سید سهراب میرجوادی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
درود به همگی جناب بی دل از روی نامشون مشخصه دیگه جای سخنی نمی ماند
سوال اینجاست که چه کسی میتونه ادعا کنه درباره دیگران و قضاوت کنه و نظر بده حال آنکه شیخ عطار رو اصلا ندیدیم و نشناختیم
نظر شمای بی دل هم فقط برای خودت محترم است برای دیگران بازگو نکن که از عقل و خرد هیچ بهره ای نبرده ای
reza vahdani در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:
بت: استعاره از معشوق است
بربط: ساز عود
بساز: بنواز
شب در سیاهی به یک غلام هندی مانند شده است.
مصطفی فریدی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۰ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
ترجمه بسیار عالی بود. به نظرم آنهایی که ترجمه را نقد کرده اند در مورد شعر و شاعری بیگانه اند.واااااااااااقعا لذت بردم از ترجمه
کمال داودوند در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:
یوم دانشجو
جمع این رباعی از 7796
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۵:
این گونه دیدن یعنی کامل شدن در هستی و این که هستی در بطن خود زیبایی نهفتهای دارد بی آنکه ظاهر شود
مرد خدا دان اون را میبیند بر عکس مرد خدا خوان که همیشه از خدا طلبی دارد
سام و نریمان و رستم خوی پهلوان دارند و هرگز از خدا طلب روزمره ندارند بلکه در راه پهلوانی خود هر گاه که
نیاز باشد خدا را یاد میکند و خدا هم بصورت سیمرغ به یاری میآید و در این تردیدی نیست
آنکه یگانه است همواره میرسد غیبت نمیکند
جان عاشق این را خوب میداند برای همین پهلوانی میکند
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۳:
عشق یگانه است با یک و عدد یک سر و کار دارد و ریاضیات خودش را دارد
هم معشوق یکی است و هم عاشق یکی بین است اگر اینطور نباشد عشق به بیماری مبدل میشود
هستی هم با یک کار میکند اگر یک نبود هیچی نمیبود و وقتی هیچی نباشد آنوقت یک هست
این غزل زیبا هم قافیههای طاق را به زیبایی بکار برده است
حسین،۱ در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:
...جان
شب زنده دار عزیز
سپاس از اینکه نیمه شب هم از پیام به این کمترین غافل نشدی.
کوتاه سخن
نوشتم : هر نوشته ای را میخوانم ، که گاه عدو شود سبب خیر ،
منکر تفکر خوب مولانا در بعضی امور نیستم.
ولی آنجا که به خرافات مذهبی گرایش دارد ، مرا دور می کند و خود را در نظرم بی اعتبار .
زمانی که از استن حنانه سخن می گوید به عقل او شک می کنم .
بدین معنا که با بعضی عقایدش مخالفم ، که اوهام است
و با بعضی موافقم که حقیقت است و راهنما .
زنده باشید
... در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:
حسین عزیز
دقیقا یعنی چی که مولوی رو از نظر پندار بالانشین می دونید؟
مگه نمیگید هذیون میگه؟ بعد چجوری هذیون گو به لحاظ پندار بالانشین میشه؟
و نکته دوم اینکه چطور میشه با اوهام مولوی ارتباط برقرار نمیکنید ولی از شعراشم صرف نظر نمیکنید؟ محتوای اشعارش که همون اوهامه که باهاش میونه خوبی ندارین. به لحاظ فن شعر هم که به عقیده شما ضعیفه. پس اشعار مولوی نه فرم قابل توجهی برای شما داره و نه محتوای جذابی. پس چطوره که میتونید با اشعارش ارتباط برقرار کنید؟
ممنون میشم این دوتا مسئله رو برام حل کنید.
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
در دیر ِ مُغان آمد یارم قَدحی در دست
مست ازمی ومیخواران ازنرگس مستش مست
دیر: جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشهگیری و عبادت بپردازند؛صومعه.
دیر مغان: آتشکده؛ عبادتگاه ِزردشتیان
به استناد لغتنامه معنای دیرمغان همان عبادتگاه زردشتیان است. احتمالاً منظور حافظ همان خرابات و محفل رندان بوده، امّا چرا حافظ به جای محفلِ رندان یا خرابات ازدیرمغان استفاده می نماید؟ دلیل روشنی دارد وآن ارادتِ خاصّ نهانی وآشکاراوبه زرتشت است. بعضی ازحافظ دوستان وحافظ دانان،بیتها وغزلیّاتی که حافظ درآنها ازپیرمغان، دیرمغان، مغبچگان و.... استفاده کرده راکنارهم چیده و به این نتیجه رسیده اند که حافظ دراواخرعمرش به دین زرتشت گرویده بوده است! امّا باشناختی که ازحافظِ بی قرار وناآرام داریم قطع یقین اوآزاداندیشی وارسته وفرهیخته بوده ودرهیچ چارچوبی جای نمی گرفته و به همین خاطردرغزلیّاتش،سعی کرده ازوابستگی مذهبی به روشنی حرفی نزند. مذهبِ اصلی اوعشق ودلدادگی به معشوق ازلیست وبس. اواگرچه ازهمه ی ادیان ومذاهب، نکات حَکمی ولطایفِ اخلاقی راباوسواس ودقّت فراوان جمع آوری کرده ومکتبِ رندی رابنا نهاده است ولی به هیچیک ازادیان ومذاهب تعلّق ندارد. ارادت داشتن واحترام گذاشتن به اندیشه های نابِ زردتشت، نمی توانددلیل گرویدن اوبه دین زرتشت بوده باشد، اگرغیرازاین بود بی شک،غزلیّاتِ بیشتری درموردِ مذهب زرتشت ازاوسراغ داشتیم. همانگونه که نیچه وبسیاری ازفیلسوفان واندیشمندان درمقابل اندیشه های پاک زرتشت سرفرود می آورند وازاوبه نیکی واحترام یادمی کنند بی آنکه به دین اوگرویده باشند، اونیزازهمین منظربه شعارهایی چون:پندارنیک،گفتارنیک وکردارنیک ارج می نهاده واین گنجینه ی نابِ فرهنگی راکه متعلّق به نیاکانمان می باشدگرامی می داشته است.
قدح: کاسه ی بزرگ شراب به اندازه ای که دوکس راسیراب کند.
نرگس مست: استعاره از چشم مست است.
حافظ دراین غزل ازکرامت، بزرگواری وباطن پاک، شخصی عزیز وگرامی سخن می گوید چون اسم خاصی بُرده نشده، هرکس می تواند گمانه زنی کرده وجای خالی اسم اورادراین غزل،بانوشتن نام یکی ازبزرگان واندیشمندانی که افکار واندیشه های اوبانگرش حافظ مطابقت داشته باشد پرکند.
این احتمال نیزمتصوّراست که حافظ خیالپردازی کرده ودرعالم رویا ومکاشفه، چنین صحنه هایی رامشاهده یاتصویرسازی کرده،تااحساسات و عواطفِ درونی خویش را درقالبِ غزلی ریخته وکام دوستارانش راشیرین نموده باشد.
شخصی که باچنین شرح حالی واردِ جمع رندان شده، بی تردید پیرمغان یا راهنمایی کهنسال نبوده، بلکه معشوقی زیباروی بوده که ظاهرواندامش نیزفریبنده ودلرُبابوده است.
معنی بیت: یار ودلدار من، درحالی که سرمست بود وکاسه ی شرابی دردست داشت واردِ محفل رندان شد. اومستِ میِ بود ورندان وباده نوشان، ازجاذبه و جادوی چشمانِ شوخ و شهلای اومست بودند.
مستی به چشم شاهدِ دلبندِ ما خوش است
زانروسپرده اند به مستی زمام ما
در نَعلِ سَمندِ او شکلِ مَه نو پیدا
وز قدّ بلندِ او بالای صنوبر پست
نعل: نعل اسب، وسیله ای که معمولاً از فلز ساخته می شود؛ هرچند قسمتهایی یا گاهی همه ی آن را، از مواد مصنوعیِ مدرن هم میسازند. این محصول برای محافظتِ سُم ِ اسب در برابر سایش طراحی و ساخته می شود.
سَمند: اسبی که رنگ آن متمایل به زردباشد.
غرض ازاینکه شکل ماهِ نو درنعل اسبِ یارحافظ پیدابوده این است که محبوبِ شاعر بسیاربلندپرواز بوده وروی ابرها راه می رفته است. معمول این است که نعل راگرد وغبارفرابگیرد امّا شاعر ازروی شدّتِ محبّت اورا برفرازابرها می بیند. یعنی اووالامقام وآسمانیست. مصرع دوّم نیز که درموردِ بلندی قدّ یاراست درامتدادِ همین معناست. واززاویه ای دیگر، به مصداق اینکه ازمحبّت خارها گل می شود، دراینجانیز همه چیزمعشوق درنظر عاشق، زیبا ولطیف است،زُمخت ترین چیزی که متعلّق به مَرکبِ یاراست به لطافتِ ماهِ نودرآمده است.
معنی بیت: نگارمن که سواره وبااسبی زیبا باشکوهی خیال انگیزواردِ محفل رندان شده،سرتاپا لطافت است وزیبایی، بطوریکه که گویی برفرازابرها مرکب می راند! ازنعل مَرکبِ اوعکس ماه نو پیداست وازبلندیِ قدوقامتِ او،سرو وصنوبرپَست وکوتاه شده وبه خاک نشسته اند.
درجایی دیگربا"نعل مرکبِ یار"مضمون زیبای دیگری خَلق نموده واینبارخورشید رادستمایه ی خویش قرارداده است.
شهسوارمن که مَه آئینه دار روی اوست
تاج ِخورشیدِ بلندش خاکِ نعل مَرکب است
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وزبهرچه گویم نیست با وی نظرم چون هست
مضمون های یکایکِ بیتها ی این غزل درعین شیوایی وبلاغت و روانی بسیار پُرمایه ونغزهستند .
معنی بیت: آخرچگونه وبه چه استنادی بگویم که هوش وحواسم به خودم هست وازخودم بی خبرنیستم؟حقیقت که این نیست من ازخودبیخودهستم.
درمصرع دوّم: برای چه وبه چه دلیل ادّعاکنم که چشم دلم رابه اوندوخته ام. من که دل به اوباخته ام وهمه ی وجودم تبدیل به اوشده است. مگرمی شود این عشق راپنهان کرد؟
سِرّسودای تودرسینه بماندی پنهان
چشم تَردامن اگرفاش نکردی رازم
شمع دل دَمسازم بنشست چو او برخاست
وافغان زنظربازان برخاست چواو بنشست
"شمع دل دَمسازم بنشست" : دلم که مثل شمعی می سوخت ومراباسوزو گدازش همراهی می کرد فرونشست. مشغول تماشای جلوه گری یارشد وازکارسوزو گداز بازماند. به شمع وقتی می گویند: برخاست یعنی روشن شد وقتی گویند نشست یعنی دیگرخاموش شد.
چواوبرخاست : هنگامی که او جلوه گری آغازکرد.
نظربازان: رندان وکسانی هستند که با تماشا کردن دررخسارزیبا به منبع مطلق زیبایی می اندیشند وبه نوعی حسّ وحال روحانی می رسند ودرعالم عاشقی سِیرمی کنند. البته که این نوع نگاه کردن درسیمای خوبرویان، باچشم چرانی وهوسرانی، متفاوت بوده وتفاوت رَه ازکجا تابه کجاست .
معنی بیت: شمع دلم که همواره مونس من بود وباسوختن و گداختن مراهمراهی می کرد هنگامی که جلوه گری یار رامشاهده کرد ازسوز وگدازافتاد و مشغول تماشای اوشد.
هنگامی که یار ازجلوه گری فارغ شد ونشست، نظربازان ورندان که ازجلوه گری او حیران مانده بودند ناله وفغان سردادند وافسوس خوردند که چرا یار ازجلوه گری فارغ شد ای کاش همینطور ادامه داشت.
که شنیدی که دراین بزم دَمی خوش بنشست
که نه درآخرصحبت به ندامت برخاست!
گر غالیه خوش بو شد درگیسوی او پیچید
وَر وَسمه کمانکش گشت درابروی او پیوست
غالیه: بوی خوشی مُرکّب از مُشک و عنبر و باله به رنگ سیاه که موی را بدان خضاب کنند.
وَسمه : گیاهی است با برگ هایی شبیه برگ مورúد که پس از رسیدن سیاه می شود و از آن برای رنگ کردن ابرو استفاده می کردند.
معنی بیت:اگرغالیه اینگونه خوشبو ومعطّرهست به سبب این است که در گیسوی یارپیچیده وعطروبوی خودرا ازاو وام گرفته است.
واگر وَسمه شهرت پیداکرده ومعروف است که باعثِ زیبایی ِ ابرومی گردد،به این دلیل است که به ابروی یارما خورده است. ابروی یارما آنقدرزیباست که به وَسمه زیبایی واعتباربخشیده است. مردم به اشتباه فکرمی کنند که وَسمه باعث زیبایی ابرومی شود! شهرت واعتباراو مدیون ابروان دلکش یارماست.
به بوی زلف ورُخت می روند ومی آیند
صبا به غالیه سازیّ وگل به جلوه گری
بازآی که بازآید عمر شده ی حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست
عمر شده: عمرازدست رفته، ضمن آنکه به کسی که خیلی عزیز باشد می گویند توعمرمنی. پس دراینجا "بازآیدعمر" هردومعنی رامی دهد. هم اینکه روزهای ازدست رفته بازآید،هم اینکه یاربازآید.
معنی بیت: ای یار بیا، بازگردتا روزهای ازدست رفته درفراق تو بازآید. هرچندکه این بازگشتِ روزهای ازدست رفته ناممکن است. همانگونه که پیکانی که ازکمان رها می شود به جلوپرتاب می شود وبازگشتی ندارد. توعمرمنی بازگرد تاجان رفته به تن بازآید.
ازسر ِکُشته ی خود می گذری همچون باد
چه توان کرد که عمراست وشتابی دارد
مهدی ز در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۳ - حکایة فی بعض اللیالی:
شاید "نصف اللیل" بوده باشد.
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۹:
به به چه غزل زیبا و عالی، آدم را با جان عشق آشنا میکند
عشق و عظمت آن ویژه انسان است و هستی این امکان را به ما داده است بی هدا و مرزی !
حتما چنین غزل زیبا و بی همتایی از یک زیبایی و شادی بی حد و مرزی سر چشمه میگیرد
که همان خبر پیدا شدن یک گم شده عزیز جانی است
بی شک شمس انسانی عظیم و نا محدود بوده است و چنین کسی مژده به همه انسان هاست
کافی است یک انسان به مقام بی مرزی و بزرگی برسد تا همه احساس بزرگی کند
این استثنا عشق است که یکی همه را ثابت میکند که در علم پیدا نمیشود
آنجا یک استثنا همه قوانین را به هم میزند و در شهر عشق قضیه بر عکس است
آمدن شمس و یافته شدن و درک بزرگی آن با نبوغ و بزرگی جلال دین به بزرگی همه
عاشقان و عشق ورزان میانجامد
انسانهایی که نمیدانند چه میخواهند ولی میدانند که عاشق اند
سپندا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:
به هر حال هر موضوع و متن تاریخی را از چند جنبه میتوان بررسی کرد جنبه های ادبی ، اعتقادی ،سیاسی،اجتماعی و ... به نظر من هیچکس نباید برای بهره های شخصی و هدفهای سیاسی و عقیدتی تاریخ و ادبیات را دستکاری کند و شاهنامه فارغ از جنبه های سیاسی و عقیدتی اثری پا برجا ومهمترین ستون پایداری زبان و فرهنگ اسطورهای ایران می باشد و هیچ خردمندی باور نمی کند که نویسنده چنین اثری ستایشگر دشمنان آن چیزی باشد که بهانه آفریدن چنین اثری شده است و اما گذشته از اینها پیامد و بازنمود یورش تازیان به ایران را مردم ایران تا همین زمان به دوش می کشند و آنچیز که عیان است چه حاجت به بیان است؟ وفکر نمیکنم که نظر فردوسی بزرگ در این باره بتواند تغییری در این ویرانی بدهد .
نادر.. در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶:
چو مست چشم تو نبود شراب را چه طرب
چو همرهم تو نباشی سفر چه سود کند..
احمد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:
در جواب کمال باید بگم که معنی رند یعنی چه؟
حافظ میگه
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
مهدی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
کاما درست گذاشته نشده..
مُردم ز جورت آخر ، مَردم نه سنگ خارا
میم.کاف.مهریار در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:
دوستان عزیز بو در عرفان به چیز دیگری اطلاق میشه ... من به بوی خوش آن سرو خرامان بروم ... شعرای بزرگ ما روی در عرفان داشتن و برای مسایل آسمانی شعر میسرودن . معنای زمینی هم ازشون استنباط میشده و کاربرد اگه داشته داشته ولی واقعیت اینه که این شعر های زیبا از بالا الهام میشه
روح اله مزارعی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
حافظ بیتی دارد بسیار نزدیک به بیت پنجم:
لب و دندانَت را حقوق نمک / هست بر جان و سینههای کباب
محمد در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:
اگه ذات. من عین دریا شود همه چیز برای من ممایان میشود .
و بعد زمان از بین میرود
ناشناخته در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:
جای مه در این گفتگوی دوستانه خالی است
آفتاب حقیقت خویش مه می خواند؟؟
سید سهراب میرجوادی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸: