یاسان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
جناب امین کیخا Iconoclast را معادل «رند» در زبان فارسی یا به عبارت دقیقتر در شعر حافظ میدانند حال آنکه Iconoclast (به معنای شمایلشکنی، آیکونشکنی، یا بتشکنی) به حرکتی مذهبی برای از بین بردن شمایل و تصاویر مذهبی توسط معتقدان به خود آن مذهب گفته میشود. در مسیحیت ارتدکس شرقی و پروتستانیزم به مخالفان پرستش شمایل Iconoclast میگویند. حال آنکه رند به معنای «حیلهگر و زیرک و غدار» است که در شعر حافظ کنایه از شخص عارف به معنی و طناز است. یکی از دلایلی که شعر حافظ را غیر قابل ترجمه میکند نبودن معادلهای کافی در زبانهای دیگر برای چنین اصطلاحاتی است
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
مرا میبینی و هر دم زیـادت میکنی دردم
تـو را میبینم و مـیـلـم زیـادت میشود هر دم
عاشق بادیدن ِ معشوق دردمندتر می شود. امّا این"درد" دردِ اشتیاق است، دردِ شوق است. دردِ عشق است. یعنی شور و شوق مرانسبت به خودت افزونتر میکنی. عاشق فقط دروصال به آرامش می رسد.
معنی بیت : وقتی تومرا می بینی سببِ فَوَرا ن ِ دردِ اشتیاق ِ من می شوی، سببِ بی قراری من می شوی. وقتی من تورا می بینم تمایلم به تو افزونتر می شود،تـو را که میبینم آتش ِ اشتیاق فروزانترمی گردد ومن عاشق تروشیداترمی شوم.
هردومصرع تقریباً یک معنی تولید می کند. حافظ خواسته بااین جمله ی ساده صادقانه احساسات وعواطفِ درونی را بیان کند. یک معنی باجملاتی ظاهراً متفاوت ومتضاد. هم وقتی که معشوق عاشق رامی بیند وهم وقتی که عاشق معشوق رامی بیند یک اتّفاق دروجودِ عاشق رُخ می دهد وآن فَوَران ِ دردِ اشتیاق است. دردِ نیازمندیست ودردِ عشق است که زیادت می شود.
سویدای دل ِ من تاقیامت
مباد ازشوق وسودای توخالی
به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری!
به درمانم نمیکوشی نمیدانی مـگر دردم ؟
"به سامانم نمیپرسی": یعنی ازاوضاع واحوالم نمی پرسی. بعضی ازشارحان ایرادگرفته اند که بجای" به" باید "ز" گذاشته شود وازنظرآیین نگارش به سامانم نمی پرسی درست نیست!
بایددانست که چیزی که ازهمه چبز نادرست تراست ،دست بردن به عبارات وترکیباتِ اشعار یک شاعروتغییرِ چیدمان ِ واژه هاست که خوددرمیان ماحضورندارد ودیوانش به عبارتی درنزدِ ماامانت است ! بنابراین اگربه نظرما واژه ای یا عبارتی درست نیست حق تغییر دادنِ آن رانداشته وتنهامجازبه دادن نظرهستیم. ضمن ِ آنکه حافظ خودبهترازهرکسی می دانست که زسامانم ازنظرآیینِ نگارش درست تراست لیکن حافظ به عَمد از"به سامانم" استفاده کرده تا درابتدای دومصرع یک قرینه ایجاد نماید وبا "به درمانم" نمی کوشی تناسب بیافریند. ضمن آنکه حافظ دارای روحیّه ی خاصّ ِ میل به آزادی ِ فکری وعملی ِ بوده وساختارشکنی را همیشه بادرنظرداشتِ اینکه پیامدهای منفی نداشته باشد بررعایتِ قوانین ترجیح می داده است. یعنی اودرخوداین توانایی را می دید که می توانداز"به سامانم" معنای "زسامانم" رابگیرد. درنظرگاهِ حافظ هیچ اشکالی ندارد اگر باجایگزینیِ ِ دوحرفِ "ز" و"به" یک موسیقی کلام ،یک قرینه وتناسب ویک گویش ِ نوپدیدمی آید این اتّفاق رُخ دهد. مگرآئین نگارش حکم الهیست که تغییرناپذیربوده باشد؟
حافظ صاحب اختیاراست وهمواره سعی کرده باهمین روحیّه، "میل به آزادی" را درخودزنده نگه می دارد. بارها وبارها ثابت کرده که اوپادشاهِ ساختارشکنان درهمه ی زمینه ها به ویژه درعرصه ی ادبیّات است واتّفاقاً یکی ازویژگیهایی که سببِ محبوبیّت،شیرینی سخن وماندگاری غزلیّاتِ او شده،داشتن روحیّه ی ساختارشکنی،آزاداندیشی وشکستنِ ِ چارچوبهاست. اونه تنها درآئین نگارش بلکه درهیچ زمینه ای خودرااسیرتلقیناتِ گذشتگان نکرده است. پشتِ مرزنماندن و شکستنِ چارچوب ها جریانی مداوم دررفتارآن عزیز بی همتاست که ازهمین جزئیات وایجادِتغییر درآئین ِ نگارش وتغییرواژه ها وعبارات شروع شده،درزمینه های دیگرگسترش یافته ودامنه ی آن، مرزهای اندیشه واعتقادات وباورهای او رادرنَوردیده است تااینکه یک مرام ِ حافظانه ی راهبردی و یک مَسلکِ رندی بنیانگذاری گردیده است.
"چه سـرداری؟" به معنی چه فـکری داری؟ چه منظوری داری؟
معنی بیت : از اوضاع و احوال من نمیپـرسی ، نمیدانم که چه فکر ومنظوری داری. درجهتِ مداوایِ درد من تلاشی نمیکنی مگر دردم را نمیدانی ؟ نمیدانی که عاشق تـوام ؟
دهان ِ یارکه درمان ِ دردِ حافظ داشت
فغان که وقتِ مروّت چه تنگ حوصله بود!
نـه راه ست ایـن که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گـذاری آر و بـازم پرس تـا خاک رهـت گـردم
"نه راه است " : درست نیست ،این رفتار شایسته ی تو نیست .
"گـذار" : عبور کردن.
"خاک راه کسی شدن": کنایه از فدای او شدن،ارادتمندو بندهی او شدن.
معنی بیت : اینکه درست نیست تو مرا بااین وضعیت که ازشدّتِ اشتیاق ناتوان ودرمانده شده وبه خاک افتاده ام به حال خودم رهاکنی وبگذری وبروی! ترحّم کن، لطفی کن و بازآ وبرمن گذری کن ، من محتاج یک توجّهِ ازسوی تواَم. ازحالم پرسوجو کن تا فدای توگردم تامطیع و بندهی تـو شوم.
حافظِ عاشق حتّا درآخرین لحظه نیز درخواستی که ازیارسنگین دل خود دارد برای خودش نیست بلکه برای این است که اوبازگردد وحافظ جانِ گرامی را فدای خاک پای اوکند.
لَعل سیراب به خون تشنه لبِ یارمن است
وزپی ِ دیدن اودادن جان کارمن است.
نـدارم دستـت از دامن بجز در خاک ، آن دَم هم
که بر خاکـم روان گـردی بـگیـرد دامـنـت گـردم
"ندارم دستت ازدامن": دست از دامنت برنمیدارم، تـو را رها نمیکنم.
معنی بیت : دست از دامن تـو بر نخواهم داشت مگر اینکه بـمـیـرم تا توراها کنم. درآن روزهم اگربه مزارم عبورکنی گردوغبار من دامنت را خواهدگرفت.
عشق حافظانه، اشتیاقی عجیب وخواستنی غریب هست! پس ازمرگ هم جریان دارد وبا مرگ پایان نمی پذیرد نه آغازدارد نه انجام!
ماجرای من ومعشوق مراپایان نیست
آنچه آغاز ندارد نپذیرد انجام !
فرورفت ازغم ِعشقـت دَمـم ، دَم میدهی تـا کی
دَمـار از من بـر آوردی ، نمیگـویی بـر آوردم
"فرو رفت ازغم عشقت دَمَم" یعنی ازسنگینی غم واندوهِ عشق اَت نفسم بند
آمد.
"دم دادن" دمیدن ،یعنی فریفتن و افسون دادن و در کسی یا چیزی دمیدن
"دَمـار" کلمه ای ترکیسیت به معنی رگ
"دمار در آوردن" یعنی شکنجه ی سخت دادن همانندِ اینکه رگ های کسی را زنده زنده ازتنش بیرون کشیدن! کنایه ازدادن ِزَجرفراوانست.
معنی بیت :
ازسنگینی اندوه وغم عشق تو دیگر نفسم بالا نمیآید. تا کی مرابه حیله ونیرنگ می فریبی ،افسون می دهی وجادویم می کنی ؟ این همه زَجرکُشنده می دهی واصلاً به روی خودنمی آوری!
چه جای من که بلغزدسپهرشعبده باز
ازاین حیل که درانبانه ی بهانه ی توست
شـبـی دل را به تـاریکی ز زلـفـت بـاز میجـُسـتـم
رخـت میدیـدم و جـامـی هـلالـی بـاز میخـوردم
جام هلالی: استعاره ازلب است.
"می خوردم" چون با قافیه های دیگر همخوانی ندارد می توان "می خَردَم" تلفّظ کرد تابه آهنگ وموسیقی غزل لطمه ای نخورد گرچه با خوانش ِمی خوردم نیزهیچ مشکلی پیش نمی آید.
معنی بیت : خطاب به معشوق است.یک شب درتاریکی در میان ِحلقه های زلفِ تـو، پِی ِ دل ِگمگشته میگشتم درحین جستجوچشمم بر رخسار زیبایت می افتد وشیداوشیفته ی زیبائیت می شدم ازشدّت ِ اشتیاق،ازجام هلالی ِ لـبهـایت شرابِ عشق مینوشیدم وسرمست می شدم.!
جالب اینجاست که حافظ به دنبالِ دلِ شیدای خودآمده تااورا پیداکند لیکن خود نیزبدترازدلش گرفتارشده وراه راگم کرده است.!
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن براین غریب
گفت دردنبال دل رَه گم کند مسکین غریب
کـشـیـدم در بـَرت نـاگاه و شــد در تـاب گـیـسویـت
نـهـادم بـر لـبـت لـب را و جان و دل فـدا کـردم
در مصرع اوّل "تاب" را باید با سکون (ب)بخوانیم بدینصورت:"شد درتاب گیسویت " به این معنی که وقتی بناگاه وبااشتیاق تورادرآغوش کشیدم گیسوانت پـریشان شد .
معنی بیت : درادامه ی بیتِ پیشین،حافظ پس ازآنکه جام هلالی لبهای معشوق رامی نوشد،خطاب به یارمی فرماید: ازسرمستی بناگاه تـو را در آغوش کشیدم و گیسوست پریشان گشت لب بر لب تـو گذاشتم و جان و دلم راتقدیم تـو نمودم.
این بیت وبیت پیشین، تصاویربسیار روشن وخیال انگیزی درذهن مخاطب ازحالتِ درآغوش کشیده شدن معشوق وپریشانی گیسو وبوس وکنار خَلق می کند که نشان ازمهارت ونبوغ بی نظیرشاعراست.
خوابِ آن نرگس فتّان توبی چیزی نیست
تابِ گیسوی پریشان توبی چیزی نیست
تـو خوش میبـاش با حافظ بـروگـو خصـم جان میده
چـو گـرمی از تـو میبـیـنـم چـه بـاک از خـصـم دم سـردم
معنی بیت : خطاب به معشوق است تـو با حافظ اینگونه(بشرح بیت های پیشین) خوش باش پس ازآن بگو که دشمن ازحسادت بمیرو وجان بسپارد. دشمنی که دلش ازمهرومحبّت خالیست وچشم دیدن مارا ندارد.گرمای محبّت بین ما خصم ِ دَم سرد وبی ذوق وشوق راخواهدکُشت.
دامن ِ دوست به صدخون دل افتاده بدست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد.
احسان تطهریه در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - نیز در ستایش ملک اتسز گوید:
بیت اول مصراع دوم: به گمانم جای "معنبر" باید "منور" نوشته بشود
یعنی همه آفاق ز روی تو منور گشته
سینا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۸:
طفل را سیبکی دهند به دست
بستانند ازو نگین بدخش
تصحیح کنید لطفا !
سینا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:
در جواب نقد عده ای عزیز
حضرت مولانا در حالی داره این سخنان رو به زبون میاره که نه ما رفتیم و نه شما، نزدیک هم نشدیم رفتن پیشکش
او خود را پشت سر گذاشته و در بحر هیچ چنان مست گشته که این سخنان فقط طحفه ای برای ماست شاید که ما هم بوی این شراب ناب به مشاممان بخورد اینجاست که حضرت میگویند بوی شراب میزند خربزه در دهان مکن
یک طواف حضرت مولانای ما هفتاد هج اکبر است
ف در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۶ - در منقبت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع):
با عرض سلام و تشکر
بیت 2: آستان روبت
بیت 17: تارک شکاف
بیت 20: اولوالابصار
31: ای چو پیغمبر...
34: رکابت کرده ...
39: گاو زمین
44: وه چه قدر است این که نور ....
45: می بود اگر آدم عزب
65: پر زر
66: صبح دوم
68: سدره
69: لباس
80: خوان روزی را...
81: دربان شماست
86: گردون دون
89: قبله اسم و
94: منتقم باشی به مقدار گنه
بهنام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:
آقای حسین منصوری پور:
بزرگوار، دو خط خلاصه مطلب رو بصورت کنجکاوکننده بنویس و بقیه رو لینک بده به وبلاگت. درست کردن این وبلاگها هم که مجانی هستش. واقعا فکر میکنی با چپوندن تو حلق مردم، خواننده پیدا میکنی؟
گمنام-۱ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
بابک گرامی،
سپاس می گزارم از برای روشنگری
جان کلام را فرمودید و آن اینکه افسر! جوان !انگلیسی! ( 25 یا 26 ساله)
راز به قول خودشان 2500 ساله می گشاید!!
فاعتبرو.......
بهنام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:
ضمن تشکر از دو سه تا کامنت مرتبط.
هر چی استاد و مطالب کم مایه و جوب و جوق بود اینجا جمع شده. بابا تبلیغ میخای کنی واسه خودت به اسم استاد، برو یه کانال تلگرام بزن. دو سه تا جوک مثبت 16و اینا هر روز بذار و فالوور جمع کن. سرسام گرفتیم.
بهار در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:
از شنیدن این موسیقی چنان لبریز احساس خوب شدم که یاد آلبوم فوق زیبای امیر بی گزند افتادم
هیچ سبکی و هیچریتمی مثله سبک سلطان چاوشی منو دیوونه نمیکنه
با افتخار برای همیشه یه چاووشیست خواهم ماند
استاد صاحب فکر و اندیشه و هنر همیشه بمون و همیشه هوادارانت رو سورپرایز کن
بی نقص و فوق زیبا بود
عجب انتخابی و عجب اجرایی
سرت سبز آقای خاص
محمد تدینی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:
درود بر مدیر سامانه
چرا هر نظری را چاپ میکنید؟ نظرات درج شده چه از دیدگاه مفهومی و چه نوشتاری اغلب نادرست می باشند. چنین نوشتارها حاصلی جز گمراهی نخواهد داشت. برای نمونه نوشته شده است: توفان درست است نه طوفان..! در حالیکه هردو درست هستند و معنای متفاوتی دارند. در پاسخ به اینگونه نظرات، نویسنده را به منابع معتبری که در دسترس هست - چون لغتنامه دهخدا - ارجاع دهید. با سپاس
سعید رضایی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:
با سلام خدمت عزیزان "خرم روزگار و جناب حسین 2" عرض شود که ما عنوان نمودیم بر فرض محال اگر وزن و قافیه شعر درست نباشد حضرت مولانا چنین فرموده "قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر....".در صورتیکه وزن شعر با تلفظ صحیح کامل می باشد و اینقدر مساله ی پیچیده ای نمی باشد . و مولانا شاعری نیست که شکی در استادی ایشان باشد . می ماند یک احتمال و آن هم اینکه در تمامی نسخ دیوان این حرف "ب" از اول کلمه " جز" افتاده باشد و بنده برای این احتمال فقط می توانم بگویم " در عجبم " . سپاسگزارم .
یک دوست در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:
همین که دروغهایی که راجع به حضرت داوود علیه السلام گفتن
درج کردید اما نظر منو ثبت نکردید ماهیت شما رو روشن میکنه
از خدا بترسید
آذرگشسب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:
....که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
آذرگشسب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶:
دفتر بی معنی مشکوک میزنه. حافظ تو زمان خودش دیوان شعرِ جمع شده ای نداشته!
حبیب حصیر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
در مصرع دوم بیت سوم (باور نمی توان داشت...) باور نمی توان کرد - درست است.
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:
@ بهرام مشهور:
"شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را....هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی"
اینجور که من میفهمم:
شُد= شود، می شود=> خواهد شد
روزی(1)= یک روز
روزی(2)= قسمت، نصیب
بزرگترین لذت عمر من آن خواهد بود که یک روز،وصال تو نصیبم شود.
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
قابل توجه عاقلان مجرد:
عروسی بس خوشی ای دختر رز......ولی گه گه سزاوار طلاقی(!)
مسیحای مجرد را برازد..............که با خورشید سازد هم وثاقی
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:
@نازنین:
جذابیت تو بحدی هست که حتی عاشقی سست رونده(=کم سرعت) مثل باد صبا را به طمع رسیدن به بوی خوش زلفت، هر لحظه به جنیش وا میداری و مجال ایستادن به او نمیدهی.
بهنام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱: