میم.کاف.مهریار در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲۶:
در مصراع سوم هم کلمه احوال اشتباه است هم کلمه ای اول زیادیست
تماشاگه راز در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:
تفسیر عرفانی
1. دیدی که معشوق، تصمیمی جز ظلم و ستم د رحق عاشقان نداشت و عهد و پیمانی را که با ما بسته بود، شکست و از غم و رنج ما غمی به دل خود راه نداد و ناراحت نشد. معشوق، به عهد و پیمان خود وفادار نیست.
2. خدایا! اگرچه معشوق، دلم را که مانند کبوتر حرم او بود، به خاک و خون کشید و حرمت صید حرم را نگه نداشت، ولی تو گرفتارش نکن و انتقام مرا از او مگیر. اگرچه او به من رحم نکرد، تو به او رحم کن.
3. آنچه از جور و جفا بر من رسیده، از بخت و سرنوشت من بوده، و گر نه دور است از معشوق ما که لطف نکند و با جوانمردی و کرامت بیگانه باشد؛ مهربانی او همیشگی است. دوری از معشوق، نتیجه سرنوشت بد من است نه بی وفایی معشوق.
4. هر کس که در راه عشق، سختی و بدنامی و بیچارگی را تحمل کند؛ هر کجا که برود، مورد احترام واقع می شود؛ هر کس از او خواری کشید. پیش همه عزیز می شود.
5. ای ساقی! شراب بیاور و به ما بنوشان و به داروغه ی شهر بگو که:عشق و مستی ما را منکر مشو و ما را اذیت و آزار نکن و بدان که جمشید نیز چنین جایی نداشته است؛ دل آگاه و راز دان عاشقان از جام جمشید -که همه ی اسرار جهان را می شد در آن دید -برتر است.
6. آن عارفی که راه به حریم کوی معشوق نبرد و به وصال او نرسید، همانند آن رونده ای است که بیابان ها را طی کرد ولی به حرم کعبه راه نیافت و بی نصیب ماند. عارف باید به آیین و راه و رسم سلوک آشنا باشد تا راهی به معرفت حق پیدا کند.
7. ای حافظ! در میدان فصاحت و سخنوری از همه پیشی بگیر و بهتر از همه شعر بگو؛ زیرا مدعی لاف زن نه تنها فضل و هنری ندارد، بلکه از بی هنری خویش نیز آگاهی ندارد.
منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
منبع: راسخون ( پیوند به وبگاه بیرونی/ )
محدث در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
این هم سرچشمه این شعر!
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان/
محدث در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
قطعه مرحوم انوری:
روبهی میدوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت: خیرست بازگوی خبرگ
گفت: خر گیر میکند سلطان
گفت: تو خر نه یی چه میترسی؟
گفت: آری ولیک آدمیان
میندانند و فرق مینکنند
خر و روباهشان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر، من
که چو خر برنهندمان پالان....
البته انوری از جهت نقد اجتماعی این حکایت را می اورد. به خصوص با رویکرد خاص سلاجقه در مقولات خلافت و اشعری گری و رواج بازار تهمت های دینی و سیاسی علیه اسماعیلیه و شیعیان و حتی بعضا معتزله. اما مولوی چنانکه عادتش است انتهای جوی آب داستان را به ملکوت ربط می دهد.
محدث در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
استاد روفیای دانا
جسارتا این شاگرد را گمان آن است که آن دو حیطه از هم جدا بوده و اینکه شخصی در خود حین به کاربردن برخی الفاظ، به غش و ریسه بیفتد با مقوله افرینش ربط خاصی ندارد. چه اندازه ادم های نیم نفس و بلند روح را دیده ام که هنگام سخن گفتن و تدریس، بسیاری الفاظ از جمله همین واژه خ/ر را به کار نمی برده و به نظرم نظر به جایگاه معنوی افراد این استعمالات فرق می کند و در پاره ای موارد ادب تکلم اقتضای فرار از استعمال این دست واژگان را دارد یا دست کم استعمال آنها همراه با اعتذار. البته محدث نادان، کار پاکان را مگیر از خود قیاس...
با احترام و اعتذار
یاعلی
محدث در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند:
بسیار زیبا و موجب تامل و اندیشه.
نردبان پنهان شعاع روح انسان های برتر از ماست که اویختن در آن ره توشه سرعت سیر صعودی ما می تواند باشد. یا کاری از جانب ما- مثلا دست مهر بر سر یتیمی کشیدن یا کسی را از اقلیم اندیشه ای ناسپید بیرون بردن- که موجب انعکاس لبخند آن ارواح متعالی گردد و نردبان های پنهان رخ نموده و به کارپردازی مشغول شوند.
از حیث پیشینه ادبی هم اگر این خاطر فاتر به خطا نرفته باشد این حکایت را قبل از ملای رومی، حکیم انوری(قدس الله سرهما) تقریبا یک قرن و چند ده سال قبل از وی، در قطعه ای آورده که: خ.ر گیر می کند سلطان...
و الله المستعان
سعید در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:
تا رنج نبیند شفا را نشناسند
اینجا نبینند اشتباها نبیند تایپ شده است…
آنان که چو “ما” ماهی این بهر نگردند
در مصرع سایت “ما” جاافتاده است لطفا اصلاح بفرمایید
رضا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش:
که نظر بر نور بود ...نه پر نور بود
محمدرضا محمدحسنی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
قالب شعر با توجه به تعداد ابیات قصیده نیست؟
موحدی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:
این رباعی و رباعی شماره 13 یکی هستند.
منصور بنانی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:
خواجه لا مکان (خود متعالی) و بندگی مکان(خود کاذب)
معانی لغات و ابیات:
نقل خلاص: مزه ناب معنی شده است، ولی شیرینی و حلاوت رهایی و روشن شدگی هم بنظرم زیباست. خربزه در دهان کردن: برای رفع بوی شراب به کار می رفته است. تراستم: ترا هستم، برای توام. نای: نی. سماع باره: دوستدار افراطی سماع. قیاس کنید با شکمباره. نفخ نفخت: از عبارت قرآنی؛ و نفخت فیه من روحی و در آن از روح خود دمیدم. ( حجر 29 ص 72 ) . کارد به استخوان رسیدن: به اوج قدرت تحمل انسان رسیدن. در مثنوی مولوی هم آمده است: باز خر ما را از این نفس پلید کاردش تا استخوان ما رسید. در حال حاضر علت واقعی درد و رنج را که توهم خود کاذب (نفس) و دور ماندن از خود متعالی است، هنوز به طور کامل درک و تجربه نکرده ایم! بلکه نرسیدن به موضوعات خوشایند و یا مواجه شدن با موضوعات نا خوشایند را علت درد خود می دانیم! و همواره از درد و رنج گریزانیم! حتی در این فرار به انواع مواد تخدیر کننده پناه می بریم! در نتیجه کارد نفس (خود کاذب) به استخوان ما نخواهد رسید! و خود متعالی را لمس نمی کنیم. بن بامداد: صبح زود.
گفت که مادرت منم، میل به دایگان مکن: تلمیح قرآنی دارد به آیه 12 سوره قصص. عقیق: از سنگ های قیمتی و شرابی و خرمایی رنگ.
در یک کلام در این غزل اشاره به این دارد که تکیه، امید و سرمایه گذاری بر انواع موضوعات زودگذر آگاهی، نظیر افکار، هیجان ها، دیدنی ها، شنیدنی ها، دوستی ها و... کار خود کاذب است. چنین دل بستن به سرابی، نه تنها تشنگی را بر طرف نخواهد کرد و هیچ ثمری در بر ندارد؛ بلکه درد و رنج جانکاهی به همراه خواهد داشت. اما کشف خود متعالی و اصالت انسان، یعنی آگاهی ورای فکر یا همان چشمه جوشانی که از آن حیات گرفته ایم و در آن مستقر هستیم، شرابی است که آدمی را سیراب و مست می کند. به جای توجه به این چشمه ناب، به سراب دور دست ها، چشم دوخته ایم و از این چشمه حیات که در همین لحظه و همین جا حاضر است، غافل شده ایم. به جای آگاهی ناب، خود را بدن و ذهن می دانیم...
منابع:
1-سایت گنجور: غزل 1827 دیوان شمس اثر مولانا. مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷/
2-کتاب انسانم آرزوست (شرح غزلیات مولانا)؛ اثر بهاء الدین خرمشاهی.
3- کتاب گزیده غزلیات شمس؛ اثر دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی.
پیوند به وبگاه بیرونی
کمال داودوند در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۶:
5849
Dr.Mazluminejad در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان:
با سلام و احترام
لطفا در پایان این داستان دلکش که عطار آن را به نظم در آورده است ، به ابیات زیر توجه فرمایید:
چو حلوا خوردن تو بیش گردد
شود خون و سزای نیش گردد
چراحلوا بشیرینی کنی نوش
که خون آرد بشیرینیت در جوش
ز حلوا کی بود روی سلامت
که حلوا در قفا دارد حجامت
درونت دوزخست ای مالک خویش
طبق دارد ز جسمت هفت بندیش
گر آرندت طبق با نان ز مطبخ
طبق بانان در اندازی بدوزخ
بهر گندم که خوردی بیحسابی
دلت را با بهشت افتد حجابی
شکم چون دوزخی با هفت در دان
درو هروادیی وادی دگر دان
ازان یک وادیش پیشان ندارد
که حرص آدمی پایان ندارد
اگر معده نبودی غم نبودی
خصومت در همه عالم نبودی
شنودی قصّهٔ حلوا و نان را
بسست این زلّه کن این را و آن را
مضامین این ابیات دقیقا بیان می کند که خوردن شیرینی برای انسان چه مضراتی دارد. به نظر من عطار هم پزشک بود و هم عارف !
در 800 سال قبل دانستن این که شکر چه به روز آدم می آورد فوق العاده است !! ...
براستی عطار پزشک عارف بود یا عارف پزشک؟!
تقدیم با ارادت دکتر مظلومی نژاد
امیر در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی):
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:
با تفرقه خاطر، دنیا به چه کار آید..
جمال ناصر نشقبندی اسحاق زاده در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۷:
بعد از سلام و عرض ادب پوشیده نماند که عارف ربانی مجذوب حضرت کبریایی مخلص درگاه خداوندی حضرت ابو المعانی بیدل دهلوی صاحبدل وارسته و عارف به نام سرزمین هندوستان می باشند ، اگرچه دانشمندان و اهل ادب و سخن گفته اند که ایشان در سبک هندی شعر میسرودند بعد از تتبع و تحقق سالیان دراز بنده در سبک مقدس هندی و ادبیات پارسی دری در هند به این نتیجه رسیدم که بیدل در نوع خود سبک جداگانه ایست که از همه سبک های شعر دری متفاوت بوده و مزیت بیشتری دارد ، بنا علی هذا بنده با جرعت تام میگویم سبک بیدل جدا از همه سبک های ثلاثه زبان دری بوده و ربط دادن آن به سبک هندی جسارتی در شعر و عرفان حضرت بیدل خواهد بود .
و همچنین باید نوشت که دیوان بیدل در افغانستان و دیوان لسان الغیب در ایران بیشتر از نسخه های قران در بیت هر پارسی زبای یافت میگردد و دیوان بیدل برای مردم نجیب کابل ما همانا دیوان حافظ در ایران عزیز است .
دریا نور در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹:
سلام بر شما. غزل کوتاه بسیار زیبایی ست.
امّا مصرع «عشق در عقل و علم درماند» در فرم و معنی درست نیست. اگر این گونه باشد فرمش صحیح است و با مفهوم عشق و عقل در ادب عرفانی همخوانی دارد:
عقل در علم عشق درمانَد
عشق را عقل و علم، رایت نیست
من این غزل را با تصحیح این مصرع در وبلاگ خود منتشر کردم. سپاس.
مرتضی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
به نظرم تمامی این حاشیهها در مورد مخاطب شاعر به اشتباه افتادهاند. وحشی بافقی در دوران جوانی عاشق زنی شده بود که از ازدواج قبلیاش یک پسر نوجوان داشت. زن مایل بود با وحشی ازدواج کند، اما پسرش مدام سنگاندازی میکرد و نمیخواست مادرش با مردی ازدواج کند که نامش وحشی است. بنابراین، مخاطب شاعر در این شعر لطیف همان زن است. شاعر ابتدا به زن موردنظرش ابراز علاقه میکند، و سپس شروع میکند به «تکهپرانی» به آن پسر (ای پسر چند به کام دگرانت بینم...) در واقع وحشی میخواهد بگوید ای پسر، تو که خودت آنکارهای چه کار به من و مادرت داری، دست از این کارها بردار، وگرنه من میروم و دیگر شوهری مثل من برای او پیدا نمیشود.
افشین در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹۷:
این شعر توسط علی جهاندار در آلبومی به مناسبت بزرگداشت صاحب تبریزی و به آهنگسازی حسین پرنیا اجرا شده است.
میم.کاف.مهریار در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲۶: