محمد حسین رشیدی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۷ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۹:
به نظرم درستش این باشه:
افتاده بر خاک درم خوش آنکه آیی بر سرم
ذکرالله "مجددی" در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
هوالله
درود بر شما جناب شادان کیوان گرامی ؛
rezasafari در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۲:
به نظرم!
دست تو همان است که دامن نفشانی ...
صحیح است
مجید در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
با درود به همه دوستان
بنده واقعا شگفتزده شدم از اینکه میبینم برخی دوستان ،که اتفاقا باسواد و بادانش هم هستند، پیشبینی آینده از روی ستارگان را باور دارند، یا لااقل محتمل میدانند!
قطعهای از کتاب "سفر در دل ادیان" نوشته "ن.فخر" که برای رده سنی دوازدهسال به بالا نوشته شده است را تقدیم همه عزیزان میکنم؛
"مصریان باستان عقیده داشتند که ابتدا آب همه جا را فراگرفته بود ؛ سپس تپهای سر از آب بیرون آورد و بر روی این تپه همۀ موجودات زنده قرار داشتند و همۀ اینها کار خدایان آنها بود. آنها اعتقاد داشتند که آسمان و زمین بر روی هم افتاده بودند یعنی ستارگان و خورشید و ماه همگی روی زمین بودند. آنگاه خدایان ، آسمان را از روی زمین جدا کردند و در جای خود قرار دادند تا دور زمین بچرخد و همین خدایان هم وظیفۀ حرکت دادن آن را بر عهده داشتند.
بعضی از اقوام هم ، حرکت اجسام آسمانی را کار خدایان نمیدانستند بلکه آن اجسام را خود خدایان میدانستند.
مردم قدیم ، محل قرارگیری این اجسام در آسمان را نشانهای از تصمیمهای خدایان و اتفاقاتی میدانستند که قرار بود در آینده روی زمین بیفتد. آنها با نگاه کردن به آسمان و جایی که ستارگان و سیارات قرار داشتند سعی میکردند پیشبینی کنند که چه اتفاقات خوب و بدی قرار است برایشان روی دهد."!
اروند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:
در بیت آخر مصراع اول راوی میگوید باز مَستان که معنی مست و از خود بی خود میدهد اشتباه میباشد و بجای آن از مَسِتان به معنی باز مگیر میباشد.
در بیت سوم هم چهره ی بخت میباشد که بسیار با روی و سم سمند همخونی دارد که توضیحی بس دارد و حوصله ه ی خواننده کم
منبع: حافظ خراباتی(رکن الدین همایون فرخ)
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:
عـیـدسـت و آخـر گُـل و یـاران در انـتــــظـار
سـاقی بـه روی شـاه بـبـیـن ماه و می بیار
" عید " باتوجه به بیت بعد "عید فطر" روز اول ماه شوّال است که احتمالاً با ماههای پایانی بهار (آخرگل) همزمان شده است.
"ساقی به روی شاه ببین ماه" هنوز هم مرسوم است که با دیدن ماهِ شب اوّل ماه (ماه نو) در چهرهی زیبا ، چهرهی مؤمن ، آب ، آینه یا سبزه نگاه میکنند. ضمن ِ آنکه حافظ، صورت شاه احتمالاً (شاه شجاع) رابه زیبایی به ماه تشبیه کرده است.
معنی بیت :ای ساقی، پایان ماهِ رمضان است و بهار و گل درحالِ وداع هستند، عید است ودنبال ِماه نگرد! ماه رادررخسارشاه ببین و شراب بیاور که یاران همه درانتظارند.روی شاه را ماه بگیر و با آوردنِ شراب، عید فطر را اعلام کن.
بیاکه تُرک فلک خوانِ روزه غارت کرد
هلال ِ عید به دورقدح اشارت کرد.
دل بَــر گـرفــتـه بــودم از ایّـام گــل ، ولـی
کـاری بـکـرد هـمّــتِ پــاکــانِ روزه دار
دل برگرفته بودم : دل کنده وقطع امید کرده بودم.
