روفیا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
می دانید که حوصله به معنای چینه دان است.
خیالِ حوصله بحر می پزد هیهات
خیال پختن همان خیال پروردن یا خیال پردازیست.
حال باید دید خیال پردازی درباره حوصله بحر چیست.
احتمالا مراد خیالبافی درباره بلعیده شدن و در حوصله بحر جای گرفتن بوده است.
شاید هم خیالپردازی درباره بلعیدن بحر توسط قطره بوده باشد.
مخلص کلام قطره خیالبافی می کند که با دریا یکی شود.
کیخسرو موذنزاده در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۹:
بعید میدونم این رباعی برای خیام باشه. چون اندیشه ش متفاوته با اندیشه ی خیام.
مهاجرانی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
در بیت اول: شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید. یک پرسش جدی مطرح می شود، شب با قصه کوتاه می شود و نه دراز
به نظر می رسد کسانی که به جای قصه، وصله خوانده و یا ضبط کرده اند، از حیث مفهوم دقیق تر و البته قصه از لحاظ موسیقی گوش نواز تر است.
شکل دیگری هم خوانده شده است. بدین فضله اش دراز کنید. فضله به معنای سر گیس است که دختران آن سرگیس ها را به موی طبیعی خود پیوند می زدند و مویشان تا کمرگاه آویخته می شد. این رسم همچنان در بین زنان عشایر دیده می شود. شب با پیوند سرگیسوان سیاه دراز تر می شود.
سیامک در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در زهد و موعظه:
بیت ماقبل آخر:
"طلبۀ خود" بی گمان اشتباه است. صورت درست عبارت "طبلۀ خود" است. عشق را به عطاری تشبیه کرده که از طبلۀ = صندوقچه خود،سرمه می دهد
محمد حافظ در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم:
سلام اقای سید
گفته اید:" این عدالت حق است که جبر است ...."
یا "اگر مفهوم جبر واختیار را با دقت نگاه کنیم تنها تفاوت در صبر است. ....."
روشن نیست شما موافقید یا مخالف و تعریف دقیق شما چیست
چندین شرح باید بر همین کامنت شما نوشته شود تا مقصود شما مشخص شود خیلی مبهم و غیر قابل فهم نوشته اید.
بالاخره شما موافقید با نظر مولوی یا مخالفید اولا
ثانیا منظور شما از ذکر "در عدم حق هیچ کس نیست" و"قصه موسی و خضر""صبر بر حکم حق " چیست چگونه استدلال کرده اید به ارتبازط اینها با بحث جبر و اختیار؟
خیلی غامظ و پیچیده نوشته اید و غیر قابل فهم و کاربرد
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
جناب نادر عزیز
در عبارت «خیال حوصله بحر می پزد»، خود «خیال» فاعل است. در واقع عبارت را باید اینگونه بخوانید:
خیال، حوصله بحر می پزد ...
ن در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۲:
همایون جان
شما فکر میکنی و می نویسی ؟
آخر جان من ، یک نگاهی جلو آیینه به خودت بیانداز، ببین که از سر تا پا در گروِ تولید حیوانی.
از آن کاکل تا سرخی گونه ها و لباس زیر و بالا ، همه را مدیون تولید حیوانی
از کجا آورده ای ” حیوان ، تنها مصرف می کند“ را
کم گوی و گزیده گوی
nabavar در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۲:
{ انسان چون همراه مصرف تولید نیز میکند دارای ذهن و عین یا به عبارتی حقیقت و واقعیت میشود}
خواهش می کنم یکی از اساتید نظر بدهد که آیا گاو همراه مصرف بیشتر تولید می کند یا انسان؟
این چه ادبیاتی ست؟
به خدا که این لفُاظی ها مرا کشت
جوینده در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم » شمارهٔ ۴:
مصرع آخر به نظر می رسد اینطور صحیح باشد: اما چه کنم محرم رازم کس نیست
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۲:
مهم نیست که همه انسانها چگونه اند همان گونه که مهم نیست چقدر حیوانات گوناگون در هستی زندگی میکنند مهم خود یک انسان است که با دلا و عاشقا خطاب میشود
حیوان، بودن و شدن را همزمان تجربه میکند و اصلا این دو فرقی برایش ندارد چون تنها مصرف میکند
ولی انسان چون همراه مصرف تولید نیز میکند دارای ذهن و عین یا به عبارتی حقیقت و واقعیت میشود
بودن واقعیت و شدن حقیقت انسان را میسازد که با تسلط مطلق سرمایه بر زندگی انسان، شدن کاملا به داشتن مبدل میشود در حالیکه داشتن بخشی از شدن است نه تمامی آن
این غزل به سادگی به بخش فریدون و همایون انسان توجه میکند که خارج از زمان و مکان است و شدنی است که همیشه و برای همه یکسان است و تابع شرائط و مد و سبک و سیاق زمانه نیست
از زمان کیومرث تا کنون شاهی و سروری و فرخندگی و خرمی و مهر و در مرکز بودن و آتشین و زنده بودن و شادی و نوئی کردن برازنده انسان بوده است و خواهد بود و کسانی میخواهند به نام دین و قانون و مجازات و بیماری و ترس و حکومت سوداگرانه خود این خصلت را از انسان بگیرند و او را برده و مطیع خود سازند و توان آفرینندگی را از او سلب کنند
بیگانه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۶:
در بر خود چون قبا، تنگ بگیرم به بر...
مهدی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ عطار » بیسرنامه » بخش ۳:
در این شعر، عطار، به عنوان نفر اول عالم هستی، و قائم زمان، خودش را معرفی میکند، به قول مولانا، پس به هر دوری ولیی قائم است، تا قیامت آزمایش دائم است،،، اما کسی متوجه کلام عطار نیست،،
عطار کسی است که هفت وادی را گذرانده،،
کسی قائم است که هفت شهر عشق را گذرانده باشد...
اما صد حیف که قائم ها همیشه گنج پنهانند و جز عده ای که تعدادشان از انگشتان یک دست کمترند، آنهارا نمیشناسند.
براستی قائم زمان ما کیست؟
nabavar در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
گرامی معبادی
درست می گوئید
این بیت با کشیدگی لغات هم وزین نمی شود
شاید اینطور بهتر باشد:
سال ها طی شد که بیرون درت چون حلقه ایم
زنده باشید
سجاد اجاقی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:
بیت
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع ازین افسانه بیقانون نخواهدشد...
یکی از شاهکارهای حافظ است.
درمصرع اول خطاب به محتسب میگوید ما را به فریاد دف و نی ببخش. سه معنی میتوان برداشت:
1- محتسب ما را به احترامِ دف و نی ببخش! ( حرمت دادن و بالا بردن جایگاه سازهای موسیقی در مخاطبه با محتسب طنز بالایی دارد)
2- ای محتسب ما را به دلیل گناه فریاد دف و نی را که از ما سرزده ببخش. ( آیا عبارت «فریاد دف و نی» معنای جبری دارد؟ اینکه این فریاد ما نیست بلکه فریاد نی و دف است؛ پس ما را ببخش.)
3- ای محتسب ما را به دف و نی واگذار. ما را رها کن تا مشغول به دف و نی شویم.
که ساز شرع ازین افسانه بیقانون نخواهدشد. = که سازوکار شرع و دیانت متزلزل نخواهدشد. تشبیه شرع به ساز و استفاده از کلمهی بیقانون ( = ساز موسیقی که درست ننوازد) درحالیکه قانون، از سازهای موسیقی است، بیان طنزگونهی حافظ را میرساند. و منظور از افسانه هم همان فریاد دف و نی و گناهان ظاهری است. هدف آنکه با طرب و دف و نی شرع ضربهنمیخورد، بلکه با ریای امثال محتسب است که ساز شرع بیقانون خواهدشد.
شاید بتوان در معنی دور، افسانه را معادل حرفها و اعتراضات محتسب بگیریم: ساز و کار شرع با افسانه سرایی های محتسب، بیقانون ( بدون قانون[= نماد موسیقی و طرب]) نخواهد شد و عیش و طرب حافظ حذفشدنی نیست!
تناسب بین دف و نی و ساز و قانون به بهترین شکل اعمال شده؛ ضمن این که شیوایی و زیبایی لفظی این بیت و غزل هم در حد اعلاییست.
نادر.. در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۹:
هزار قفل گر هست بر دلت مهراس
دکان عشق طلب کن که دلگشا سازد..
محمد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰:
همان گنج درست بنظر می اید. کنج با فضا و گنج که همان جوانی و عمر ان " پسر". که ممکنه معشوق و یا پر شر و شور و یا حقه باز است که مانند گنج فانی است.
نستوه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:
نمیدانم چرا جناب آقای داریوش بیدل واژه ی ضبط را نه یک بار - که تصور شود بر اثر عجله یا بی دقتی اشتباه نوشته شده است - بلکه دو بار، آنهم با دو خطا به صورتِ ظبت نوشته اند! آن وقت به اعتراض آقای فرهود و قالبهای غزل و قصیده نظر کارشناسانه می دهند!
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
قابل توجّهِ عرفان زدگانی که دوست دارند ازاشعارحافظ بلا استثنا برداشت های عرفانی کنند،وقتی حافظ معشوق غایب ازنظر را به خدا می سپارد،بی هیچ تردیدی، معشوق زمینیست وبرداشت عرفانی،ناشی ازعدم آگاهی ازعرفان، خودخواهی وعدم آگاهی ازشانِ نزول غزل است واصراربراین کارپایمال کردن ظرافت ها ولطایفِ شعریست.
باتوجّه به حال وهوای شاعر وفحوای کلام وجنس واژه های بکارگرفته شده، بنظرمی رسداین غزل درامتداد ودرادامه ی غزل "ای هُدهُد صبا به سبا می فرستمت" سروده شده باشد. اگرگمانه زنی درموردِ مخاطبِ آن غزل (شیخ ابواسحق)درست بوده باشد قطعاً این غزل نیز درفراق شیخ ابواسحاق نوشته شده که ظاهراً درسفربوده است.
ابواسحاق فردی فاضل وادیب وبخشنده بودوخودنیزگهگاه شعرمی گفت لیکن بسیارخوشگذران وعیّاش بود وازهمین نقطه ضعف ضربه خورد وغافلگیرشد.
دربار شاه شیخ ابو اسحاق مجمع شعرا و فضلا بود . عبید زاکانی شاعر دربار او بود و عشّاقنامه را به نام این شاه سروده است . محمود آملی نفایس الفنون را به نام او نوشت . شمس فخری هم در دربار او بود . حافظ همواره از این دوران رفاه و آسایش شیراز با حسرت یاد کرده است.
اوبه حافظ ارادتی ویژه وخاص داشت. حافظ نیزمتقابلاً به او ارادت ومحبّتی صادقانه می ورزید وبخشی ازقلبِ عاشق پیشه ی خودرا به اواختصاص داده بود. امّا به جرات می توان گفت که بهترین نقطه ی قلبِ حافظ به شاه شجاع ِ خوش سیمای خوش سیرت تعلّق داشت. چراکه حافظ عاشقانه ترین وعاطفی ترین غزلهای پُرسوزوگداز خودرا که عاری ازتعارفِ شاعرانه می باشند به این شاه دلیر وخوش قدوقامت تقدیم کرده است.
معنی بیت: ای محبوب من، ای که به ظاهرازنظرغایب هستی امّا درقلب من همیشه حاضری، به خداوند می سپارمت تا ازبلایای روزگار محفوظ بمانی. گرچه با دلبری های خود جانم رابه آتش عشق سوزانده ای لیکن ازصمیم دل دوستدار توهستم.
ای غایب از نظرکه شدی همنشین دل
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت
تا دامنِ کفن نکشم زیر پای خاک
باورمکن که دست زدامن بدارمت
معنی بیت: تا زمانی که عمرم به پایان نرسیده وکفن پوش به زیرخاک آرام نگرفته ام باورمکن که ازدوست داشتن تو دست بکشم.
ندارم دستت ازدامن بجزدرخاک وآن دم هم
که برخاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
معنی بیت: محراب حقیقی من انحنای ابروان توست. آن راازمن مضایقه مکن دراختیارمن بگذارتاسحرگاهی در محرابِ ابروی تو دست دعا ونیایش برآرم وسپس درگردنت آویزم.
بجزابروی تومحراب دل حافظ نیست
طاعتِ غیرتو درمذهب مانتوان کرد
گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
هاروت: هاروت فرشته ی گناهکار است که پس ازموردغضب قرارگرفتن، در زمین (در چاه بابل) فرورفته و زندانی شد. چنین گویند که درقدیم کسانی که قصدداشتند مشکلات خودرا ازطریق جادو مرتفع نمایند به سر این چاه میرفته و از اومددمی جستند تا حاجاتشان را باتوسّل به سحر وجادو برآورده سازند. حافظ ضمن اشاره به این باور عامیانه، آن رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی خَلق کرده است. پیشتر که سخن ازتعارفات شاعرانه شد این بیت مصداق حقیقی تعارف شاعرانه هست یعنی غلوّ واغراق است. هم مخاطب سخن هم صاحب سخن هردو می دانند که حقیقت ندارد وکلامی ازجنس تعارف است.
معنی بیت: اگردربدست آوردن توتوفیقی حاصل نشود،به هرکاری دست خواهم زد، اگرلازم باشد به سوی هاروت بابلی هم خواهم رفت تا باتوسّل به سحر وجادو تورابه دست آورم من ازپای نخواهم نشست.
دست ازطلب ندارم تاکام من برآید
یا تن رسد به جانان یاجان زتن برآید
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب
بیمار بازپرس که در انتظارمت
پیش میرمت: پیش توبمیرم
معنی بیت: ای محبوب وای طبیبِ بی وفا آرزو دارم که هنگام مرگ تودرکنارم باشی مشتاقانه درانتظارتوهستم لطفی کن بازآی وازاحوالات بیمارخودپُرس و جویی کن وآرزویم رابرآورده ساز
پیش بالای تومیرم چه به صلح وچه به جنگ
چون به هرحال برازنده ی نازآمده ای
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت
صد جوی آب بستهام : صدها جوی آب روان ساخته ام
بربوی: به امید اینکه
معنی بیت: ازبس که می گِریم واشک می ریزم صدها جوی آب ازسرشکِ چشم درپیرامون خویش روان ساخته ام به امیداینکه توانسته باشم بذرمهرومحبّت دردل توبکارم وتوجّه وعنایتِ تورابه خودم جلب کنم.
ازبُن هرمژه ام آب روانست بیا
اگرت میل لب جوی وتماشاباشد
خونم بریز وازغم عشقم خلاص ده
منّت پذیر غمزه ی خنجر گذارمت
منّت پذیر: مدیون ،وام دار
معنی بیت: با خنجرعشوه وغمزه خونم رابریزومرا ازاین اشتیاق سوزنده خلاص کن، من مدیون غمزه ی خنجرکِش توهستم.
درآن مقام که خوبان زغمزه تیغ زنند
عجب مدارسری اوفتاده درپایی
میگریم و مُرادم از این سیل اشکبار
تُخم محبّت است که در دل بکارمت
این بیت بابیت "صدجوی آب بسته ام" تقریباً هم معنا هستند. احتمالاً شاعر درپایان کار درویرایش نهایی قصد داشته یکی راانتخاب کند که به هرروی به انجام نرسیده است.
معنی بیت: مُدام گریه وزاری می کنم ومنظور ازاین سیلاب اشک این است که فرصتی بدست بیاورم وبتوانم بذرمهرووفا دردل سخت وسنگین توبکارم.
بارم ده از کرَم سوی خود تا به سوز دل
در پای دَم به دَم گُهر از دیده بارمت
بار: اجازه، اِذن
بارم ده: راهم ده، بپذیر
گُهر: اشک خونین
معنی بیت:
ازروی بزرگواری وکرم مرابپذیر تا ازروی سوز اشتیاق، هرلحظه گوهر اشک به پای تونثارکنم.
دیده رادستگه ازدُرّوگهرگرچه نماند
بخورد خونی وتدبیرنثاری بکند
حافظ شراب وشاهد ورندی نه وضع توست
فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت
این بیت اززبانِ محبوب خطاب به حافظ است.
شاهد: مرد یا زن خوب رو، معشوق یامعشوقه ای که دربزم عیش وعشرت حاضرمی شود وباعث گرمی مجلس می شود.
رندی : رها بودن ازهمه چیز، بی قید و بندی به قوانین اجتماعی وشریعت، لااُبالیگری
نه وضع تست: شایسته تو نیست.
فرو میگذارمت: تو را میبخشم، از تو چشمپوشی میکنم.
معنی بیت: ای حافظ شرابخواری وشاهدبازی ولااُبالیگری وپشت پازدن به قوانین درشانِ تونیست،ولی توهیچ توجّهی نمی کنی وهمه ی اینهاراانجام می دهی ومن به احترام تو چشم پوشی می کنم ونادیده می گیرم.
من نه آن رندم که ترکِ شاهد وساغرکنم
مُحتسب داندکه من اینکارهاکمترکنم
مهدی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است:
'هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچ' را باید با توجه به مصرع دوم آن 'که مرا نام نه در دفتر اشیاء شنوند' معنی کرد
احمدعباسی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۰ - بیان سبب فصاحت و بسیارگویی آن فضول به خدمت رسول علیهالسلام: