیچ نظارتی نسبت به ویرایش اشتباه ها صورت نمی گیره. این چه قصیده ایه که چهار بیته و از این مهم تر پر از ایراد وزنی و غلط املاییه؟ از مرجعی مثل"گنجور" بیشتر از این انتظار می ره .

مهدی پورصادق در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۹ - گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی:

چرا اساتید محترم بر این شعر نغز و کاربردی حاشیه ای ننوشته اند؟
در صورت امکان شرحی بر نکات مبهم و معنی بعضی از عبارتها ارائه بفرمایید.

مهدی کاظمی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها:

انانکه اولیا و پاکان را دشمنی میورزند به تعبیر مولانا در خاک فرو رفته و بکلی بخاک تبدیل میشوند اما برعکس جسم پاکان و اولیای خداوندی مثل اینکه در نمک فرو رود مانند اوصاف و روح و جانشان پاک و منزه میشود ....درینجا منظور اینست که با دشمنی با اولیای خداوندی روح و اصل خدایی ماهم تحت تاثیر قرار میگیره و در اصطلاح سرد و بیروح میشیم.... مولانا در ادامه میفرماید همون نمکی که حضرت محمد ص ازون املح (بانمک)است... اشاره به حدیث نبوی بدین شرح :: مشهور است‌ از حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ پرسیدند شما زیباتر هستید یا حضرت‌ یوسف‌ زیباتر بوده‌ است،‌ ایشان‌ جواب‌ داده ‌اند که‌ اخی‌ یوسف‌ اجمل‌ منی‌ و انا املح‌ منه.‌ یعنی‌ برادرم‌ یوسف‌ از من‌ زیباتر بوده‌ ولیکن‌ من‌ از او با نمک ‌تر هستم‌. ملاحت،‌ آن‌ زیبایی‌ عمقی‌ و باطنی‌ انسان‌ است‌ ولیکن‌ جمال،‌ مربوط‌ به‌ زیبایی‌ ظاهر است‌ ...مولانا در ادامه میفرماید مابقی ازین ملاحت رو در میراث و روش پیامبر ودر میان اولیای الهی که همواره در هر دورانی باتو هستند پیداکن
آن به خاک اندر شد و کل خاک شد
وین نمک اندر شد و کل پاک شد
آن نمک کز وی محمد املحست
زان حدیث با نمک او افصحست
این نمک باقیست از میراث او
با تواند آن وارثان او بجو
این اولیای وقت در کنار تو نشسته اند ولی تو کنار نداری ...کنار جسم داری باید با چشم جان ببینی تا وجودشون رو حس کنی چونکه جان ادمی کناری نداره و از قیود جهات رهاست و اگر تو وابسته این سمت و سویی بدانکه از عالم معنا و به زعم مولانا عالم جان محرومی
پیش تو شسته ترا خود پیش کو
پیش هستت جان پیش‌اندیش کو
گر تو خود را پیش و پس داری گمان
بستهٔ جسمی و محرومی ز جان
زیراکه بالا و پایین و چپ و راست مختص عالم جسم است و جان ما بدون اینها روشن و برقرار است ...حالا با همچنین نگاهی به این نور پاک الهی نظر کن تا تو ام ببینی و از کوته نظری نجات پیدا کنی و فکر نکنی که تمام موجودیت تو همین احوالات جسمی مثل غم و شادیست ...که تو جهانی عظیم و ناپیدا (عدم) هستی که خلاصه درین حالات و جهات نیست
زیر و بالا پیش و پس وصف تنست
بی‌جهتها ذات جان روشنست
برگشا از نور پاک شه نظر
تا نپنداری تو چون کوته‌نظر
که همینی در غم و شادی و بس
ای عدم کو مر عدم را پیش و پس
در پایان مولانا میفرماید فرصت رویش رو دراین روز بارانی از دست مده و تا دم آخر (شب) ازین بارش رحمت الهی بهرمند شو و رشد کن و نُمُوّ رو پیش بگیر
روز بارانست می‌رو تا به شب
نه ازین باران از آن باران رب

نجاتی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه:

کاش برای قسمت تصحیح Ocr کد یا افزونه ای می ساختید تا با قرار دادن در سایت امکان مشارکت از همانجا برای مراجعان فراهم باشد.

نجاتی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه:

الحذار از ناوک فریاد مظلوم ، الحذر
باید در آخر الحذار باشد.

نجاتی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:

ابتدای مصراع دوم
یا باید مقام باشد یا مقیم.
ای کاش دسترسی به ocr هر قطعه شعر را هم در ادامه شعر یا حاشیه فراهم می کردید. تا امکان بازنگری باشد. و فقط به حدس و گمان نباشد.

همیرضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

@سعید.م:
«بی‌خویشتنم کردی» به معنای «تو بی‌خویشتنم کردی» نیست بلکه به معنای «بی‌خویشتنم می‌کرد» است.
«ی» در «کردی» یای فعل مخاطب نیست بلکه یای استمرار است و معنای «می‌کرد» می‌دهد.
یعنی این فعل ماضی استمراری سوم شخص مفرد است و نه ماضی ساده دوم شخص.
این شیوه ساخت فعل ماضی استمراری (اضافه کردن «ی» به انتهای فعل به جای آوردن «می» قبل از آن) در زبان فارسی امروزی منقرض شده و به همین علت است که در مورد آن دچار ابهام و اشتباه می‌شویم.
نمونه‌های دیگری به همین شکل از سعدی که مشخصا هیچکدام از آنها فعل دوم شخص نیست:

«در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی
کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده‌ست»
نرفتی در بیت بالا یعنی نمی‌رفت.
«همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت»
نکردی یعنی نمی‌کرد.
البته بدیهی است که فعل مخاطب هم به همین صورتی که امروزه به کار می‌بریم ساخته می‌شده و این که بفهیم «نرفتی» معنای «تو نرفتی» می‌دهد یا «او نمی‌رفت» بستگی به جمله دارد چون هر دو می‌تواند صحیح باشد.

محمد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

با سلام:
کسانی که فقط نقد منفی میکنند بهتره هزاران بار قرآن مجید را با ترجمه و تفسیر بخوانند. چون تنها کتاب آسمانی هست که تحریف نشده و کلام خداوند جهان است و غیر قابل انتقاد.
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَ دِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَ عِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ
( هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ( 23
خدا قرآن را فرستاد که بهترین حدیث (و نیکوترین سخن آسمانی خدا) است، کتابی که آیاتش همه (در کمال فصاحت و
اعجاز) با هم مشابه است و در آن ثنای خدا (و خاصان خدا) مکرر می شود، که از تلاوت (آیات قهر) آن خدا ترسان را لرزه
بر اندام افتد و (با آیات رحمت) باز آرام و سکونت یابند و دلهایشان به ذکر خدا مشغول گردد. این (کتاب) همان (رحمت و)
هدایت خداست که هر که را خواهد به آن رهبری فرماید، و هر کس را خدا به گمراهیش واگذارد دیگر هیچ هدایت کننده
ای نخواهد داشت
قَدْ جَاءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ
مُّبِینٌ ( 15
. همانا از جانب خدا برای (هدایت) شما نوری (عظیم)
و کتابی آشکار آمد.
(
َهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ( 16
خدا بدان کتاب هر کس را که از پی خشنودی او رود به راههای سلامت هدایت کند و آنان را از تاریکی های (جهل و گناه)
بیرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست رهبری کند
یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ( 109
روزی که خدا همه پیغمبران را جمع گرداند و آن گاه گوید: چگونه امت از دعوت شما اجابت کردند؟ گویند: ما نمی دانیم،
تویی که به باطن همه کاملًا دانایی
حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ( 173 تنها خدا ما را کفایت کند و او نیکو وکیل و کارسازی است
ِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ ( 29
(این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم الشّأن است که به تو نازل کردیم تا امت در آیاتش تفکر کنند و صاحبان مقام عقل
متذکر (حقایق آن) شوند
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ( 75
سوگند به مواقع نزول ستارگان (یا آیات کریمه قرآن).
( وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ( 76
و این سوگند اگر بدانید بسی سوگند بزرگی است.
ص: 536
( إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ( 77
که این قرآن کتابی بسیار بزرگوار و سودمند و گرامی است.
( فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ ( 78
که در لوح محفوظ سرّ حق مقام دارد.
( لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ( 79
که جز دست پاکان (و فهم خاصّان) بدان نرسد.
( تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ ( 80
تنزیلی از پروردگار عالم است
حِکْمَهٌ بَالِغَهٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ( 5
(قرآن) حکمت بالغه خداست و (اگر از آن پند نگیرید) دیگر از این پس هیچ اندرز و پند (شما را) سودی نخواهد بخشید
َیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا ( 85
و تو را از حقیقت روح می پرسند، جواب ده که روح از (عالم) امر خداست (و بی واسطه جسمانیات به امر الهی به بدنها تعلق
می گیرد) و (شما پی به حقیقت آن نمی برید زیرا) آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ
( وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ( 59
و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست، کسی جز او بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکی و دریاست همه را می داند و هیچ
برگی از درخت نمی افتد مگر آنکه او آگاه است و نه هیچ دانه ای در زیر تاریکی های زمین و نه هیچ تر و خشکی، جز آنکه
در کتابی مبین مسطور است.
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ( 65
در آنجا بنده ای از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصی از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد خود وی را
علم (لدنّی و اسرار غیب الهی) آموختیم.
( قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ( 66
موسی به آن شخص دانا (و خضر زمان) گفت: آیا من تبعیت (و خدمت) تو کنم تا از علم لدنّی خود مرا بیاموزی؟
لم لدنی علمی است که بنده از خدا آموزد بدون واسطه بشر یا ملک یعنی، علمی که بدون استاد و تعلیم و تعلّم، خداوند به افراد عنایت می کند؛ مانند علم پیامبران و ائمه(ع) و بعضی از اولیا مثل علم زبان حیوانات که خداوند به حضرت سلیمان عطا فرمود و این اصطلاح مأخوذ در قرآن است که فرمود «و علمناه من لدنّا علما » ؛ (کهف، آیه 65). که اهل قرب را به تعلیم الهی و تفهیم ربانی معلوم و مفهوم شود نه به دلایل عقلی و شواهد نقلی. بنابراین می توان گفت در علم لدنّی، هیچ واسطه‏ای میان متعلّم و معلّم نیست. «لدن»؛ یعنی، نزد و حضور.
علم یاد شده منحصر به پیامبران(ع) و امامان(ع) نیست و برخی از دیگر اولیای الهی نیز آن را دریافت کرده اند مانند آصف بن برخیا یکی از کارگزاران حضرت سلیمان که قرآن از او در سوره نمل یاد کرده است. رسیدن به این دانش نیازمند مرتبه بالایی از تقوا، اخلاص و تقرب الی الله است.
آیه های دیگری هم هستند که کاملا اشاره میکنند علم نزد خداست و خدا به هر بنده ایی که بخواهد عطا میکند.
ولی کسانی که ندانسته فقط نقد میکنند بهتره بدانند انسانها و عارفانی چون سنایی-عطار- مولانا -حافظ-و........ قابل احترام هستند ونقد آنها با شعور فعلی ما کاملا اشتباه است. چون ما شناختی به خدا نداریم تا در مورد این عارفان نظری بدهیم.
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبا لِّلَّهِ وَلَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ
( الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ( 165
برخی از مردم (نادان) غیر خدا را همانند خدا گیرند و چنانکه خدا را بایست دوست داشت با آنها دوستی ورزند، لیکن آنها
که اهل ایمانند کمال محبّت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند. و اگر فرقه مشرکین ستمکار وقتی که عذاب خدا را
مشاهده کنند ببینند که قدرت خاص خدا است و عذاب خدا بسیار سخت است (از شرک خود سخت پشیمان شوند).
این آیه داره توضیح میده به غیر از خدا دوست دیگری نگیرید........ یعنی تمام حرف همین عرفا
یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ( 269
خدا فیض حکمت را به هر که خواهد عطا کند، و هر که را به حکمت و دانش رسانند در باره او مرحمت و عنایت بسیار کرده
اند، و این حقیقت را جز خردمندان متذکر نشوند
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ( 36
آیا خدای (مهربان) برای بنده اش کافی نیست؟ و مردم (مشرک) تو را از قدرت غیر خدا می ترسانند! و هر که را خدا به
گمراهی خود واگذارد دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود
و باز در این آیه میفرماید : آیا خدای (مهربان) برای بنده اش کافی نیست؟
ما وقتی میتوانیم نقد کنیم یا منکری چیزی بشویم که صاحب علمی باشیم .وا ینکه من نه حدیثی گفتم و داستانی مستقیما از قرآن وساده گفتم که متوجه شویم.که شما بخواهید الان جبهه بگیرید یا موضعی خاص ..الا اینکه بخواهید در مورد قران هم موضع بگیرید وخلاصه اینکه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَإِن تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ
( حَلِیمٌ ( 101
ای اهل ایمان، هرگز از چیزهایی مپرسید که اگر فاش گردد شما را زشت و بد می آید و غمناک می کند، و اگر پرسش آن
را به هنگام نزول آیات قرآن واگذارید برای شما (هر چه مصلحت است) آشکار می گردد. خدا از عقاب سؤالات بی جای
شما درگذشت، و خدا بخشنده و بردبار است.
یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ( 109
روزی که خدا همه پیغمبران را جمع گرداند و آن گاه گوید: چگونه امت از دعوت شما اجابت کردند؟ گویند: ما نمی دانیم،
تویی که به باطن همه کاملًا دانایی
دنبال سوال الکی نباشد.
َهَذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ( 155
و این (قرآن) کتابی است که ما با برکت و خیر بسیار فرستادیم، از آن پیروی کنید و پرهیزکار شوید، شاید مشمول مرحمت
خدا گردید.
کسی از امام علی(ع) مسأله پیچیده‌ای را پرسید، ایشان فرمودند:
همواره برای کسب آگاهی پرسش کن، نه برای ایجاد زحمت؛
زیرا جاهلی که در
طریق فراگیری علم گام بر می‌دارد شبیه به عالم است
و عالمی که همواره
اصرار بر مسائل پر پیچ و خم دارد ،
شبیه جاهلی است که
خود را به زحمت‌ می‌افکند.

همایون در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۶:

همانگونه که معلم برای تربیت شاگرد سئوال طرح می‌‌کند
پیران هم برای پیروان خود راز آمیز و طامات گونه سخن میراندند تا آنان را به راز ورزی
و رمز گشایی آموخته سازند
اعداد و حروف و کلمات و ترکیبات خود بار راز گونه دارند
یک، بودش است و دو، پیدایش است و سه، آفرینش
چهار، نهادش است و پنج، انسان است که خود را حس میکند و بی‌ نهایت است چون بی‌ نهایت را در خود درک میکند
شش، محدودیت است در بی‌ حدی
اهورمزدا به رشک اهریمن پی‌ میبرد و او را به درون نور که موجب رشک او شده بود فرا می‌‌خواند
ولی اهریمن نمی‌‌پذیرد و تاریکی‌ را نمی خواهد که از دست بدهد و اینگونه راز پیدا می‌‌شود
رشک و راز اولین دویی که همزادند پا به پهنه نبرد میگذارند و اینگونه سه، که نبرد است با دو، همراه می‌‌شود
پس زمان محدود پیدا می‌‌شود از زمان ئا محدودی یا زروان، زیرا نبرد در ئا محدودی صورت نمی گیرد
و چهار هم اینگونه پیدا می‌‌شود و انسان مشعل نبرد را بدست می‌‌گیرد نبرد نور
با آمدن سه و چهار، هفت که راز آمیز‌ترین عدد است* به دنیای هستی‌ پا میگذرد و با بودش که یک است در می‌‌آمیزد و هشت می‌‌شود که دو چهار است و شب و روز از دنیای نور و تاریکی در نبردی سه هزار ساله با هم در می‌‌آمیزند و من ما میشود و اینگونه نیستی‌ لحظه به لحظه پا به هستی‌ می‌‌گذارد و شهریار لحظه به لحظه از پرده بیرون می‌‌اید
که ما هم می‌‌تواند با ما باشد و هم بی‌ ما ولی همیشه ما باقی‌ می‌‌ماند و بسیار ما‌ها می‌‌توانند با هم در آمیزند ولی همواره ما خواهند بود
آنگونه که جلال دین همیشه ما است و ما با جلال دین
*الکترون‌ها هفت مدار دارند و پروتون هم هفت لایه است

سید سهراب میرجوادی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:

درود به همگی
برای اولین بار بود این شعرو خوندم و شگفت زده شدم از چند بیتش
اون بیت ظهور جمله اشیا ... خیلی واضح داره اشاره میکنه به یک اصل درفیزیک که همه مواد برای بوجود آمدن نیاز به ضده خودشون دارن ولی خدا نه همتا داره و نه ضد خودش رو
اینجا ند به معنای ضد هست با توجه به مصرع اول

پدرام نیک گفتار در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۰ - حکایت آن پیر خارکش که از خار خواریش گل عزت می گشاد و جوان رعناوش که گل عزتش بوی خواری می داد:

این شعر به واقع یک شاهکار هنریست.
ازبچگی این مصرع در ذهن وروانم حک شده است وروزی نیست با خودم تکرارش نکنم(هرقدم دانه ی شکری میکاشت)
الان اساتید موفقیت و جذب ثروت میگویند که هیچ چیز بهتر ودقیتراز قانون سپاسگذاری برای جذب موفقیت وثروت وجود ندارد

nabavar در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

آقا سعید
بسیاری از اشعار به جای” کرد “ ”کردی“ می آوردند
البته به مناسبتی
ببینید در بیت دوم هم :
وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها
زدی و دریدی آورده
اگر کرده ، زده ، و دریده می آورد زمان حال بود و با مصرع اول یعنی ” می رفت “ همخوانی نداشت
زنده باشی

سعید.م در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

این شعر را بسیار دوست دارم و بیت اول انرا دوست تر دارم ولی متاسفانه بر این حقیر پوشیده است که چرا فرموده اند بی خویشتنم کردی و نگفته اند بی خویشتنم کرده؟ مخاطب در اینجا مگر چه کسیست؟ ایا ترجمه تحت الفظی مصرع دوم چیزی جز اینست که عطر گل و ریاحین مرا از خود بیخو کرده است؟
از اساتید گرامی خواهشمندم درین زمینه مرا راهنمایی کنند!

همایون در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۸:

غزل لحظه و ساعت
اینجا جلال دین کاملا بی‌خودی خود را آشکار میکند و به جان خود و شمس که یکی‌ شده است سوگند می‌‌خورد
او یک انسان منفرد نیست بلکه مانند ماه و خورشید که در گردش اند در گردش دائم بدور شمس افتاده است همانطور که شمس هم بطور ئا پیدا و غیر جسمانی‌ بدور دل‌ او در گردش است
ما می‌‌دانیم که همه اجسام در هستی‌ نیز بدور هم می‌‌گردد اینگونه است که او هست گردیده و بقیه را چون نقش گرمابه مجازی می‌‌داند زیرا در چنین گردشی نیستند
در دو بیت نخست چهار حالت کار و بار و نوش و کوش، آدم را بطور تصادفی و خوشایندی بیاد چهار ویژگی‌ ذرات بنیادی مثل الکترون که بدور پروتون می‌‌گردد می‌‌اندازد، گشتاور (کار تو)، سرالش (بار تو ) نهادش (با قند تو) و چرخش (از پند تو)
هر چند که خود را بیرون از هر گونه چهاری که اساس هستی‌ است می‌‌دند از سرگشتگی خو بسیار خشنود و شاد است و همه چیز خود را از این گردش می‌‌داند
مانند رخسنده‌ای که با ضربه‌های دف و پرده‌های ساز هماهنگ است هستی‌ او با هستی‌ شمس هماهنگ و در هم تنیده شده است
و مانند گردیدن که دائمی است او نیز هر لحظه و ساعت این وابستگی و هماهنگی را حس میکند
این تجربه برای انسان براستی یگانه و کمیاب است و شاید پدیدهٔ‌ای نایاب در هستی‌ انسان‌ها باشد
از گفته‌های او و نکته‌های بدیع او درستی این ادعا نیز برای همگان بخصوص دوست داران او آشکار است

پریسا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۵:

درود بر خوانندگان گرامی
اختر شوخ عرق شرم، به چه معناست؟
سپاس پیشاپیش از پاسخ گوئی.
برداشت خودم این ه که منظور درخشش عرق شرم باش ه....

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:

در این جا در مصرع اول بنان به معنی سر انگشتان دست است
جمع این رباعی از 9727

جواد تمنا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

به نقل از دکتر فرح نیازکار، در ضبط یغمایی و یوسفی، به جای واژه «قد» در مصرع دوم بیت هشتم، واژه «رخ» آمده است و منطقی است که ماه ختن توصیفی برای رخ معشوق باشد نه قد او.

۱
۳۱۸۳
۳۱۸۴
۳۱۸۵
۳۱۸۶
۳۱۸۷
۵۶۳۰