گنجور

حاشیه‌ها

مسرور در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

به نظر بنده هم شیخ معترف به عجز و ناتوانی در برابر سوز عشق معشوقش شده و به نوعی امید به وصل نداشته و گریز از آن را چاره میداند گرچه در ادامه به کورسوی امیدش ولو در قیامت اشاره کرده و این حالات پریشان احوالی و پریشان اقوالی مختص عاشقان باشد!
بنظر میرسد غزلش را با این مفهوم شروع کرده که دیگر بس است که مانع از رفتن من و پرواز و فرار من میشوی،که واقعا پرو بالی برایم نمانده تا میخواهم بروم تو،یا همان عشق تو مرا در هوا میگیرد و پرو بالم میشکاند!
در بیت دوم نیز باز به ناتوانی از گریزش اعتراف کرده و نیم نگاهی به قطع امید از وصال که خود عاملی شده که به گریز بیاندیشد و در ادامه در مصرع دومین از بیت مذکور میفرماید که اگر اوفتاده و زمین خورده عشقت بودم و حیلت گریزی بود که غمی نبود اما آن هم امکان ندارد و زمین خورده ای هستم که هیچ چاره و حیلتی هم نمیدانم...
تاکید میگردد که معنی مستقیم دو بیت نبوده و مفهوم اقتباسی بنده از این ابیات را خدمت دوستان عارض شدم.

 

حسین در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۵ - شخصی به وقت استنجا می‌گفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق می‌گفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت:

جناب حامد رحمانی. شما چه بداهه و چیز غیر آن شعر نگویی سنگین‌تری. نمی‌دانم تا کنون چند نفر همین را به تو گفته‌اند ولی یقین بدان که که همه یاران شفیق بوده‌اند و از این که خود را سوژه‌ی خنده کنی، ناراحت.

 

علیرضا پیمان در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

به نظر من این غزل یکی از زیباترین و شورانگیز ترین غزلیات عاشقانه حافظ هست . و کسی میتواند احساس اسن غزل را درک کند که خودش در شرایط احساسی و عشق ومحبت قرار داشته باشد . شاید من در چنین حالتی بودم و این غزل را خواندم به این نظر رسیده ام .
اما دکلمه این غزل چندان گیرا و جالب نیست وآن شور و حالت احساسی را منتقل نمیکند . هرچند سعی شده است که با نواختن سه تار این احساس القا شود ولی من از دکلمه لذت نبردم .
با اینحال از تلاش شما عزیزان تقدیر میشود .

 

مصطفی در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:

با عرض پوزش درستش این است:( ورنه اسباب جهان)
و (اکثرش در کار نیست)

 

طهماسبی در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز:

کنون گر خون صد مسکین بریزند
ز بند قراضه برنخیزند
در این بیت کلمه «یک» از مصراع دوم جا افتاده است
کنون گر خون صد مسکین بریزند
ز بند یک قراضه برنخیزند

 

رضا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بی‌صبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم هم‌چو دل از دست آن‌جا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره:

هین هوا بگذار و رو بر وفق آن

 

رضا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بی‌صبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم هم‌چو دل از دست آن‌جا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره:

نه ز ابراهیم نمرود گران
کرد با کرکس سفر بر آسمان
در اساطیر یهودیان نمرود با بستن کرکس ها به چهار گوشه تخت خود به آسمان رفت و در شاهنامه از کیکاووس نام برده شده است.

 

نشاط در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۹:

چه زند جان: جان چه نمایش و جلوه ای دارد؟
بِهِل که وام بُوَد: بگذار طَلَبت باشد.
(غزلیات شمس تبریز/مقدمه، گزینش، تفسیر: محمدرضا شفیعی کدکنی)

 

حمید در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

واقعا شعر بی نظیر و زیباییست
الان توی این شعر از کدوم بیت مشخص میشه که معشوق پسر هست؟

 

رضا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بی‌صبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم هم‌چو دل از دست آن‌جا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره:

تیر پران از چه گردد؟ از کمان

 

رضا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بی‌صبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم هم‌چو دل از دست آن‌جا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره:

ترک کن هی، پیر خر ای پیر خر
خر اولی به معنای بخر است و مراد جستجو برای راهنما است.

 

اردشیر در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

منهم با مهرداد عزیز هم رای هستم که منظور فقط اعراب مسلمان بوده اند، نه همه ی اعراب که بسی از اعراب خود قربانی این گروه بوده اند در طائف و یثرب و اکناف جزیرة العرب

 

روفیا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
راستی چشم سیری دلیری و گستاخی از نوع خوبش را به دنبال خواهد داشت، چشم سیری با شکم سیری فرق دارد، شکم بیچاره یک فضای محدود و مشخصی دارد، اگر نه با یک وعده، با دو وعده حتما پر خواهد شد، سایر اعضای بدن نیز ، با چند تکه لباس پوشیده خواهند شد و زیر یک سقف از باد و بوران در امان خواهند بود، این چشم است که سیر کردنش به این سادگی نیست، چشم است که می ترسد، از فقر، از حس ناامنی، از بی اعتمادی،از از دست دادن!
وقتی چشمی گرسنه شد و به بیماری جوع دچار شد، از بیم به دست ناوردن یا از دست دادن روح را زبون و ذلیل می کند، زبان راست گو را کوتاه می کند و دست کژ را دراز!
آنچه میلیونها انسان را به کام قحطی و جنگ و مرگ کشانده، چشم گرسنگی عده قلیلی است که خیال می کنند می توانند بیش از یک شکم بخورند و در بیش از یک بستر بخوابند!
مولانا در جایی دیگر می گوید :
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی‌بیند جز این خاک کهن
ور همی‌بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر
اینجا نیز نبود دلیری، پشتداری،جانسپاری و چشم سیری را محصول نوعی نگاه می داند:
که نمی بیند جز این خاک کهن!
ثروت آدم ها به اندازه آنچیزهایی نیست که بر کاغذ پاره هایی به تملک خود در آورده اند، ثروت آنها به اندازه آن چیز هایی است که چشمشان گرسنه آنها نیست! هر چقدر دایره دوم بزرگتر باشد ثروتمندتر هستند. از استادی شنیدم که ابونصر فارابی در بازار بغداد که هم ارز با وال استریت امروز بود بالا و پایین می رفت و با خرسندی می گفت چه بسیار چیزها در این بازار داد و ستد می شود که من بدانها نیاز ندارم!
چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هر که خواهد گر سلیمان است و گر قارون گداست
کسی که مملوکاتش اندک است گدا نیست، کسی که می خواهد چیز های بیشتری را به تملک خود در آورد گداست!

 

Firooz در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

با سلام به کیخای عزیز.
ششدر شدن این امکان را به حریف میدهد که طاس بریزد و به بازی ادامه دهد تا مهر‌هایش را بردارد به خانه ببرد. دیر یا زود حریف از ششدر شدن خارج میشود.
ششدر شدن به معنای پایان بعضی‌ نیست بر خلاف مات شدن که پایان نبرد است.
با احترام به همه.
فیرو

 

مریم در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:

به نظر میاد که وزن شعر مفعول مفاعلن مفاعیلن فاع است یعنی بحر هزج مثمن اخرب مقبوض ازل

 

مصطفا در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:

آقای شجریان یه اجرای خصوصی دارن در فروردین سال 67 در آلمان به همراه آقایان عندلیبی و درخشانی که پس از آوازی در مایه سه گاه چند بیتی از این غزل رو اونجا به صورت تصنیف می خونن. ملاحتی داره که پیشنهادش می کنم
.... چه جوری میشه از دینشون در اومد؟ سعدی، شجریان، گنجور، ...ایشالا این "دکّان حلوایی" هیچوقت از رونق نیافته.

 

۱۲۳ در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۸ - گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست به مقام استغراق:

حیرتی آمد درونش آن زمان
که برون شد از زمین و آسمان

 

محسن در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

چطور میشود این بیت را که میفرماید : جامی و بتی و بربطی بر لب کشت ، این هرسه مرا نقد و تورا نسیه بهشت . را با این تفاسیر قبول کرد. خیام خودش بود فکر کنم میخندید . خیام و نماز؟

 

محسن خ در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۳:

این مصرع با یک فاصله باید اصلاح گردد:
آورد طبیب جان یک خمره پرافسنتین ----->
آورد طبیبِ جان یک خُمره پُر اَفسَنتین

افسنتین . [ اَ س َ ] : گیاهی خودرو با ساقه‌های بلند، برگ‌های کرک‌دار، شاخه‌های انبوه، و گل‌های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه، و امراض معده و کبد به کار می‌رفته. همچنین برای معطر کردن در نوشیدنی‌هایی مثل ورموت، "شراب" نیز بکار می‌رفته. در قدیم از آن به عنوان چاشنی در "می‌انگبین" استفاده می‌شده است.

 

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۶۶:

9955

 

۱
۳۰۹۳
۳۰۹۴
۳۰۹۵
۳۰۹۶
۳۰۹۷
۵۰۴۴
sunny dark_mode