ایّام ِگل : بهار ، هنگام شادخواری و خوشگذرانی
همّت: اراده وقدرت
معنی بیت : از شرابخواری و خوشباشی در ایّام بهار(احتمالاً مصادف با ماهِ رمضان بوده) ناامید شده بودم. چون دراین ماه معمولاً میکده ها تعطیل و شرابخواری ممنوع بوده است. امّا همّت واراده یِ روزه داران ِپاکدل که مصمّم واستوار، روزه گرفته و این ماه رابه آخررساندند،فرصتی نیکو نیز برای ِ ما مهیّا کردندتا دراواخر بهار دَمی به شادخواری بپردازیم.
روزه یکسوشد وعیدآمد ودلهابرخاست
مِی زخُمخانه بجوش آمدومی باید خواست.
دل درجهان مَبند و به مستی سؤال کن
از فـیض جام و قصّهی جمشیدِ کامگار
به مستی : از روی مستی، در حال مستی سؤال : پرسش کردن
فیض :بهره وعنایت، لطف ، عطا
جام باتوجّه به حضور "جمشید" دراین بیت، همان جام جَم" معروف است.
جمشید نام پادشاهی افسانه ایست که برخی از مورّخان اورا را پسر صلبی طهمورث وعدهای دیگربرادر طهمورث و بعضی هم برادرزادهاش دانستهاند. نام او ابتدا "جم" به معنی سلطان و پادشاه بزرگ بود و سیر عالم میکرد و خورشید در نقطهی اول حَمَل بود که به آذربایجان رسید ، دستور داد تخت مرصّعی را در جای بلندی گذاشتند و تاج مرصّعی بر سر نهاد و بر آن تخت نشست ، آفتاب بر تاج تختش تابید و درخشش و نور از آن برخاست ، از آن پس "شید" به معنی نور بر نامش افزودند و "جمشید" گفتند یعنی پادشاه روشن و در آن روز جشنی برپا ساختند و آن روز را "نوروز" نام نهادند. جمشید هفتصد سال یا به قول عدهای ششصد و هفده سال حکومت کرده ، مردی ثابتقدم و به خداپرستی معتقد بوده ولی بعدها ادّعای الوهیّت کرد و ضحّاک تازی بر او لشکر کشید. در زمان حکومت وی عمران و آبادی زیادی در جهان ایجاد شد. گویند او اولین کسی است که در کوه و صحرا جاده پدید آورد ، حمام ساخت ، استنباط علم طبّ نمود و شراب انگور ، آتش ، تیر و کمان را نیز از اختراعات او دانستهاند و نیزمهمّترین افسانه ای که ازومانده این است که گفتهاند جامی بلورین(جام جَم) داشت که در آن اطراف و اکناف جهان را تماشا میکرد! ، در ادبیات فارسی گاه او را با سلیمان یکی گرفتهاند!
کامگار : کامیاب و بهرهمند.
معنی بیت:
به دنیایِ ناپایداردل مَبند وشرابی بنوش وازروی ِ سرمستی، سرانجام ِجمشید را بپرس که با آن همه بهرهمندی بلاخره از این دنیا رَخت بربست ورفت. همه چیز فناشدنیست،بنابراین با زیرسئوال بُردن ِ بعضی چیزها،به خیلی پاسخ های روشنی خواهی رسید!
قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش
زکاسه ی سرجمشید وبهمن است وقباد
جز نـقـد جان بـه دست نـدارم ، شـراب کـو ؟
کـآن نـیـز بـر کـرشـمـهی سـاقی کنـم نـثــار
( نقد : زر و سیم رایج ، پول
نقد جان : جان به زر و سیم تشبیه شده است. حافظ ظاهراً زروسیم ندارد وقصد دارد جان رابجای سیم وزربه ساقی بپردازد و شراب خریداری کند. امّا این ظاهرکاراست، وروشن است که حافظ درباطن خیلی تمایل دارد جان خویش را برای کِرشمه وعشوه یِ ساقی نثارکند و دنبال بهانه می گردد.
معنی بیت : برای شراب گرفتن، نقدینگی وزَروسیم لازمست که ندارم. به غیرازجانم هیچ چیزباارزشی نمانده ، من که ازخیلی وقت پیشترحاضربودم جانم رافدای غمزهی ساقیِ زیبا روی کنم. پس شراب دهید تا این نقدِ باقیمانده را هرچه زودتر قربانیِ عشوه های ساقی کنم که بیش ازاین نمی توانم طاقت بیاورم.
"ساقی" درغزلیّاتِ حافظ همان جایگاهِ معشوق است. حافظ که قبل ازاین به خاطر نازِ ساقی،درخرقه آتش زده ودل ودین باخته بود، سرانجام دراینجا گام آخر رانیزعاشقانه برداشته ومنتظرفرستی است تاجانش را به قربانگاه بَرد.
درخرقه زَن آتش که خم ِ ابروی ِ ساقی
بَرمی شکند گوشه ی محرابِ امامت
خوش دولتیست خرّموخوش،خسروی کریم
یـا رب ز چـشـم زخم زمـانش نگـاه دار
منظورازدولت در اینجا اشاره به حکومت است.
خسرو : پادشاه
کریم : بخشنده
چشم زخم : آسیبی که از چشم بد برسد. معنی بیت : دولتیان وصاحب منصبان همه خوب هستند وپادشاه بزرگوار وبخشنده ای داریم. روزگاردرسایهی بخشندگی ِ پادشاهی خوش وخرّم است. خداوندا ! او را از آسیب چشم زخم زمانه محافظت فرما .
عمرخسرو طلب اَرنفع ِ جهان می طلبی
که وجودیست عطابخش و کریمی نفّاع
می خور به شعر بـنـده که زیـبی دگـر دهـد
جام مُـرصـّـع تـو بــدیـن درّ شـاهـوار
زیب : زیور ، زینت
جام مُـرصّع : جامی که مُزیّن به گوهرولعل ومُروارید باشد.
درِّ شاهوار : مرواریدِ قیمتی و بسیار با ارزش ، دراینجااستعاره از همین غزل است .یعنی این غزل ِ باارزش، با مُروارید برابری می کند.
معنی بیت :خطاب به شاه است می فرماید:
همراه با شعرِمن شراب بنوش، زیرا که ساغر گوهر نشان تو به شعر من (درّ شاهوار) زیبایی دیگری میبخشد.
البته چون مخاطب شاه است، جام ِ مُرصّع ِاوبه شعر حافظ زیبایی بخشیده است. سخن بگونه ایست که آدمی چنین می پندارد که قراراست شعرحافظ به مجلس ِ شرابخواریِ شاه زینت دهد،لیکن حافظ رندانه، جای واژه ها را جابجاکرده تا به طبع کودکانه ی شاه بَرنخورد! وگرنه شعرحافظ اززمان آدم که در بهشت ساکن بود، زینتِ اوراق گلها بوده است چه رسد به مجلس ِشاه که درمقابل بهشت جایگاهی ندارد!
شعرحافظ درزمانِ آدم اَندرباغ ِ خُلد
دفترنسرین وگل را زینتِ اوراق بود
ز آنجـا که پـرده پـوشی ِ عـفـو کـریـم تـو ست
بـر قلبِ ما بـبـخش که نـقـدیست کم عـیـار
پرده پوشی : گذشت و عفو ، وانمودکردن به ندیدنِ گناه کسی، نادیده انگاشتن
عفوکریم : انتهای ِبخشندگی
قلب : ایهام دارد : 1- سکّهی تقلبی و بی ارزش 2- دل
نقد : سیم و زر
کم عیار : طلایی که ناخالصی زیادی داشته باشد.
معنی بیت : همچنان شاه مخاطب شاعراست می فرماید:
وقتی سخن ازمنتهای بخشندگی ِ تو وطرزنادیده گرفتنِ گناه توسط تو هست، پس سزاواراین است که بر دلِ سیاه و کم ارزش ما خطاکاران ببخشایی ومارا موردِ عفو وبزرگواری قراردهی.
حافظ نسبت به خطا وگناه،نگرش خاصّی دارد وهرگزخطاکارانی راکه قصدِ آزاردیگری نداشته ودر چهاردیوار شخصی مُرتکبِ گناه می شوند،موردِ نکوهش وطعن وطنز قرارنمی دهد. وحتّا دربعضی جا خطاها را دارای اعتبار وارزش نیز می داند وبراین باوراست که خطاهای ما باعث جلبِ رحمت وعنایتِ حق می گردد.
سهو وخطای بنده گرش اعتبارنیست
معنی عفو ورحمتِ آمرزگارچیست!
گرفـُوْت شـد سـحور،چهنقصان؟صبوح هست
از مـی کـنـنـد روزه گـشـا طـالـبــان یـار
فوت شد: سپری شد،گذشت
سحور: سحری،آنچه که روزه گیران به هنگام سحرخورند.
صبوح: شرابی که درصبحگاهان می نوشیدند.
روزهگشا :آنچه که باآن روزه داران روزه ی خود می گشایند. گشودن روزه ، افطار
معنی بیت :
اگرچه عیدفطرآمد و ایّام ماه رمضان سپری شد و دیگراز سحری خبری نیست اشکالی ندارد! نگران نباشید، شراب صبگاهی که هست!
"شرابخواری با روح ِروزه داری منافات دارد وروشن است که شاعر نوعی طنز وتمسخر رانیزچاشنی ِ سخن کرده است.!
درمصرع دوّم درتاییدِ حرفهای خود می فرماید:
آری خواستاران ِیار ،با شراب وباده افطارکرده وروزه هایشان را می گشایند!
شاعربه طنز وطعنه، "صبوحی" رابه روزه داران معرفی کرده وتبلیغ طریق ِ رندی می کند:
به صفای دل رندانِ صبوحی زدگان
بس درِ بسته به مفتاح دعا بگشایند
تـرســـم کـه روز حـشـر عـنـان بـر عـنـان رود
تـسبـیـح شـیـخ و خـرقـهی رنـد شــرابـخـوار
ترسم : میترسم ، شک دارم ، گمان کنم روزحشر : روز قیامت ، رستاخیز ، روز حساب
عنانبرعنانرود : مُحاسباتِ امروزی مادرموردِ حساب رسی درقیامت به هم بریزد وقضاوتِ پروردگار بگونه ای که خارج ازتصوّرماست صورت پذیرد.
تسبیح : ذکر گفتن ، سبحانالله گفتن
معنی بیت :
می فرماید: برداشتِ من این است که در روز قیامت، چنین که ما می پنداریم نخواهد بود! شاید خداوند درموردِ شیخ ِ تسبیح به دست ورندِ شرابخوارطوری دیگر قضاوت کند وجاهایشان عوض شود! یعنی رند به بهشت رود وشیخ به دوزخ! یا هردوگروه قاطی شوند و قضاوتِ خدا درموردِ هردو یکسان باشد! یعنی خداوند یا هر دو را بپذیرد یا هر دو را رد کند.
درجای دیگردرهمین زمینه می فرماید: ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ چـو رفـت روزه و گل نـیـز مـیرود
ناچار باده نوش که از دسـت رفــت کـار
معنی بیت : ای حافظ ماه رمضان که مصادف باموسم ِ بهاربود درحال ِسپری شدنست و بهار هم که به زودی به پایان میرسد. ناگزیربه میگساری و خوشباشی بپرداز که فرصتی باقی نمانده است.
بهارمی گذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم وحافظ هنوز مِی نچشید
Golnar Riahi در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۰ - صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیهالسلام او را:
مصرع کول من کن خویش را باید به
کول می کن خویش را عِوَض شود
هنگامه حیدری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۳:
در بیت سوم غرقه را جایگزین عرقه فرمایید . طبق نسخه ی مرحوم فروزانفر غرقه صحیح است
حسین،۱ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
ببخشید
ضعیف و ناتوان
حسین،۱ در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
اریا جان
زِبون نداریم ، زَبون درست می نماید ، به مانای ضعف و ناتوان
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:
عیشم مـُدام است از لعل دلخواه
کـارم بــه کـام اسـت الْـحـَـمـدُ لـِللّـه
"عیش" درفرهنگِ حافظانه، زندگانی ِ مفید، همراه باشادخواری وشادکامییست.
مُدام : ایهام دارد : 1-شراب 2- پـیـوستـگی، دایـمی
لَعل : از سنگهای قیمتی به رنگ قرمزکه درادبیّات شعرکهن، استعاره از لبِ یارو شـرابِ ناب است. هردومعنی مدِّ نظرشاعراست. چراکه وقتی لَعل ِلبِ یار دردسترس باشد، شرابِ نابِ لَعلِ"بوسه" نیز ناخواسته وخواسته دردسترس خواهدبود.
این دو: "لبِ یار وشرابِ ناب" ازخواسته های ِ مطلوب ، موردِ پسند وهمیشگیِ شاعراست.ضمن ِ آنکه دربیتِ بعدی نیز به این دو خواسته اشاره شده است.
دلـخـواه : دلـپـسنـد ومطلوب
کارم به کام است : کامیابم و همه چیز عالی و بر وفقِ مُراد و آرزویِ من است.
کـام : آرزو ، مـُراد
شکرخدا که حافظ عزیزبعد از مدّتهاغمخواری وخون ِ دل خوردن، دراین غزل اشاره به کامیابیِ خویش دارد. خودش نیزبا آوردن ِ "الحمدلِللّه" ازخالقِ نعمت ها قدردانی می کند.
معنی بیت : سپاس خدای را که زندگانیِ سرشاراز شادمانی وکامیابی دراین زمان نصیبِ من شده است. لبِ معشوق وشرابِ ناب پـیـوستـه دردسترس من است وچرخ فلک بر وفقِ مُرادِ من می چرخد.
آری برای حافظِ شیرین سخن،مُرادِ دل ازگشت وگذار درباغ ِ عالمِ امکان، جزوصال یار وشرابِ ناب چیزدیگری نیست وهیچ چیزنمی تواندبه اندازه ی وصال،رضایتِ اورا فراهم نماید.
مُرادِ دل زتماشای باغ عالم چیست؟
به دستِ مردم ِ چشم ازرُخ توگل چیدن
ای بخت سرکش تنگش به بـَر کــش
گـه جـام زر کـش گـه لعل دلخواه
"بختِ سرکش" هم به معنی اقبالِ بلند وهم بختِ نافرمان، هردومعنی مدِّ نظراست. ازیک زاویه شاعربختِ خودرا بلند می بیند وبه بختِ خویش می نازد. اززاویه ای دیگر،سابقه ی ناموافقی ونافرمانی ِ بخت به نظرش می آید و به بختِ خویش کنایه می زند که توناسازگاری کردی وهرگزوفق ِ مرادِ من نبودی، امّا من صبوری پیشه کردم وحالا به کام رسیده ام توگرچه سرکش بودی ونافرمان، ولی من به شکر ِ این کامیابی نادیده می گیرم. پس ای بخت سخت درآغوشش بگیر وکام خویش را برآر.
"بخت" را هم با کسره یِ آخر میتوان خواند : «ای بختِ سرکش» و هم با سکون : «ای بخت ؛ سر کِش»، در حالت دوم "سر کش" به فعل اَمـر تبدیل می شود ودو معنایِ متفاوت حاصل می گردد:بانافرمانی وعصیان،تنگ درآغوشش گیر. یا "سرت را بلند کن وسرافرازانه وباغرور درآغوش بگیر"
بَر : آغـوش
جام زر : جام زرّیـن ، جام طلایی
معنی بیت: ای بخت باغرور وسرافرازنه تَنگ ومحکم یار را درآغوش گیرودردورنج هجران ومشقّاتِ فراق به فراموشی بسپار.اکنون زمان کامیابیست،گاهی شرابِ ناب ازجام طلایی سربکش و گاه ازلَعلِ لبِ یار سرمست شو وکام خویش برآر.
مَسندبه گلستان بَر تاشاهدوساقی را
لب گیری ورُخ بوسی مِی نوشی وگل بویی
مـا را بــه رندی افـسـانـه کـردنــد
پــیـران جــاهـل ، شـیـخـان گـمـراه
"رندیِ حافظانه"غیرازرندیِ عامیانه هست. درمیان مردم وحتّادرنظرگاهِ اغلب ِشاعران ِ بنام عرصه ی شعرکهن، "رند" به معنای "زیرک، حیله گر، مُنکر، بی قید و لاابالی، بی سر و پا و آن که پایبندِ آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحت اندیشی را انکار کند و هرچه پیش بیاید انجام دهد و بگوید"است. امّاازنگره ودیدگاهِ حافظ،"رند" انسانی بی ریا، پاک باطن وپاکباخته ودرست نقطه مقابل ِ زاهدِریاکارقراردارد وهمواره درتقابل باصوفی ومدّعی آراسته ظاهر باباطن ِآلوده وناپاک می باشد.
شخصیّتِ رند درکارگاهِ خیالی ِحافظ برمبنای ِ آرزوها، باورها واعتقاداتِ شخصی بازآفرینی شده است . رندِ حافظانه دارای صفاتِ نیکو،دوست داشتنی وپاک دلیست. ازمشخصّه های بارز ِ رنـد حافظ، عشق بازی،نظربازی مِهرورزی، نکته دانی، بیزاری از زُهد ریایی وبی توجّهی به تعلّقاتِ دنیوی است. شرح ِ ماهیّت ِ مقام "رند" با آن گذشته و سابقه یِ ننگین، ولی با آن شأن و شکوهِ درخشان که در دیوان حافظ دارد براستی که دشوارست!.
افسانـه : افسانه به معانی مختلفی به کار رفته است : الف ) داستـان : دیــده ی بــخــت بــه افـسـانـه ی او شـد در خـواب
کــو نــســیــمـی ز عـنـایـت کـه کـنـد بـیــدارم
ب ) : سخنان نا راست و دروغ : جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عـذر بـنـه چون نـدیـدنـد حقـیـقـت ره افسانه زدند.
ج ) : نکته ای که درگذرِ زمان به مَـثل وحکایت تبدیل شود.
د ) : افسون ، سحر و جادو
ه) : مشهور ، شهرت یافته وغیره
منظورازپیران ِجاهل همان کهنسالان و بزرگانِ فرقه هایی همانند صوفیگری وغیره می باشد.
گویند که بـدتـرین انـسانـهـا پـیـران نادانـنـد! چراکه به رغم ِ آنکه آفتاب ِ عمرشان برلبِ دیواررسیده، هنوزدرجَهل وتاریکی فرومانده ونتوانسته اند راه ازبیراه تشخیص داهند وگامی درراستای رسیدن به حقیقت بردارند.بسیاری از اوقات یکی ازهمین پیران جاهل، درزمانی که قحط الرجال است بااستفاده ازقدرت، برجای بزرگان تکیه زده و باجهالت وخودپسندی وغرور،جامعه ای رابه سقوط وانحطاط می کشاند.حافظ ازاین قوم دلِ پُرخونی دارد.
جاهل : درتاریکی فرومانده،نادان و بی خبر به هرعلّت.
شیـخ :هم به معنی پیراست هم به معنی واعظِ اهلِ شریعت و پـرهـیـزکار، زاهـد، عابد وبزرگ.
گُمراه : راهِ حق و حقیقت را نشناخته، کوردل وبه بیراهه کشیده شده
مهمّترین برداشتی که از مصرع اول به ذهن ِ جوینده یِ حقایق نهفته درلایه های ِ زیرین ِ معنا های غزلیّات ِ حافظ متبادرمی گردد این است که: عدو شودسببِ خیر اگرخداخواهد. آنها صوفیان ِ جاهل وخودبین وخودپسند،بارفتارشان رندی ها و قلندری هایِ ما را برجسته ساخته وبر سر زبان ها انداختند.!
حافظ دراینجا سرنخ ِ مهمّی از فلسفه ی شکل گرفتنِ مَسلکِ رندی،به دوستارانش هدیه نموده است. حافظ به عبارتی دراین بیت می فرماید: دلیلِ اصلی ظهوررندی هایِ ما، جهالت وگُمراهی این قوم مُتعصّب ویک سویه نگربود. ماجرا همان ماجرای عبرت انگیز ِ"ادب ازکه آموختی؟ ازبی ادبان!" است. اصرار این قوم برجهالتشان، سببِ گشایش ِ بستری مناسب برای رشد ونموّ فرهنگِ آزاداندیشانه ی رندی ِ حافظانه شد.
مـعـنــی بـیـت :
صـوفیـان کهنسالِ نـادان و زاهـدانِ گمراهِ راهِ حق نشناس بودند که سببِ برجسته شدن ِ این مرام واوج گیری ِ فرهنگ ومَنِش رندی شدند.بدان مَثَل که :همانگونه که بادِ های مخالف هرچه باشدّت به وَزند بادباک ها بیشتراوج می گیرند، مخالفتها وانکارهای جاهلان ومُتعصّبین یک سویه نگرباعثِ ظهور وگسترش این مَسلک گردید.
از دســتِ زاهـد کــردیـم توبـه
وزفعل عـابـد اسـتـَـغـْـفـِـرُ الـلّــه
زاهد : پارسا وباتقوا (البته منظور زاهدیست که ریاکارانه قصدفریب مردم رادارد.
عابد : عبادت کننده، دراینجانیز منظورعابدیست که درون وبیرونش خیلی باهم تفاوت دارند.
فـعـل : کـار
استـَغفرُالله یعنی از خدا آمرزش میطلبم . پناه برخدا
در ادبیـات فارسی "اسنتغفرالله" به چند منظور به کار برده میشود : الف ) : برای نـفی و انـکـار ب ) : برای بیان خشم ج ) : در مقام تعجب و به جای "الله اکبـر" د ) : در مقام تـعـویـذ به جای "اَعـوذ بالله"
درست است که حافظ دراین بیت اشاره ای به اعمال ِ زاهد وعابد نکرده ونـگـفـتـه که زاهـد و عـابـد چه کار کردهاند که ازدست آنها توبه کرده وبه خدا پناه می برد.امّا باتوجّه به سایر غزلها، وبراساس شناختی که ازحافظ داریم به احتمال قریب به یقین، ریاکاری ،فریبِ مردم ویکسان نبودن ظاهر وباطنِ آنها، حافظ توبه می کند! البته طرز بیان ِ سخن مثل همیشه با طنز وطعنه هست، چون علی الظاهر خطا وگناه را عابد وزاهدمرتکب شده اند ولی این حافظ است که ازطرفِ آنها توبه کرده و استغفرلله می گوید!
مـعـنــی بـیـت : خداوندا ! من از دستِ کارهای ناشایستِ وزشت ِزاهد وعابد توبه کردیم .اطمینان داشته باش ما(رندان) چنین نخواهیم کردو از تو طلبِ آمرزش میکنیم!
طنزها وطعنه های حافظ درعینِ سادگی بسیار ویرانگر واثربخش هستند. حافظ با یک استغفرلله گفتن درقبال ِ کار این پیش پابینانِ گمراه ونادان،بنیان ِ فکری آنهارا درهم فروریخته ورسوایشان می سازد.
ای کبک خوش خرام کجامی روی بایست؟
غُرّه مشو که گربه ی زاهد نمازکرد!
جـانـا چه گویم شـرح فـراقـت
چـشـمی و صـد نـَم، جانی و صد آه
حافظ که به وصالِ معشوق رسیده، دراین بیت درغالبِ دردِدل، ازحال و روز دورانِ فراق برای معشوق صحبت میکند. گویی که معشوق ازآن روزها پرسیده باشد.
مـعـنــی بـیـت : جانا، ای معشوق عزیز تر از جانم، چگونه شرح دهم دوری و جداییِ تـو را؟ همین قدر بدان که درفراقِ توچشمی بودم اشگ باران، وجانیّ که فقط آه از نـهـادم برمی آمد. باچشم گریان آه بسیارمی کشیدم وتمام زندگانی ِ من همین بود.
گرم ترانه ی چنگِ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحرآهِ عذرخواهِ من است
کـافـر مبـیـنـاد این غـم که دیــدهست
از قامتت سرو از عارضت ماه
مـَبـیـنـاد : مَبیند
غم : دراینجا بعضی این غم را"غم عشق"گرفته اند! درحالی که این غم غم ِ حسرت و رَشک است. یعنی : سَروازاینکه قامتش مثل ِ توموزون ودلربا نیست و مـاه ازاینکه تحت الشعاع ِ فروغ ِ چهرهی تـو قرارگرفته،هردودرغم واندوه فرورفته اند ودررنج وحسرت بسرمی برند.
مـعـنــی بـیـت : خـدا کـنـد که کافر هم این غم وحسرتی که از قامت تـو در دل سرو و از چهرهی زیـبـای تـو در دل مـاه افتاده است، مَبیند.
روشنیِ طَلعتِ توماه ندارد
پیش ِ توگل رونق ِ گیاه ندارد.
شـوق ِ لَبت بُرد از یاد حافظ
درس ِ شبانه ، ورد سحرگاه
شـوق: اشتیاق وآرزومندی
وِرد : سخنانِ زیر لب ، دعـا و ذکری که آهسته و بسیار تکرار میکنند. مـعـنــی بـیـت :
اشتیاق وعلاقه ی فراوانی که در وجودِ عاشق ِ من برای بـوسیدنِ لـب تـو موج می زند،سبب شده درس ومشق ومطالعه ی ِ شبانـگـاهی و دعا وذکر صبحـگاهی ازخاطر حـافــظ زدوده شود.
بس نگویم شمّه ای ازشرح شوق ِ خود ازآنک
دردِسرباشدنمودن بیش ازاین ابرام دوست
عاطفه سپیانی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:
در بیت آخر "خاک بادا تن سعدی ، که تو او را نپسندی " با وزن شعر بیشتر مطابقت داشته و در نسخه های دیگر دیده شده است.
پ زوم در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۴ - حکایت پروانه و صدق محبت او:
بیت اول و چهارم رو اصلاح کنید لطفا
رجا+زور
اریا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
مچکرم. پس تلفظ زِبون هواست درسته؟
کسرا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:
دگرگونی واژه های پارسی با چیره شدن ادبیات عربی آغاز شد و واژه سد نیز به صد دگرگون گشت چنانکه قرن را سده گویند ...
محمد در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
پیش از این سیلاب .کلمه ی از اضافه است.پیش این سیلاب دیوار کی میماندبجا درست بنظر میرسد.
اصلان قزل لو در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:
دو واژه ی « کنار جوی» و « کناره جوی» توانسته تا حدی لذت شعری به مخاطب بدهد. پیشوند « می» هم در « می باید» با واژه ی « می» به معنی شراب ، مخاطب را در یک رفت و برگشت، به درون شعر می برد .
اندیشه ی حافظ در این رباعی، خیام گونه است و توجه به زمان حال و بهره گیری از آن را توصیه می کنند.
نادر.. در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۳:
درود عاطفه عزیز
مصرع پیشنهادی شما نیز زیباست،
اما در وزن، ایرادی نیست:
زان - کٓ - زین - نا - لس - تُ - رُو - شن، ...
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۸۳:
4907
حسین در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱: