گنجور

حاشیه‌ها

مجید محمدپور در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۴:

اذا شبعَ الکمیُّ . . . : هر گاه مرد دلاور سیر شود سخت حمله می آورد و آن که شکمش خالی است سخت روبفرار می نهد .

مجید محمدپور در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۴:

لشکر بسختی داشتی : بر سپاهیان از لحاظ مالی سخت می گرفت .

غدر. [ غ َ ] (ع مص ) بیوفائی . بیوفائی کردن . نقض عهد و خیانت .

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹:

در این جا در مصرع اول خوشاب به معنی مروارید و گوهر تلقی می شود
جمع این رباعی از 8180

رضا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

این غزل زیبا ونغز وپُرمایه،یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیاری ازکسانی که نسبت به اسلام ومذهب شیعی به ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند ازروی علاقه مندی وتعصّب، بدون داشتن استدلالهای منطقی،تنها بااستناد به بیت:
"رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت"
براین باورپای اصرارمی فشارند که این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست!
اینان نمی دانند که درروزگارحافظ،اغلب مردم ایران به ویژه شیراز،سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا چنانکه امروزه باحساسیّت خاصّی نگریسته می شود نگاه نمی کردند. ضمن آنکه اینان نمی دانند که حافظ نه تنها شیعه نبوده بلکه سنّی
نیزنبوده است!.حافظ فقط یک عاشق به تمام معناست واگرازعاشق بپرسی که چه دینی دارد اودرپاسخ شمالبخند خواهد زد ویا خواهدگفت:
روزگاریست که سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یار وجام مِی
زاهدان معذورداریدم که اینم مذهب است.
درست است که حافظ مثل همه ی کودکان آن دوران ،پرورش یافته ی مکتب اسلام وقرآن بود لیکن به استنادِ غزلیّاتی که ازاوبه ما رسیده است بنظرچنین می رسد که حافظِ بیقرار درراستای کشفِ حقیقت، پس ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت،طریقت ،صوفیگری وعرفان ومطالعه ی اشعارشاعران پیش ازخود وهم روزگارخویش، خیلی زود خودرا ازبندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی وعشق را برگزیده وبه یک نوع آزاداندیشی رسیده است. جدایی او ازشریعت شامل تشیّع وتسنّن امری غیرقابل انکارو کاملاً بدیهیست که درتمام غزلیّات اوموج می زند.
عیش وعشرت وشرابخواری،نظربازی، شاهد بازی وبوسه برلب شیرین پسران ومغبچگان، پشت پازدن به قوانین وتاکید بررهایی ازبندِ تعلّقات،تمسخر ،طعنه ی وبه زیرسئوال کشیدن باورهای زاهدانه، وصدها رفتارحافظانه ورندانه که نه تنها هیچکدام درچارچوب شریعت جایگاهی ندارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند که درتقابل باشریعت می باشند وهرگز پیامبر اسلام(ص) وامامان معصوم (ع) دراین مسیرگامی برنداشته و پیروان خویش رانیزتشویق به واردشدن درچنین راهی نکرده اند.
اگرمعنای همه ی شراب های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله ازعشق الهی بوده وعشقبازی باخداوند درامتدادِ شریعت قرارداشته، چرا پیامبر اسلام وامامان معصوم که ازهمه بیشتر دلداده وعاشق خدابوده اند هرگزیکبارنیز ازاین واژه ها استفاده نکرده اند؟! نه تنهاکه این واژه ها رادرکلام خویش بکارنگرفته اند اتّفاقاً بلعکس روایات واحادیثِ معتبرفراوانی ازهمه ی بزرگان دینی نیز درمنع "عشق" وجود داردکه همه به اتّفاق عشق رازایل کننده ی عقل دانسته اند! برای نمونه:
حضرت علی(ع) :
هرکه شیفته چیزی شود آن چیز دیده اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسی با دیده ای ناسالم می نگرد و با گوشی ناشنوا می شنود؛ شهوتها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را میرانده است.
و:
«عشق بیماری است که نه اجر دارد و نه بدل .»
"دلهایی از یاد خدا تهی می گردد و خداوند محبّت غیر خود را به آنها می چشاند."
حضرت امام رضا(ع):
" دوست داشتن آدمی را به کارهای مکروه و ناپسند وامیدارد."
و.....
وقطعاً حافظ که آگاه به همه ی روایات واحادیثِ اسلامی بوده باعلم به این احادیث است که می فرماید:
گویندرمزعشق مگوئید ومشنوید
مشکل حکایتیست که تقریرمی کنند!
اینهاهمه دلایل روشنی هستند که مسلکِ رندی،عشقبازی وشاهد بازی در چارچوب شریعت نمی گنجد! به همین دلیل است که بسیاری ازعلما وفقهای شریعت(البته نه همه) اززمان حافظ تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی راکه مدام ازشراب وشاهدبازی حرف می زنندرابه کفرورزی وخروج ازشریعت متّهم کرده وآنهاراقبول نکرده اند. اغلب ِعلمای اسلام در مورد عشق مجازی که ازعلایق بی چون وچرای حافظِ عاشق پیشه هست نظرمنفی دارند و آن‌را نوعی انحراف از عشق حقیقی، بلکه انحراف از دین برمی‌شمارند. و حتّا اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوندرا صحیح نمی‌دانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانه درموردخدا را ناشی از تمایلاتِ جنسی یا شکست در عشق‌های مادّی می‌دانند.
دوستداران اسلام وارادتمندان امامان معصوم (ع) باید بدانند که حضرت امام حسین هیچ نیازی به تعریف وتمجید ومدح کسانی که درمسیری جداازشریعت گام برداشته اند ندارند،بنابراین نیازی نیست که باتعصّب وتعجیل، بدون داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنندهر چیزی را هر جوری که شده به امامان معصوم وشیعه مرتبط سازند!
هیچ ضرورتی ندارد که حتماً برای احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ ونامداری همچون حافظ ومولوی وسعدی ودیگران ،دنبال بیتی یامصراعی بگردند وآن رامدام به عنوان دلیلی برای شیعه وسنّی بودن آنها ذکرکنند. خارج شدن یانشدن این سخنوران ازشریعت، نه به شریعت لطمه می زند نه باعث رونق آن می گردد. شریعت پبش ازاینها وپس ازاینهابوده ودرآینده نیزمسیرخود راخواهدرفت. بقول فرمایش حافظ:
خدارامُحتسب مارابه فریاد دف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرشما در عقیده ی وایمان خویش محکم وثابت قدم هستید چه نیازی دارید که باتوسّل به یک بیت ومصرع یا یک غزل، درپی اثباتِ این موضوع باشید ودیگران رابه هرنحوقانع کنید که ببینید حافظ یاسعدی هم به چیزی که مااعتقاد داریم معتقدهست! حالا اگر بر فرض برهمگان ثابت شودکه حافظ ازشریعت خارج شده بود آیا باورها واعتقادات شما متزلزل شده وفرومی ریزند؟ مسلّماً پاسخ منفیست.بنابراین روشن است که تلاش برای چسباندن دیگران به ویژه افرادنامداری مثل حافظ به باورها واعتقادات خویش، ازسوی هرکسی باهرعقیده ای که بوده باشد دلیل بارزضعیف ایمان وعقیده هست که قصد دارد با همراه ساختن این بزرگان جبران نماید!
حافظ اگر قصدغزلسرایی در مورد واقعه ی کربلا را داشت قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها می سرود وتعدادآنها نیزبیشترازاینها می بود.براساس شناختی که ازروحیّه ی اوسراغ داریم اوازهیچ کسی درهیچ دوره ای باکی نداشته وهرزمان که لازم می دیده هرچیزی را بدون بیم وهراس بیان می کرده است. شاید کسانی براین باورباشند که چون درروزگارحافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمیّت داشتند حافظ نمی توانسته آشکارا ازامامان معصوم اسمی درغزلهای خودببرد وناچاراً مقصود خویش رادرلفّافه وباکنایه واشاره بیان نموده است. این ادّعا واین باوربدان دلیل پذیرفتنی نیست که می بینیم حافظ چنین شخصیّتی نداشته، اویک تنه درتمام دوره های زندگی باهمین متشرّعین متعصّب برسر شراب وشاهد وعشق درافتاده وتکفیر وتبعید وآزارها رابه جان خریده وهیچ تهدیدی نتوانسته اورا ازراهی که برگزیده منصرف سازد! آیا اونمی توانسته به جای اینکه برسر شراب وشاهد با متشرِعین درافتد برسردفاع ازباورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درافتد؟
جالب ترازهمه ی اینها این است که می بینیم اوبه رغم آنکه در حاکمیّتِ اسلامی می زیسته وکوچکترین محدودیّتی درمدح پیامبراسلام نداشته،لیکن حتّا یکبارنیز بصورت مشخّص اسمی ازپیامبراسلام درغزلهای خود نیاورده است واین در حالیست که درصدها غزل ازشاه شجاع وشاه یحیی وتورانشاه ودیگران اسم برده وارادت خالصانه ی خویش راابرازنموده است!. آیا اینها کافی نیست تابپذیریم که حافظ با آنکه پرورش یافته ی اسلام وقرآن بوده لیکن بنابه دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته وبه یک نوع آزاداندیشی علاقمند شده است؟ بنظرمی رسد اوخدارا دررهایی ازبندِهمه ی تعلّقات دنیوی ودینی ودرفضای آزاد اندیشی بهتر می دیده وروشن تر درک می کرده است که چنین راهی راپیش گرفته وسعی نموده در چارچوب هیچ مذهبی جزعشق قرار نگیرد وهیچ برچسبی جزرندی نپذیرد.
نفاق وزرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق ورندی وعشق اختیارخواهم کرد.

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الزاهد والضیف » بخش ۱ - باب زاهد و مهمان او:

رای به برهمن گفت: مَثَل ِ آن بدکردار ِ گستاخ را شنیده ام که در ستمگری زیاده روی می کند، و وقتی که کسی مانند ِ آن را به خودش بکند، به توبه و زاری پناه می برد.
اکنون مَثَل ِ آن را باز می گوید که کار ِ خودش را وا نهد و حرفه های دیگری را برگزیند. و چون می بیند که قادر به یادگیری آن نیست، دیگر امکان ِ این که به کار ِ قبلی خودش هم بازگردد فراهم نیست و تعجب زده و پشیمان، فرو می مانَد.
برهمن جواب داد: هر عملی، مردان ِ خود را می طلبد. هر کسی که از سِمَت و پیشه ی موروثی و خانوادگی خود و هنری که آموخته است درگذرد و وارد کاری شود که لایق حال او نباشد و با اصل او موافق نباشد، بی تردید در آن موفق نمی شود و سرگشته می شود و اندوه می بیند و حسرت می خورد که دیگر فایده ای ندارد. و بازگشتن از این راه، به کار ِ او نخواهد آمد.
هرچند که گفته اند که حرفه و پیشه ی آدمی، فراموشش نخواهد شد، اما در حقیقت دقیقه ها و نکته های آن پیشه، فراموش خواهد شد.
مرد باید که ....
این هم برای پارسای گرامی که «با متن ِ ساده» می خواست.
شمس الحق عزیز به گمانم منظور ایشان نبود که کلیله و دمنه را تغییر دهید! می خواست این حکایت را به متن ساده بداند. و حق می دهم. واژه های این حکایت در فارسی امروز رایج نیستند.
و این کار شما و بنده است که اگر می دانیم، آن را ساده کنیم تا علاقه ایجاد شود به مطالعه ی متون ِ کهن

mobiniqow در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:

چه زیبا!!!

mobiniqow در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:

شعر به این نابی شما دنبال عینکید که کی اختراع شد

mobiniqow در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

ایشون با این همه علم و مقام داره اینچنین میفرماید ما دیگه
چی بگیم

نادر.. در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

درود دوستان جان و سپاس از بیان نظرات موشکافانه و ارزشمندتان
شوق دریا شدن
قطره شوق گم شدن دارد در دل دریا و گمان می برد که از آن دور افتاده است؛ حال آنکه دریایش احاطه نموده!..
"غافل" است و از این روی، آرزویش محال می نماید..
گنج "آگاهی" می باید این گدا را..
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ...

محمد تقوی رفسنجانی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:

از مولوی هم ، شعری هم وزن و هم قافیه با این غزل سعدی داریم:
بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید
بس باده کر آن نادره در چشم و سر افتاد
که بنا بر مضامین این غزلها به هم نزدیکند همانند غزل حافظ:
بس تجربه کردیم درین دیر مکافات
با درد کشان هر که درافتاد، برافتاد

سیامک در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

تصنیف زیبای این شعر را نامجو بسیار فوق العاده خواند
توصیه میکنم حتما گوش کنید
اینکه یک خواننده بتواند هر بیت یک شعر را که تمام ابیاتش وحدت معنا دارند را به چندین شکل دشتی و آواز و فریاد و البته طنز بخواند، جای تحسین دارد.

عمر شیردل در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱:

بیت چهارم ، مصرع اول ، به جای بسی باید بی نوشت.

بیگانه در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۴:

غافل کند از کوتهی عمر شکایت
شب در نظر مردم بیدار بلند است...
آاااه...

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

**************************
***************************
ترجمه ترکی (ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد)
................
ایشیقلا نیپدی بیراولدوز او ماه مجلیس اولوپ
اویار بیزیم کونوله هم انیس و مونیس اولوپ
نگارا باخ کی نه مکتب گوروپ ،یازیپ اوخوماز
فقط او غمزه ایله ، یوزلره مدرس اولوپ
عاشیق کونولر اونون عطرینه مثالی صبا
فدا ی عارض نسرین و چشم نرگیس اولوپ
اتوردوری یوخاری باشدا ایندی دوست منی
گدای شهریمیزه باخ کی میر مجلیس اولوپ
خیال آب حیات ایله جام جم باشدا
گئدیپدی جرعه کش شاه ابولفوارس اولوپ
طرب سرای محبت عمارتینده کونول
یارین کمان قاشی اول طاقینه مهندیس اولوپ
سووزور شراب لبیونن گئه سیل سن الله اونی
گناه ائتمه یه خاطیریم گئنه موسوِس اولوپ
او ناز و غمزه ایله مست اولورلار عاشیقلر
خبر سیز عالیمین عقلی اونونلا بی حیس اولوپ
قیزیلدی همده عزیر قوشدوقوم بو شعر غزل
قبول اهل نظر کیمیای بو میس اولوپ
گئلون دونوپ قادیداخ ای وفالی یولداشلار
باخون کی حافظ او میخانه دن دی مفلیس اولوپ
جاوید مدرس (رافض)

جاوید مدرس اول رافض در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

**************************
**************************
شرح ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
بنام خدا
1- ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
*
دربیت اول کلمه (انیس) را بعضی نسخ (رفیق )ضبط کرده اند
ظاهرا در این غزل حافظ رندانه با یک تیر دو نشان میزند ظاهرا مدح شاه شجاع میکند و از طرفی اشارات و تلمیحات
روی در مدح حضرت محمد (ص) دارد مخاطب حضوری که شاه شجاعست از دیدگاه روانشناختی بعد از استماع این مدیحه حتما خود را در حد حضرت محمد که نباشد در آن حول و حوش احساس کرده است (عجب رندی تو حافظ )
در شرح بیت اول : ابوالحسن عبدالرحمان ختمی لاهوری (تصحیح وتعلیقلات بهالدین خرم شاهی )
چنین مینگارد:که این غزل در نعت است
در نعت سیدالابرار –صلّی الله و آله و سلّم (ستاره عبارت است از ذات آن سرور وماه مجلس نیز کنایت از آن سرور باشد
که در بیت دوم نیز اشارت بر علم لدنی وی دارد

تضمین بیت: از رافض
چو شعر حافظ شیراز جان مجلس شد
به پیش نظم گهربار، شعرما مس شد
هزار شاکله الهام بر "مدرس" شد
*
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
.............................................................
2- نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
*
نگار در اصطلاح عرفانی ذاتی را گویند که جامع جمیع تعینات کثرات کمالیه را باشد(محبوب العالمین) حضرت محمد
غمزه به چشم اشارت کردن و مژه بر هم زدن به ناز و حرکت چشم ( بطوری که یکی از معجزات حضرتش به لحاظ امی بودنش علم لدنی اوست) و مراد از (مدرس) دانایان یهود و فصحای عرب است .
تضمین این بیت (رافض)
هر آنکه جانب حق را زدست خویش بهشت
به آخرت دِرود آنچه را که ناحق کشت
نعیم علم لدنی نواله ای ز سرشت
*
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
................................................................................
3- به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
*
نرگس گلیست خوشبو که هندی سیوتی
همچنان عبدالرحمان ختمی لاهوری بنوعی این بیت را در تمجید و تعریف حضرت میداند
دل عاشقان که بیمار شوق آن بوست حتی صبا بوی عطر آمیز حضرت محمد
تضمین بیت :از رافض
هر آنکه در ره میثاق خود نکرد وفا
جفا همی کشد ازچرخ در ازای بها
منم که عاشق آن حضرتم زکید رها
*
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
........................................................................................
4- به صدر مصطبه‌ام می‌نشانی اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
*
مصطبه :خَمّار خانه و این لغت گویا بغدادی است
در اصطلاح مقام محبت را گویند
میر مجلس :امیری که متصدی ساقیگری و نظارت در تهیه انواع اشربه و اطعمه سفره خانه سلطان بوده است
سنایی گوید :
میر مجلس گرتوباشی با جماعت در نگر
خام در ده پخته را و پخته در ده خام را
میر مجلس از دیگاه عرفانی ختمی لاهوری :عبارت است از جمیع امم ماضیه و لقب امت مرحومه و ملقب به خیر الامم
تضمین بیت: از رافض
کشیده جور و جفا اشکت ازچه گلگون دوست
بیا که از غم ما چهره تو زرگون دوست
بنزد دل شده ای در وفا تو بیچون دوست
*
به صدر مصطبه‌ام می‌نشانی اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
.....................................................................................................
5- خیال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
*
خیال بستن :تصور کردن ، پنداشتن ،توهم کردن،تخیل
آب خضر: آب حیات
ظاهرا خطاب به شاه شجاع و در نیت رندانه حافظ خطاب بر حضرت محمد است
یعنی خاطر من نقش آرزوی آب حیات جام کیخسرو میبست که آب حیات از جام کیخسرو بخورد
شکر خدا که به جرعه نوشی سلطان دین و دنیا شد و آرزوی خود حسب المدعا حاصل کرد
تضمین بیت: از رافض
به دست یار دل ما مثال یک کفتر
برای وصل تو، ازهجر راه ما ششدر
دل حزین مرا عشق یار شد مصدر
*
خیال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
..........................................................................................................
6- طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
*
طربسرا :جا ی عشرت و طرب و تفریح
مهندس :در اصل مهندز بوده است و هندسه هم در اصل هندزه بوده است
هنداز در لسان عرب به معنی اندازه است
ختمی لاهوری در شرح این بیت کمان ابروی حضرت و خم ابروی اورا
طربسرای محبت ضبط کرده است. و حضرتش را مهندس آن طاق میداند
تضمین بیت: از رافض
بدل شرار وهوس، لیک عاشق و محجور
بسر خیال شراب لبش ولی مخمور
رسم زجانب اهل نظر به فیض حضور
*
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
...............................................................................
7- لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
*
معنی متداول وساده نیاز بر شرحش نیست و برهمگان معلوم
لذا در معنی عرفانیش ختمی لاهوری گوید :حافظ به حضرت التماس میکند که لب دل مرا !!! به عبارتی هوا و نفس مرا
از ترشح و تجرع با می محبت ذاتیه بشوی از بهر خدا چرا که خاط من خاطی باشد که به سبب هزاران گناه و هوس فقدان استعداد پیدا کرد ( والله اعلم بصواب)
تضمین بیت :از رافض
چو رفته حاصل عمر و دماغ پر زهوا
لبم خموش و درون پر فغان و پرغوغا
زعکس دلبر ما شد پیاله غیب نما
*
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
................................................................................
8- کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد
*
واج آرایی حرف شین در مصرع اول
کرشمه:بر وزن فرشته ناز و غمز و اشاره به ابرو
شراب هم از دیگاه عرفانی محبت ذاتیه را گویند
یعنی اشارت به ارشاد و بشارت تو آن قسم مستی را در ما عاشقان جمال
روحانی آن حضرت ایجاد کرد که عقل تمامی انسان ها از علم مجرد و مفلس شدند.
تضمین بیت : از رافض
بدل مده شرر و غم ز جوروطعن حسود
زچشم مست تودر یک نگه توان که غنود
طبیت عشق شرابی چو از لبت فرمود
*
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد
.................................................................................
9- چو زر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
*
در بعضی نسخ این بیت چنین ضبط شده
چو زر عزیز جهان گشت شعر من آری
قبول دولت او کیمیای این مس شد
که ختمی لاهوری ضمیر (او) را به سلطان ابوالفوارس که از روی تاویل اشارت است
به حضرت محمد میداند
یعنی از جایکه این غزل بی بدل را خالصا و مخلصا در نعت آن حضرت گفتم و قبول ان درگاه شد
لاجرم مثل زر عزیز جهان گشت یعنی دولت حضرتش کیمیایی بر مس شعر من شد و آنرا زر کرد
تضمین بیت :از رافض
غزال شعر،غزل بوده و، زدل ساری
سرود دل چو ز حافظ گرفته خط باری
بنظم وشعر مرا بوده او چو دلداری
*
چو زر عزیز وجود است نظم او آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
...................................................................................
10- ز راه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
*
معنی ظاهری پر واضح است
گویا در نصیحت به یاران میفرماید که راه عشقبازی نه کاری
بوالهوسانه و سرسری است در این را ه از جمیع علایق دنیا و عقبی باید مفلس ومجرد شد
تضمین بیت:رافض
اگر که جمله حریفان راه عرفانید
چرا به عشق ز موج بلا گریزانید
زمی زیاده چو "رافض" کشیده افتانید
*
ز راه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
من الله توفیق

محدث در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی؟
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی
گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
ملا جلال الدین بلخی خراسانی

محدث در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

جانا به غریبستان چندین بنماند کس
باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد
گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس
در پیش رخ خوبت خورشید نیفروزد
در پیش سواران خر هرگز بنراند کس
هر کو ز می وصلت یک جام بیاشامد
تا زنده بود او را هشیار نخواند کس
قاعدتا مرحوم مولوی در سرودن این غزل زیبایش به این غزل زیبا و حزین حکیم انوری هم نظر داشته است.

آرش آذیش در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:

خیز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا
مقصد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن
در بالا مقعد آمده نا درست است

مجتبی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

با سلام
در خصوص مصرع دوم بیت آخر: راه شدی تا نبدی....
به نظر می رسد احتمالا جمله "راه شدی" نوعی جمله یا بیان دعایی باشد به این معنی که می گوید "ای کاش راهی باز می شد ..."

روح الله محمودی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

حسین,1 عزیز
اگر آنطور که شما می‌گویید پاکباز به معنای «عاشق صادق» باشد آنگاه معنای مصراع مورد نظر چنین می‌شود:
که محب صادق آن است که «عاشق صادق» باشد
که آشکارا حرف مضحکی است.
*
دهخدا در توضیح این واژه می‌نویسد:
مقامری که هرچه دارد ببازد، آنکه هر چه دارد بازد.
بر این اساس، دقیقا آن بیت مولانا نیز که نقل کردم به بحث مربوط است.
*
البته دهخدا در توضیح این واژه معنای دیگری نیز آورده است: عاشقی که بنظر پاک به معشوق نگرد. عاشق پاک‌نظر که عشق او مشوب به شهوت نیست.
اما با توجه به مصراع اول، پیداست که این معنا از واژه مراد شاعر نیست.
پایدار باشید.

۱
۳۰۷۸
۳۰۷۹
۳۰۸۰
۳۰۸۱
۳۰۸۲
۵۶۳۸