سید ریپورت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
چون توی یه شعر در ادامه همینکه میخواد اینو که هی میپرسه این کیستو معرفی کنه بهش میگه یغماجی کسب و دکان...
یعنی من در راه اینکسب و دکانو هم ول کردم.
کلا منظورش اینه که اونایی هم که میفهمن این کیه اوناهم توبه میکنن و کال و جان و همه چیو ول میکنن.
اسحاق قربان توام،کاین عید قربانیست این.
بعد میگه اگرم تاحالا نشناختیش اشکال نداره،تو مقصر نیستی،غیبتش سر الهیه.ولی آب رفته به جوی برمیگرده،بشکن سبورو.
سید ریپورت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
ضمنا اونجا که میگه تنگ شکرا را ماند این بهتره بشه تنگ شکر را وانهیم الی آخر به همین صورت چون داره گویا یکیو خطاب میکنه چون تو بیت بعد میگه ای پدر ما میخواهیم توبه کنیم...
سید ریپورت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۳:
گلهای سرخ و زرد بین،آشوب وردآورد بین،درقعردریا گرد بین،موسای عمرانیست این
خورشید خندان میرسد،مست و خرامان میرسد،با گوی چوگان میرسد،سلطان میدانیست این
یه ایهام جالبی هم داره میگه ایوب را آمد نظر یعقوب را آمد پسر،یعنی یقوب اجردوتا پیغمبر برد،هم صبر ایوبو کشید و هم انتظار یعقوبو.
البته من معتقدم نوشتن شعر فقط برای حفظ اونه وگرنه خیلی جاها نوشت کلمه تحقیر لطافت شعره.
مثلا جایی میگه ای خاک برشرم و حیا،هنگام پیشانیست این،یعنی هم باید از شرم و حیا بزنی تو پیشونی خودت،هم اینکه بخونیش هنگامه پیشانیست این،یعنی این فردی که دارم توصیفش میکنم هنگامه پیشانیه.هنگامه یعنی شورش وغوغا وهیاهو
سید ریپورت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۳:
ضمنا اینو حیفم اومد نگم،میگه نعلین برون کن برگذر اشاره داره به حضرت موسی،سوره طور،اولین بار که خدا باموسی کلیم الله سخن گفت فرمود ای موسی،من پروردگار توام،نعلین خود برون کن که وارد سرزمین مقدس طور شده ای.درهمین جمله که چرا خداوندفرموده نعلین خود بدر کن بین مفسرین اجماع وجودنداره و خیلی تفاسیر زیبایی از این آیه ارائه شده.حتما بخونید.
سید ریپورت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۳:
هزاربار دیگه هم بخونم سیر نمیشم.حاضرم یک هفته تمام حرف بزنم درباره این شعر.
سید ریپورت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:
جناب فرزین خیلی زیبا و رندانه فرمودید.خود حافظ هم در بیت آخر میفرمایند ز می خوردن پنهانی ملول شده اند.گویا توبه را برای شایعه کردن بین مرذم نیاز داشته اند...
الهه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید:
حتی اگر شکر زبانی هم منظور باشه ما کی میتونیم همه این نعمتها رو شکر بگیم؟ وقتی به قول سعدی در هر نفس دو نعمت موجود است و هر نعمت را شکری واجب، چطکر میشه در هربار نفس کشیدن دو بار شکر گفت؟
سرگشته در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
جای ابیات سوم و چهارم در نسخه ی فروغی برخلاف ضبط شماست
سرگشته در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
در هر سه مورد به جای "یهود" باید نوشت "جهود".
طبق نسخه فروغی
سرگشته در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
واژه ی "میرانم" همانگونه که دوستان اشاره کرده اند از مصدر میراندن است.
طبق نسخه ی فروغی
سرگشته در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
در بیت دوم "به طیره" به معنای "با خشم" است
جای بیت سوم و چهارم در نسخه ی ذکاءالملک فروعی اینچنین است:
جهود گفت به تورات میخورم سوگند/ وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم.
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد/ به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
لطفا اضلاح فرمایید.
در ضمن بر اساس نسخه ی یاد شده به جای یهود در هر دو مورد باید نوشت: جهود
با سپاس
شهریار ناصری در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴۷:
با سلام خدمت تمام همه ی دوستان عزیزتر از جان
امشب به طور اتفاقی وقتی به آهنگ های قدیمی گوش میدادم متوجه شدم از این شعر به عنوان متن آهنگ برای آهنگ فوق العاده مشهور نازی هم اشتفاده شده بوده. برای علاقه مندان:
وجییه رستگار - نازی
مرضیه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:
سلام بسیار زیبا بود و لطیف.
برخی از دوسنان از کجا متوجه شدند که در وصف مولای متقیان سروده شده یا در وصف اباعبدالله الحسین علیهما السلام؟ ممنونم
دانیال در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل:
به روز و شب بود بی صبر و بی خواب
دانیال در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل:
به روز و شب بودی صبر و بی خواب
علی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:
شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
مصرع دوم بیت فوق در کتابی چنین آمده بود:
چو روز می رسد اما در آتشم بی تو
بهمن صباغ زاده در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
سلام جناب آقا رضای عزیز.
شنبه ها در انجمن شعرمان از سال ها پیش با یکی از غزل های حافظ شروع می کنیم و نیم ساعت اول جلسه اختصاص دارد به بحث راجع به آن شعر حافظ. من غالبا قبل از جلسه به سایت های مختلف از جمله گنجور مراجعه می کنم و مطالبی را که خوشم می آید و به نظرم درست می رسد به علاوه آنچه به ذهن خودم می رسد را در حاشیه ی غزل می نویسم و به جلسه می برم.
از مطالبی که می نویسید خیلی لذت می برم. به نظرم خیلی خوب روح شعر حافظ را درک می کنید. شاهدمثال هایی که از غزل های دیگر می آورید خیلی هوشمندانه است و عشق و تسلط شما را اشعار خواجه نشان می دهد.
خواستم از شما تشکر کنم و بگویم که خیلی خوب می نویسید. خسته نباشید.
تماشاگه راز در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
پیوند به وبگاه بیرونی
1 خدایا وسیله ای بساز که یارم به سلامت ؛ برگردد و مرا از رنج وسرزنش مردم خلاص کند.
ملامت : سرزنش.
می خواهد بگوید بر اثر دوری از یار بی قراری می کنم و مردم سرزنشم می کنند؛ خدایا سببی بساز که یارم باز گردد و از رنج ملامت خلق خلاصم کند.
2 خاک راهی را که یار به هنگام سفر بر آن پا نهاد بیاورید ؛ تا آن را در چشم جهان بین خود جا دهم.
جهان بین : بیننده جهان ،چشم ، سیاح و جهانگرد؛ و چشم جهان بین یعنی چشمی که جهان مادی یا جهان زندگانی را می بیند ، چشم سر.
چنانکه پیشتر گفته شد شاعر از خاک قدم معشوق توتیا و سرمه چشم می سازد، آن را در چشم می ریزد تا روشن شود، وحالا که یار به سفر رفته می خواهد خاک راهی را که بر آن پا گذاشته مثل توتیا در چشم خود بریزد.
3 فریاد و فغان که آن خال و زلف ورخ وعارض و قامت از شش طرف راه را بر من بستند.
ظاهراً اختلاف معنای مختصری میان رخ و عارض وجود دارد، به این معنی که عارض صفحه صورت است و رخ هر یک از دو برجستگی صورت. در مصراع اول از شش جهت یادکرده که شش سوی جهان (شمال،جنوب،مشرق،غرب،بالا و پایین) است و در مصراع دوم از شش سمبل زیبایی خال و خط وزلف و رخ وعارض وقامت نام می برد که هرکدام از یک جهت و مجموعاً از شش جهت راه فرار را بر او بسته اند. یعنی در جمال پرستی خود از همه سو محصور شده است.
4 امروز که در اختیار تو هستم لطفی کن؛ فردا که خاک شدم چه فایده که برای من اشک حسرت بریزی.
در دست توام : در اختیار تو هستم،اسیر تو هستم.
5 ای کسی که با حرف وبیان ادعای عشق می کنی ؛ مابا تو سخن نداریم ، آرزوی نیکی و سلامت برایت می کنیم.
تقریر : بیان ،گفتار.
مقصوداینکه کیفیات عالم عشق را نمی توان به زبان بیان کرد و هرکس که چنین کند ما از او دوری می کنیم و می گوییم برو به سلامت و خوشی. ما را به خیر و تو را به سلامت.
واین عقیده عرفاست که گویند برای درک کیفیات عشق باید اهل درد بود و مراحل را طی کرد وگرنه کسی نمی تواند با بیان ، دیگری را بر حالات عشق واقف سازد – حال را نمی توان به زبان بیان کرد.
در شرح کلمات باباطاهرآمده : «هرکه خدا را با راهنمایی علم شناسد زبانش دراز و سخنش بسیار خواهد بود (علم رسمی سر بسر قیل است وقال) زیرا خدا درا اینحال از نظر پنهان؛ و شناسایی او قهراًبا بیان و زبان است ولی هر که خدا را با وجد و جذبه شناسد زبانش گنگ خواهد بود، زیرا صاحب وجد و جذبه شاهد وناظر اوست، وشاهد جمال معشوق در حیرت وسکوت و مستغرق مطالعه انوار ذات و تجلیات اسماﺀ و صفات است و توانایی تکلم و بیان اوصاف او را ندارد.»[1]
شیخ روزبهان بقلی در این معنی می گوید :
آن کس داند حال دل مسکینم کو را هم از این نمد کلاهی باشد[2]
6 درویش از شمشیر دوستان ناله مکن،زیرا این اپطایفه از کشتن خود تاوان می گیرند.
احبا : جمع حبیب به معنی دوست است.
غرامت به معنای خون بها ودیه آمده است که علی القاعده قاتل باید بپردازد. ولی ظاهراً فرقه ای از درویشان بوده اند که اگر میان دو درویش اهل فرقه نزاعی در می گرفت که به قتل یکی منجر می شد مقتول را مقصر می دانستند زیرا معتقد بودند او سبب شده که درویش دیگری گناهکار وقاتل به حساب آید. و احتمالاً از کشته غرامت ستاندن اشاره به این معنی است.
می گوید درویش اگر از دوستان به تو رنج و عذابی رسید شکوه مکن زیرا این دوستان به جای اینکه خود دیه و غرامت بپردازند از کشته خود مطالبه غرامت می کنند.
7 در خرقه زهد آتش بزن زیرا خم ابروی ساقی گوشه محرابی را که امام در آن نماز می گزارد، می شکند.
برمی شکند : مجازاً یعنی از رونق می ندازد.
محراب : جایی در مسجد که امام رو به آن نماز می گزارد،با طاق هلالی.
امامت: پیشوایی،پیشنمازی .
هلال ابروی ساقی را با هلال محراب ، که امام در برابر آن نماز می گزارد،مقایسه کرده می گوید به خرقه آتش بزن، یعنی زهد و تقوی را ترک کن،زیرا توجه به هلال ابروی ساقی – عشق و جمال – سبب می شود که دیگر محرابی که امام در برابر آن نماز می گزارد توجهی نکنی و ارزش آن در نظرت شکسته شود.
8 دورباد از من که از جور وجفای تو بنالم؛زیرا ظلم و جور لطفیان در نظر من همه لطف و بزرگی است.
لطیف: نیکو،نغز،لطف کننده؛ به قرینه کرامت که ازصفات خداوندی است.ظاهراً معنی اخیر یعنی لطف و احسان کننده مراد است.در آیه 19 از سوره شوری (42) آمده «الله لَطیفٌ بِعِبٰادِهِ …». خیام می گوید :
پیری دیدم به خوابی مستی خفته وزگرد شعور خانه تن رفته
می خورده و مست ، خفته وآشفته والله لطیف بعباده گفته[3]
لطیف در این معنی صفت خداوند و از« اسماﺀ الحسنی » است . ظهیر فاریابی گفته :
بدان لطیف که چون باد خاکساری را کند مبشر امداد لطف در اسحار[4]
با زبانی طنزآمیز از بیداد چنین لطیفی شکوه کرده ،می گوید: بیداد معشوق را هم باید بر لطف و کرم او حمل کرد.
9 سخن گفتن از سر زلف تو را حافظ ختم نمی کند،رشته این سخن تا روز قیامت کشیده خواهد شد.
سخن از عشق و جمال محبوب پایان پذیر نیست ، مثل رشته زنجیر به هم پیوسته است و تا ابد ادامه می یابد.
به سلسله عاشقان هم اشاره دارد، یعنی سلسله عشاق که اززلف معشوق بحث می کنند تا روز قیامت به دنبال هم خواهند آمد.
لیام در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:
شیخ صنعان که پیرطایفه بود
ناز ِ چشمی خرید و دین دَر داد
نرگس مست و موی همچو کمند
چه بسا خانمان دهد بر باد
....
گر که دل بسته ی آن سروسهی بالایی
رو مهیا کن ازین بحر دل دریایی
مژه اش تیر و دو ابروی کمانش در کار سینه داری چو سپر، مشکل دل بگشایی
ازسر زلف شکن در شکن و خال سیاه
بهره ای گرنبری چون دل ما رسوایی
یوسفی گر کنی و دید ه نگونسار کنی پیرهن پاره کند دستِ چنان شیدایی
گر که فرهاد شوی کوه و کمر خانه کنی یا چو مجنون بسرت خاک کنی، صحرایی
دین و ایمان برود درگروَ ش ، یاد آری؟ شیخ صنعان و دل و دخترک ترسایی؟
علیرضا محدثی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱: