ستاینده ی یزدان و سرشت پاک ایرانیان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱:
سلام و درود. سپاس از لطف تمام عزیزان که با نظرات ارزشمندشان باعث هوشیاری امثال من شدند. و ممنون از این سایت و دستگاه. من به خاطر شرایط کارم نمیتونم کتاب شاهنامه رو همراه داشته باشم و از نسخه ی اینترنتی اون استفاده میکنم.پایدار باشید.
تماشاگه راز در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
تصور ذهنی من بر این است که حافظ این غزل را در ماه اردیبهشت یکی از سالهای دوره کمال زندگانی خود و در کنار سبزه و لبجویی سروده باشد. در این غزل این شاعر یکرنگ زمانه با کولهباری از تجربههای گذشته چنین به تشریح عقاید قلبی خود میپردازد:
1- عیش و شادمانی و صرف شراب در کنار محبوب به ویژه درفصل بهار را میستاید.
2- با دیده معرفت خود را در این حال چون پادشاهی تصور کرده و با او برابر میداند.
3- نقد موجود را به نسیه نمیفروشد.
4- سرنوشت خود را با رأیالعین میبیند که عنقریب پیکرش به خاک و خشت تبدیل خواهد شد.
5- به حکم تجارب اندوخته خود به دیگران اندرز میدهد و میگوید از دشمنان و نامردمان توقع پایداری در دوستی و مساعدت نداشته باش که از سراب فیضی عاید نخوهد شد.
6- و بالاخره از آنجا که افکار عمومی و قضاوت عوامالناس کالانعام درباره او چندان موافق و رضایتبخش نبود این شاعر عارف بینادل و غریب دور و زمان خویش درد دل خود را در دو بیت آخر این غزل بازگو و چنین میگوید: ای ملامتگرهیچ بندهیی درآفرینش و سرشت و سرنوشت خود، مختار نبوده و من هم تابع سرنوشت خویشم و به زودی خواهم مرد. در تشییع جنازه من چند قدمی همراهی کن که هرچند به زعم تو گناهکارم اما بدان و آگاه باش که یکراست به بهشت برین خواهم رفت.
***
حبیب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۴۷:
سلام،مصراع سوم دارای غلط فاحش وزنیه،صحیحش به این شکل میشود که:هرکس،هرانچه لایق اوست کند،لطفا اصلاح بفرمایید
ادوارد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:
سلام
فکر میکنم برای فهم این شعر لازمه بدونیم مخاطب شعر کیست؟ ایا مخاطب سالک راه است یا ولی و مرشد و استاد!؟ایا سالک باید از خود بطلبد یا در خود طلب ایجاد کند یا استاد که مظهر الهی است و همه چیز در ید قدرت اوست باید خود، سالک را رشد دهد و از قدرت خود بطلبد همت را برای سالک؟
مصطفی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:
سلام
در سایت وزن شعر برابر با «فعلاتن مفاعلن فعلن» آورده شده که غلط است. وزن شعر «فاعلاتن مفاعلن فعلن» است.
مهدی کاظمی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده:
بازرگان بعد ازسر دادن ناله و شیون طوطی مرده رو از قفس بیرون آورد و طوطی (به تیزی آفتاب شرق و تاختن ترکی بر اسب )بسرعت پرید و برشاخه درختی نشست
بعد از آنش از قفس بیرون فکند
طوطیک پرید تا شاخ بلند
طوطی مرده چنان پرواز کرد
کآفتاب شرق ترکیتاز کرد
خواجه حیران و سرگشته وقتی این حقیقت رو فهمید رو به شاخه کرد و گفت ای عندلیب ازین احوال ماروهم باخبر کن که مگر اون طوطی هندوستان چی بهت گفت که این مکر ساختی و مارا سوختی
خواجه حیران گشت اندر کار مرغ
بیخبر ناگه بدید اسرار مرغ
روی بالا کرد و گفت ای عندلیب
از بیان حال خودمان ده نصیب
او چه کرد آنجا که تو آموختی
ساختی مکری و ما را سوختی
طوطی به بازرگان میگه که اون طوطی توی هندوستان با عمل و کردارش بمن پند داد و گفت لذت آواز خوندن و دوستی(وداد) رو رها کن چونکه نغمه سرایی تو باعث زندانی شدنته و خودش رو بمردن زد تا این پیام رو بمن برسونه یعنی ایکه باعث شادی و طرب خاص و عام شدی مثل من مرده شو تا از قفس خلاص یابی ...مولانا درینجا پند دادن باعمل رو بشکل زیبایی بیان میکنه که میشه بدون کلام و حرف مهمترین پندهارو داد
گفت طوطی کو به فعلم پند داد
که رها کن لطف آواز و وداد
زانک آوازت ترا در بند کرد
خویشتن مرده پی این پند کرد
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص
باید که گوهری ارزشمند باشی ولی دور از گزند خلق .. اگه دانه باشی پرندگان برچینندت و گر غنچه باشی کودکان برکنند..دانه رو پنهان کن و دام باش تا کسیکه برای شکارت میاد خودش شکار بشه و غنچه رو پنهان کن و گیاهی باش که روییده بر بام ...هرکسی که حسن و خوبی خود را در معرض مزایده و حراج قرار بده صد ها گزند و اتفاق بد بسویش روانه میشه ..
دانه باشی مرغکانت بر چنند
غنچه باشی کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن بکلی دام شو
غنچه پنهان کن گیاه بام شو
هر که داد او حسن خود را در مزاد
صد قضای بد سوی او رو نهاد
جشمها و خشمها و رشکها
بر سرش ریزد چو آب از مشکها
دشمنان او را ازین رشک و حسد از بین میبرند و دوستان هم برای شراکت درین حسن و خوبی وقتش رو تلف میکنن و بندی بر پای او مینهند و در دامش میکنند ..کسیکه غافل بوده از کاشتن و زرع معنییه فصل بهار که موسم بهره مندیه رو نمیفهمه و ارزش زمان رو درک نمیکنه ...یعنی اگر دنبال شهرت بری از افت دشمنان و دوستان در امان نمیمونی و از مابقی ابعاد زندگی غافل میمونی و برای دیگران زندگی میکنی ...مولانا درینجا از راهکاری حرف میزنه برای گریختن از گزند روزگار ...میفرماید در لطف و پناه حضرت حق باید گریخت چونکه او هزاران لطف بر ما و روح ما روا داشته .. تا پناهی یابی اونم چه پناهی که اب و اتش و بخت ارتشی در خدمت تو میشه ...
دشمنان او را ز غیرت میدرند
دوستان هم روزگارش میبرند
آنک غافل بود از کشت و بهار
او چه داند قیمت این روزگار
در پناه لطف حق باید گریخت
کو هزاران لطف بر ارواح ریخت
تا پناهی یابی آنگه چون پناه
آب و آتش مر ترا گردد سپاه
...
سینا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
باید انصاف داشت. اجرای افتخاری در دستگاه نوا واقعا بی نظیر هست. فکر نمیکنم در توانایی خواننده ی دیگه ای باشه اینطور اجرا کردن
فیض بارش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:
درود!
فکر کنم یک بیت از این غزل ناب حافظ رند درج این سروده شان نشده است:
برو گنج قناعت جوی و کنج عافیت بنشین
که یک دم تنگدل بودن به بحر و بر نمی ارزد.
اصل شعر از رخ دیوان حافظ که در دهکده مان( پنجشیر) نزد همه است.
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نـمیارزد
بمی بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جاندر او درج است
کلاهی دلکش است اما بترک سر نمیارزد
بـکـوی میفروشانش به جامـی در نمـیگیرنـد
زهی سجادهی تقوی که یک ساغر نمیارزد
بس آسان مینمود اول غم دریا ببوی سود
غلط کردم که یک طوفان بصد گوهر نمیارزد
برو گنج قناعت جوی و کنج عافیت بنشین
کـه یکـدم تنگدل بودن به بحر و بر نمیارزد
چوحافظدرقناعتکوشواز دنیای دون بگذر
که یـکجو منت دو نان به صد من زر نمیارزد.
سید ابراهیم جوادی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۴ - الوحدة خیر من جلیس السوء، والجلیس الصالح خیر من الوحده:
همگان بی خبر ز مبدع خویش
سید ابراهیم جوادی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۴ - الوحدة خیر من جلیس السوء، والجلیس الصالح خیر من الوحده:
پختهٔ عشق باش و خام مباش
میم.کاف.مهریار در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲۶:
بله ای اول زیاد نیست اشتباه شد
میم.کاف.مهریار در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲۶:
در مصراع سوم هم کلمه احوال اشتباه است هم کلمه ای اول زیادیست
تماشاگه راز در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:
تفسیر عرفانی
1. دیدی که معشوق، تصمیمی جز ظلم و ستم د رحق عاشقان نداشت و عهد و پیمانی را که با ما بسته بود، شکست و از غم و رنج ما غمی به دل خود راه نداد و ناراحت نشد. معشوق، به عهد و پیمان خود وفادار نیست.
2. خدایا! اگرچه معشوق، دلم را که مانند کبوتر حرم او بود، به خاک و خون کشید و حرمت صید حرم را نگه نداشت، ولی تو گرفتارش نکن و انتقام مرا از او مگیر. اگرچه او به من رحم نکرد، تو به او رحم کن.
3. آنچه از جور و جفا بر من رسیده، از بخت و سرنوشت من بوده، و گر نه دور است از معشوق ما که لطف نکند و با جوانمردی و کرامت بیگانه باشد؛ مهربانی او همیشگی است. دوری از معشوق، نتیجه سرنوشت بد من است نه بی وفایی معشوق.
4. هر کس که در راه عشق، سختی و بدنامی و بیچارگی را تحمل کند؛ هر کجا که برود، مورد احترام واقع می شود؛ هر کس از او خواری کشید. پیش همه عزیز می شود.
5. ای ساقی! شراب بیاور و به ما بنوشان و به داروغه ی شهر بگو که:عشق و مستی ما را منکر مشو و ما را اذیت و آزار نکن و بدان که جمشید نیز چنین جایی نداشته است؛ دل آگاه و راز دان عاشقان از جام جمشید -که همه ی اسرار جهان را می شد در آن دید -برتر است.
6. آن عارفی که راه به حریم کوی معشوق نبرد و به وصال او نرسید، همانند آن رونده ای است که بیابان ها را طی کرد ولی به حرم کعبه راه نیافت و بی نصیب ماند. عارف باید به آیین و راه و رسم سلوک آشنا باشد تا راهی به معرفت حق پیدا کند.
7. ای حافظ! در میدان فصاحت و سخنوری از همه پیشی بگیر و بهتر از همه شعر بگو؛ زیرا مدعی لاف زن نه تنها فضل و هنری ندارد، بلکه از بی هنری خویش نیز آگاهی ندارد.
منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
منبع: راسخون ( پیوند به وبگاه بیرونی/ )
محدث در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
این هم سرچشمه این شعر!
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان/
محدث در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
قطعه مرحوم انوری:
روبهی میدوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت: خیرست بازگوی خبرگ
گفت: خر گیر میکند سلطان
گفت: تو خر نه یی چه میترسی؟
گفت: آری ولیک آدمیان
میندانند و فرق مینکنند
خر و روباهشان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر، من
که چو خر برنهندمان پالان....
البته انوری از جهت نقد اجتماعی این حکایت را می اورد. به خصوص با رویکرد خاص سلاجقه در مقولات خلافت و اشعری گری و رواج بازار تهمت های دینی و سیاسی علیه اسماعیلیه و شیعیان و حتی بعضا معتزله. اما مولوی چنانکه عادتش است انتهای جوی آب داستان را به ملکوت ربط می دهد.
محدث در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
استاد روفیای دانا
جسارتا این شاگرد را گمان آن است که آن دو حیطه از هم جدا بوده و اینکه شخصی در خود حین به کاربردن برخی الفاظ، به غش و ریسه بیفتد با مقوله افرینش ربط خاصی ندارد. چه اندازه ادم های نیم نفس و بلند روح را دیده ام که هنگام سخن گفتن و تدریس، بسیاری الفاظ از جمله همین واژه خ/ر را به کار نمی برده و به نظرم نظر به جایگاه معنوی افراد این استعمالات فرق می کند و در پاره ای موارد ادب تکلم اقتضای فرار از استعمال این دست واژگان را دارد یا دست کم استعمال آنها همراه با اعتذار. البته محدث نادان، کار پاکان را مگیر از خود قیاس...
با احترام و اعتذار
یاعلی
محدث در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
بسیار زیبا و موجب تامل و اندیشه.
نردبان پنهان شعاع روح انسان های برتر از ماست که اویختن در آن ره توشه سرعت سیر صعودی ما می تواند باشد. یا کاری از جانب ما- مثلا دست مهر بر سر یتیمی کشیدن یا کسی را از اقلیم اندیشه ای ناسپید بیرون بردن- که موجب انعکاس لبخند آن ارواح متعالی گردد و نردبان های پنهان رخ نموده و به کارپردازی مشغول شوند.
از حیث پیشینه ادبی هم اگر این خاطر فاتر به خطا نرفته باشد این حکایت را قبل از ملای رومی، حکیم انوری(قدس الله سرهما) تقریبا یک قرن و چند ده سال قبل از وی، در قطعه ای آورده که: خ.ر گیر می کند سلطان...
و الله المستعان
سعید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:
تا رنج نبیند شفا را نشناسند
اینجا نبینند اشتباها نبیند تایپ شده است…
آنان که چو “ما” ماهی این بهر نگردند
در مصرع سایت “ما” جاافتاده است لطفا اصلاح بفرمایید
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش:
که نظر بر نور بود ...نه پر نور بود
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱: