آصف خراسانی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷ - در ستایش افضل الدین خاقانی:
قصیده فوق سروده ی مجیرالدین بیلقانی است که با 47 بیت در دیوان او موجوداست.مجیرشاگرد خاقانی بود و دردیوان خود چند قصیده به سبک خاقانی سروده است اگرچه همو در آخر خاقانی را هجوگفت.درنهایت سبک سرایش قصیده بالا با سبک وطواط بسیار متفاوت است.
آذرگشسب در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم(مثل زاهد)
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم( مثل صوفی)
بابک چندم در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۵ - آمِد:
پوزش آمِتَ به جای آمَتَ...
بابک چندم در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۵ - آمِد:
شاید که در اصل آماتای بوده؟ که به آمَتَ و بعد آمد تبدیل شده؟؟؟
آشوریان مادها را "ماتای" می خواندند...
بهنام در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
داور عشقه در اینجا نه خدا. وگرنه نماینده اش(زاهد) بهتر میتونست قضاوت کنه.
بهنام در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:
آقا جامعه اسلامی مهندسین هجوم آوردن اینجا.
یلدا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
بادرود به محضر اساتید سخن
این شعر از کیست که هرجارا جستجو میکنی به نام حضرت مولانا ثبت شده الا گنجوروگنجور برای من سنداست برای اصالت اشعار
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:
توضیحات دوستان رو خوندم.
اما هر کاری میکنم نمیتونم بیت آخر رو به بقیه شعر بچسبونم. بعد از اونهمه تعریف و تکریم ضمنی و صریح از خود وعاشقانِ چون خود، یهو حافظ خودش رو "گداهمت"و "بیگانه نهاد" بخونه که صفاتی صددرصد منفی هستن؟!
انگار یه کسه دیگه به شیطنت این بیت رو به آخر شعر اضافه کرده باشه.
حسین در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:
شنیدهام که فقیهی به دشتوانی گفت*
که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری
ازین طرف دو به دانگی گر اختیار کنی
وزان چهار به دانگی قیاس کن باری
سؤال کرد که چندین تفاوت از پی چیست
که فرق نیست میان دو جنس بسیاری
بگفت از آنچه* تو بینی حلال ملک منست
نیامدست به دستم به وجه آزاری
وزان دگر پسرانم به غارت آوردند
حرام را نبود نزد شرع* مقداری
فقیه گفت حکایت دراز خواهی کرد
ازین حرامترت هست ده* به دیناری؟
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
@خسرو
میشه گفت ندیم به معنی همنشین هست و معنی درست میشه. اما من یکی دیگه رو دارم:
در بیت سوم مصراع اول، منظور تف کردنه؟! شاید به ضرورت وزن حافظ بجای مثلا "دست" مجبور شده "لب" رو بیاره. در اونصورت هم اصلا "جرعه فشاندن بر کسی "یعنی چی؟ عجبین غریبا!
رستار در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:
سلام
کلام تو ، حال تو ، وضعیت مالی تو ، شادی یا افسردگی ، نوع نگاه تو به دیگران و جهان ، ارتباط تو چه با همسر با فرزند با همکار و ...، همه اینها نتیجه درون توست نتیجه افکار و احساس توست
به نظر من همین دوبیت کافی است برای اثبات بزرگی شیخ بهایی
طهمورث جواهری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۷۱ - ذکر حسین منصور حلاج قدس الله روحه العزیز:
اعرض سلام
درسایت ویکی شیعه وابسته به مجمع جهانی اهل بیت که به هشت زبان مختلف انتشار می یابد درمورد منصور حلاج چنین آمده
حسین بن منصورمشهور به حلاج از عارفان وصوفیان جهان اسلام است وبعد از یک مقدمه کوتاه اسامی برخی از حکما وفیلسوفانی که حلاج را تحسین کرده و اورا ستوده اند به این شرح نام می برد حواجه نصیرالدین طوسی. قاضی نورالله شوشتری. ملاصدرای شیرازی. قاضی سعید قمی. علامه طباطبایی
وجالب اینکه به فرمان امام زمان درکتاب بحارالانوار هم اشاره شده ولی توضیحی وجود ندارد که بزرگان مذکور و خود سایت ویکی شیعه چرا خلاف فرمان عمل نموده اند واز طرف دیگر مشخص است معرفی منصور به عنوان عارف وصوفی جهان اسلام یعنی اعتقادنداشتن به صحت فرمان لعن ونفرین.
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:
دوستان،
من فکر میکنم از این آقای ساقی و علی الخصوص از نویسنده شرح ایشان( اگر یک نفر نیستند) باید قدردانی کرد.
شرح ها کمی به تفصیل هست ولی کسل کننده نیست و طوری نوشته شده که خودکفاست و احتیاجی به رجوع به نوشته های قبلی نویسنده نباشد.
ببینید که در متن بالا با چه پشتکاری دنبال معنی "کان یمین" و "کان یسار" بوده؟
اگر فکر میکنید جایی مطالبی را که می دانید و یا بدیهی بنظر میرسد، شرح داده اند، این را به حساب اشتیاق نویسنده به کامل بودن مطلب بگذارید و خیلی ساده از آن قسمت بگذرید.
شخصا از نویسنده این متن های پخته و دوراز تفسیرهای عجیب و غریب و همچنین نثر صحیح و عاری از غلط های رایج دستوری و املایی ایشان تشکر میکنم.
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:
@ حسین شجاعی:
تصویر پیرمردی که با عینک هم یار رو نمیتونست ببینه خیلی جالب میشد. اما افسوس که زمان حافظ عینک اختراع نشده بوده هنوز!
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:
شراب ِصوفی سوز!
لادبن در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:
معنی این بیت چیه؟گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد/ چو پایابم برفت اکنون بدانستم که دریایی؟؟؟؟؟؟
بابک چندم در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:
آقا رضا گرامی،
توصیه می کنم که این بیت را اینگونه بخوانی:
به مطربان (توقف کوتاه و بدون کسره) صبوحی دهیم(توقف کوتاه) جامه چاک (جامه همزه ندارد)
بدین نوید (توقف کوتاه) که باد(توقف کوتاه و بدون کسره) صبح گهی آورد
مطربان: در درجه اول "آنان که طرب می آورند، می آفرینند"، و در درجات بعدی نوازندگان و رامشگران
صبوح: پگاه یا اول صبح که نشانه از نور است ، می صبحانه یا میی که صبح یعنی نور می آورد
جامه چاک: آنکه از خود بی خود شده و جامه خود را دریده، نشانه از خود بی خود شدن است
*باد: باد صبا که از ملکوت می آید و همواره خوش خبر است
صبح گه: نشانه از نور، روشنایی پس از ظلمت
در این دو مصراع می گوید:
ما که از خود بی خود شده ایم، حال به آنانی که طرب می آورند پیاله ای از " همان می" دهیم که ما را چنان کرده...
بدین نوید که باد خوش خبر صبا با خود آورد، حال باد چه نویدی آورد؟>>> صبح گه یا نور و روشنایی پس از ظلمت...
به عبارت ساده تر:
باد صبا با خود نوید نور و روشنایی پس از ظلمت آورد، ما که از خود بی خود شده ایم حال به نشاط افروزان نیز پیاله ای از "همان می روشن کننده" یعنی همان نور پس از ظلمت دهیم...
صبح گه، باد صبا، جامه چاک، مطربان، و صبوح همگی تمثیلند...
صبوح در کنار جام می صبحانه، معنی پگاه یا اول سحر که نور تابش خود را شروع می کند را نیز داراست.
*باد صبا و وصفش را شما به یقین در لغتنامه ها یافتی،(گویا توضیح شما در حاشیه دیگری بود)
باری، در اینجاست "که محک تجربه آید به میان...":
برای شخصی که در آذربایجان مثلاً در خوی است باد شمال شرق از کوههای دربند و قفقاز می دمد حال برای شخص دیگری که در چابهار بلوچستان است باد شمال شرق از کوههای تفتان و بلوچستان...
خلاصه آنکه باد صبا یک تمثیل است از نسیمی که از ملکوت می آید و ملکوتی است...
در تعبیر و توصیف این ابیات می باید که تامل بسیار کرد، آنچنان که خود می گوید:
".یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد"...
همایون در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:
سخن و کار در این غزل به هم وصل میشوند
سخن گوشه ائ نه چیز از عمل است عید اما برابری ایندوست
مجموعه ائ از تجربیات دیرین و فراوان انسانها بصورت عید در میاید و نوروز ما از برجستهترین عید هاست
در روز عید انسانها از واقعیت خود نیست میشوند و واقعیتی یگانه میابند که میتواند کار ساز باشد
این تجربه را جلال دین با شمس به تنهایی بدست آورده است و خود به تنهائی از نیست به هست راهی باز کرده است و دیگر نیازمند سخن گفتن برای کار کردن نیست و اینگونه حق سکوت و یا خاموشانه ائ گران بها از شمس خود دریافت کرده است
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:
منم که دیده به دیدار دوست کردم بـاز
چه شکر گویمت ، ای کارساز بـنـدهنـواز ؟
چنانکه قبلاً نیزگفته شده،حافظ وشاه شجاع بایکدیگرروابطِ دوستیِ صمیمانه ای داشته واین روابط درگذرزمان گه گاه دستخوش دگرگونی هایی نیزبوده است. علاوه براین شاه شجاع نیزازطبع شعری روانی بهرمندبوده وغزلیّاتِ خوبی ازخودبه یادگارگذاشته است. اووحافظ اغلب بایکدیگرمشاعره نموده واشعاری را دریک ردیف وقافیه می سروده وطبع آزمایی می کردند. ازجمله این غزل مورد بحث راکه حافظ دراستقبال ازغزل شاه شجاع سروده است.
برای درکِ بهتراین غزل ابتداچندبیت ازغزل شاه شجاع را ازنظرمی گذرانیم:
"به هر طریق که پیش آید از نشیب وفراز
تویی دلیل من ای کار ساز بنده نواز
به سعی و کوشش من کار من میسّر نیست
چنانچه ساخته یی ، هم بر آن نسق می ساز
مرا عنایت از چنگ حادثات ربود
تو واقفی که چه دیدم ز دهر شعبده باز
هزار راه مخالف ز دست پرده چرخ
کسی شنید که از من برآمدت آواز
همای همت من منت کسی نکشید
زطوق فاخته خالی است گردنِ شهباز"
بطوریکه ملاحظه می گردد حضرت حافظ درغزل خود که درپاسخ به شاه شجاع سروده، به عمد چندتا ازواژه ها وکلماتی که شاه شجاع استفاده کرده بهره بُرده تا جویندگان ِ حقیقت در رمزگشایی ازغزل وپیداکردن ِ شان نزول ِ آن به مشکل برنخورند.
کارساز : سامان بخش ، چارهگر
بندهنواز :مهربان ونوازشگربنده
معنی بیت : خوشا که این من هستم که چشمانم به جمال یار روشن شده است (منظورازیارشاه شجاع است که پس ازمتواری شدن دوباره باموفقیّت به شیراز بازگشته وچنانچه خودنیز درغزلی که سروده باعنایتِ خداوندی ازبلایا نجات یافته است.) ای خداوند چاره سازِ ونوازشگربندگان، چگونه شکر توگویم به خاطر این لطفی که درحقِّ من کردی ومرا شایستگی ِ دیداربا دوست(شاه شجاع) را بخشیدی تادوباره اوراببینم.
نیازمـنـدِ بـلا گـو رُخ از غـبـار مـشـوی
که کیمیایِ مـُرادست خاکِ کوی نـیـاز
"نیازمندِبلا" : نادار و فقیر دراینجا رهروِ کوی دوست وبه نوعی اشاره به شاه شجاع نیز هست که مصیبت های زیادی دیده است. حافظ به مددِ نبوغ خویش این دورا درهم آمیخته است.
بلا : هم رنج و مصائبِ طریق عشق است وهم گرفتاریهایی که شاه شجاع دیده ودرنهایت به این حقیقت رسیده که عنایتِ خداوندی کارساز وی بوده است.(بیتِ سوّم غزل شاه شجاع) بنابراین بلا ومصیبت، نعمتی بزرگ هستند که باعثِ بیناییِ چشم دل می گردند.
کیمیا : مادهای که در قدیم به دنبال کشف آن بودند تا فلزاتِ کم ارزش را به فلزاتِ گرانبها تبدیل کنند ، مثلاً مس را طلا کنند.
مُراد : نهایت آرزو و خواسته "رخ از غبارمشوی" یعنی گَردوغبار طریق عشق ازرخسارپاک مکن وازرفتن بازنمان.
معنی بیت : برآنانکه عاشق صادقند وازرنج ومشقّتِ طریق عشق استقبال می کنند(شاه شجاع نیز دراین دسته گنجانده شده است) بگو از تلاش وکوشش ورفتن بازنمانند، همچنان تا رسیدن به سرمنزل ِمقصود بی وقفه به پیش تازند. مبادا گردوغبار راه ازرُخ بشویند وازادامه ی راه بازمانند! این گردو غبار طریق عشق، کیمیای توفیق وکامیابیست.
آنان که اهل کام ونازند درکوی عشق راه ندارند، رنج و سختی کشیدن در راه عشق،روح ِانسان راصیقل داده و به کمال واقعی میرساند. بلا ومصیبت چشم وگوش ِ عاشقان راباز کرده و مس وجودشان را به طلا تبدیل میکند. وازآن پس است که عاشق به عیشِ وصال کامروا وکامیاب می گردد. ازهمین روست که بند وبلا وگرفتاری درطریق عشق،به کیمیای مرادتشبیه شده است.
مقام ِ عیش میسّرنمی شود بی رنج
بلی به حکم بلا بسته اند روزاَلَست
ز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتاب ای دل
که مـرد راه نـیـنـدیـشد از نـشیـب و فراز
درتعریفِ "طریقت" عرفا اختلاف نظرهای زیادی دارند. بعضی آن را عبورازشریعت دانسته وبرخی دیگرانجام دستورات شریعت را لازمه ی ورود به طریقت می دانند. امّا باروحیّه ای که ازحافظ سراغ داریم، حافظ تعریفِ منحصربفردی ازطریقت داشته وبه هیچ یک ازتعاریفِ عرفا اعتقادی ندارد. درنظرگاهِ حافظ طریقت همان طیِّ طریقِ عشق وراه ورسمش همان رندی ِ حافظانه است. یکی ازمسایلی که باعثِ تیرگی ِ روابطِ صمیمانه ی شاه شجاع وحافظ شده بود همین افکار وباورهای منحصربفردِ حافظ بود. حافظ دراینجانیزفرصت راغنیمت شمرده وبرافکار وعقایدِ خویش پای اصرارمی فشارد وشاه شجاع را به بیداری وروشنگری فرامی خواند. افکاروعقایدِشاه شجاع باافکار وعقایدِ متشرّعین ِمتعصّب،در یک سو قرارداشت.
عنان : افسار
عنان مَتاب : رویگردان مشو
اندیشیدن : ایهام دارد : 1- تأمّل و فکر کردن 2- ترسیدن
معنی بیت : ای دل (خطاب به شاه شجاع نیزهست) از دشواریها و سختیهای طریق رندی وعشق ورزی روی مگردان زیرا که مردِ راه وسالک راهِ عشق به فرازونشیب وناهمواری های راه فکر نمیکند و از آن باکی ندارد.
فرازوشیبِ بیان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کزبلانپرهیزد
طهارت اَر نـه بـه خون جگر کـنـد عاشـق
به قولِ مفتی عشقش "درست نیست نماز"
طهارت : پاکی ، در اینجا منظورهمان وضو ، غسل و تیمّم است.چنانکه ملاحظه می شود حافظ افکارها وباورهای خودرا به زبان متشرّعین وبااصطلاحاتِ خودآنها تبلیغ می کند. شاه شجاع نیزبه رغم آنکه باحافظ دوستی نزدیکی داشته لیکن به باورهای متشرّعین بیشترنزدیک بوده است. شاه شجاع خوفِ آن راداشته که با پذیرفتن ِ افکارخواجه،حمایت های فقها وعلما راازدست بدهدوازباورهای حافظانه تبرّی می جسته است.
خونجگر : کنایه از رنج و سختی است
مُفتی : فتوا دهنده درمسایل شریعت
مفتی ِعشق : اصطلاحیست که حافظ برای مقابله بامفتی شرع خَلق کرده است. شخصیّتی خیالی که پیرامون مسایل عشق فتواصادرمی کند.
طهارت کردن با خون فقط دردنیای عشق میسّراست. چراکه خون ازمنظرشریعت نجس است. دراینجا حافظ دست به خَلق پارادوکس ظاهری وباطنی زده است.
درست نیست نماز: کنایه ازاین است که ازسوی معشوق مردود خواهدبود، سعی وتلاشش بیهوده بوده وثمری نخواهدداشت.
معنی بیت : اگرکسی دربحثِ عشقبازی،باخون جگرنتواند طهارت کند وتحمّل مشقّات ورنج واندوهِ پی درپی وتوانسوز رانداشته باشد،هرگز کاراو ثمری نخواهد داشت. کسی که واردِ میدان عشق می شود باید که خودراآماده ی هراتّفاقی کرده باشد.
اگر عاشق، سختی هاو بلاها برنتابد و از جان و دل دودست نشوید سعی وتلاش او موردِ قبول معشوق نخواهدبود.
نماز در خم آن ابروان محرابی کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
در این مقام ِمَجازی بـجـز پـیـالـه مـگـیــر
درین سراچهی بـازیـچـه غـیـر عشـق مـبــاز
مقام : مَقام یامُقام هردودرست است چراکه منظورشاعر هم اشاره به محلِّ اقامت وهم اشاره به جایگاه و مرتبه(اشاره به سلطنت وتاج وتختِ شاه شجاع) است.
مَجازی :ناپایدارو غیر حقیقی پیالهگرفتن : شراب نوشیدن سراچه ی بازیچه : خانهی کوچک برای بازی (استعاره ازدنیاست وحوادث ورُخدادها مثل بازی های کودکانه است)
معنی بیت : در این دنیا که هیچ چیزپایدارنیست(همانگونه که سلطنتِ توپایدارنماند) وهمه چیزغیرواقعیست سعی کن به تاج وتخت فکرنکن، شراب عشق و معرفت بنوش ،این دنیا سرای کوچک برای بازی های کوچک است بدان دل مَبند.بهترین کار دراین دنیا عشقبازی پیشه کردنست.
حال که شاه شجاع شرایطِ سختی راپشت سرنهاده وپس ازمدتی دربدری وخون دل خوردن به شیرازبازگشته، حافظ دریافته که این بهترین فرصت برای آگاهسازی وتشویق ِ اوبه رندی وعاشقی پیشه کردنست،بنابراین سعی می نماید بایادآوری ِدلایل ومستنداتی که برای شاه شجاع پذیرش آن سهل وآسان است،باورها وعقایدِ خودرابه اوعَرضه دارد.
نقدِ عمرت ببردغصّه ی دنیا به گزاف
گرشب وروز دراین قصّه ی مشکّل باشی
بـه نـیـم بـوسه دعـایی بـخـر ز اهل دلی
که کـیـد دشمنات از جان و جسم دارد بــاز
نیم بوسه: کنایه ازاقدامی بسیارکوچک درمحبّت کردن
دعاخریدن : جلبِ دعای خیرِ دیگران کردن
اهل دل : رندان و عاشقان
کـیـد : مکر و فریب ، توطئه و حیله
معنی بیت :درادامه ی بیتِ قبلی خطاب به شاه شجاع که تاپیش ازاین به رندان وعاشقان نظرخوبی نداشته می فرماید: سعی کن با اندک محبّت کردن به رندان و عاشقان، دعای خیری برای خود جلب کن همین دعای رندان وعاشقان،که ازدل پاک برمی خیزد جسم و جان تو را از توطئه و نیرنگِ دشمنانت محفوظ خواهدداشت.
بگذربه کوی میکده تا زُمره ی حضور
اوقاتِ خودزبهرتو صرفِ دعاکنند
فـکـنـد زمزمـهی عشق در حجاز و عـراق
نـوای بـانـگ غزلهای حـافــظ شـیـراز
زمزمه : ترنّم ، با صدای آهسته خواندن
حجاز : ایهام دارد : 1- بخشی از سرزمین عربستان 2- در اینجا منظور از "حجاز" یکی از دوازده مقام موسیقی است که "حجاز" و "عراق" از آواز های آن محسوب میشوند
عراق : ایهام دارد : 1- کشورعراق 2- آوازی در مقام حجاز
نوا : آواز
در این بیت پایانی حافظ کلمات وواژه های خویشاوند را درکناریکدیگر بگونه ای بسیار ماهرانه نشانده ومضمونی حافظانه خلق کرده است. بین "زمزمه" ، "حجاز" ، "عراق" ، "نوا" ، "بانگ" و "غزل" ایهام تناسبِ معنایی وظاهری برقرار است . "غزل" که قالبی از قالب های شعری است اصطلاحی در موسیقی و آواز نیز هست ، تالیف مرتّب و کامل آواز از نظر موسیقیایی چهار قسمت دارد : 1- قول . 2- غزل . 3- ترانه . 4- فروداشت .
چنانکه قبلاً نیزگفته شده "حافظ" علاوه بر شاعری و نواختن ساز ، صدای خوبی نیزداشته ودرمجالس ومحافل آواز میخوانده است .
دراین بیت حافظ ضمن اشاره به اینکه آوازخوانی حافظ در بعضی نقاط جهان از جمله حجاز و عراق مشهوربوده، به شاه شجاع نیزبه گونه ای این پیام رامیرساند که توهرچقدرهم درغزلسرایی پیشرفت کنی هرگزبه گَردِ راهِ حافظ هم نخواهی رسید.
معنی بیت برداشت اوّل :
آواز ونوای غزلیّاتِ حافظ، نه تنها درشیراز سروصدایی به پاکرده، درحجاز وعراق نیزکه خواستگاهِ شریعت است زمزمه ی عشق را طنین اندازکرده واین نشان ازبرتری عشق وجایگاهِ والای اوست.
برداشت ِدوّم: غزلیّاتِ حافظ در مقام های حجاز و عراق(ازنظرگاهِ موسیقی) زمزمه ی عشق راطنین اندازکرده است.
یا آواز خوانی حافظ با غزلهای خودش در مقام ِ حجاز و عراق شهرهی آفاق است.
عراق وفارس گرفتی به شعرخودحافظ
بیا که نوبتِ بغداد ووقتِ تبریزاست
روح الله شفیعیان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴: