Mahdi در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰:
فکر میکنم به جای دیدی بودم باید باشد
حمید در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸:
در مصراع اول بیت اول، با دیوان فالی که من دارم به جای "تو شد" باید "تو باد" نوشت در ضمن این یک غزل است و در غزلیات باید باشد
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
درود بیکران بر دوستان جان
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
2-دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
دو بیت اغازین برای رسیدن به مفهوم باید با هم در نظر گرفته شود
معنی و مفهوم بیت؛ از نا آگاهی دل در گرو پری چهره ای داده ام نه تنها که کامم بر اورده نخواهد شد بلکه به دست خویش خون خود را خواهم ریخت ولی چون می دانم که او فرشته خلق و مهربان است یقین دارم این ظلم به نفس خودم را با نگاه زیبایش به من تلافی خواهد کرد
(تلویح زیبایی است به آیه مبارکه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴿72﴾. »)
3-چندان گریستیم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
گریستم صحیح می باشد و گریستیم مفهوم نداردچون عاشق وصف حال خویش را میکند در مصرع دوم چون حافظ با اشک همراه شده به خاطر همین از «ما»استفاده کرده
معنی:آنقدر گریه کردم که هرکسی که اشک روان مرا دید گفت این چه سیل اشکی است که به راه انداخته ای
4-هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان
موی است آن میان و ندانم که آن چه موست
حافظ در مورد غیر تصور بودن معشوق نهانی صحبت می کند
معنی و مفهوم ؛آنچه که بر من از سیمای معشوق جلوه کرده است این گویم که میان او همانند مویی است ولی مویی که به تصور نمی اید و دهان او انگونه است گویی که دهان نداردو هیچ است
5-دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیدهام که دم به دمش کار شست و شوست
معنی؛از اینکه چشمانم همیشه غرق در اشک است تعجب می کنم که چرا عکس خیالش از دیده ام پاک نمی شود .
6-بی گفت و گوی زلف تو دل را همیکشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست
معنی:با زلف زیبای تو چه کسی جرات صحبت کردن دارد چرا که هرکه چشمش به زلف تو بیافتد دلش را فداکرده واز دست می دهد.
7-عمریست تا ز زلف تو بویی شنیدهام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
معنی :روزگار زیادی است که از گرفتارشدن به بوی زلف تو می گذرد ولی هنوز همان بو در مشام من خاطره می انگیزد.
8-حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست
معشوق در پاسخ به نیازمندی حافظ :
حافظ می دانم حال پریشان وسختی داری ولی انچه برای تو نیکو و ماندگار است همین پریشانی به زلف یار می باشد
سربلند و پیروز باشید
امین کیخا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
پوریا جان من نفهمیدم رویهمرفته خرده به جناب خیام گرفته اید یانه فقط میدانم دو هزار به عربی ثانی الف نمیشود و الفان یا الفین میشود . اگر خرده ای به خیام دارید نگاهی به نوشته های فرزانه ی همروزگارمان استاد دینانی بفرمایید خیام را به روشنی نمایانده است .
اسماعیل فرازی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:
مصرع اول بیت چهار کافکند درست است و به اشتباه فاصله افتاده.
و مصرع اول بیت ششم:
"کاسه یی بر دست من نه سر سیه ز آب بقم"
ظاهرا باید این باشد " از آب قم" یعنی برخیز از آب و یا وز آب قم.
وزن شعر در هم آمیخته احتمالا خطای تایپ یا نسخه است. امر به ایستادن و خروج از آب می کند بقم وجیه نیست. و باز به قول قدما والله عالم بحقایق الامور
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰:
واقعهٔ عشق توام زنده کرد...
امین کیخا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
رنگ قرمز چند واژه ی دیگر هم دارد یکی رُد که در زبان اوستا قرمز میشود و همریشه ی Redاست ، لال هم قرمز تیره تر است که لعل عربی از آن بنا شده است اما تیره ترین قرمز ، رنگ بیجاد است . کبود مایل به سرخ را گمست و نارنجی را سرنج و نارنجی تیره را شنگرف میگوییم .
نستوه در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
بیت دوم از دیوان صائب وارد شده است.
نستوه در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶۲:
بیت ماقبل آخر در دیوان فروغی بسطامی به عنوان بیت دوم غزلی به کار رفته است.
ســراج در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:
با درود و مهر بی کران،بیت سوم مصرع اول:
بلا دُرّیست در عالم نهانی...
حسین در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۲:
"چشم موری اگرت گنج قناعت بخشند"
در پیام پیشین به اشتباه "نوری" نگاشته شد.
حسین در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۲:
درود بر شما و سپاس بابت مدیریت چنین سایت ادبی و فاخری.
آیا در مصرع:
چشم نوری اگرت کنج قناعت بخشند
بجای واژه "کنج " از واژه "گنج " استفاده گردد، معنای زیباتری نخواهد داشت؟
سپاس دوباره از شما و آرزوی عمری درخشان
ناصر در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
کلا خمیر را ورزیدن تا کوزه را فرم دادن از اشارات تورات است . به مانند لدن در عربی . دوهزار معادل ثانی الف در عربی است . ثانی الف به معنای جفت و جور ساختن کلمات و جملات و تالیف کردن یک متن و سخن که از چیزهایی جلوگیری کند را فرم دادن . پس انسانی اینکار را می کند و در محیطی شرک آلود و پر از فجور از میان کتب خداوند و احادیث ، تالیفی جلوگیری کننده از فجور و شرک را فرم می دهد ولی با وجودیکه گویا هستند خاموشند و خریداری ندارند و مولف این متن فرم داده شده را هم نه کسی بجا میاورد و نه دوست دارند بجا بیاورند .
علی سجادی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
سپاس از همه دوستان فرهیخته که با ارائه نقطه نظرات خود، دریچه های مختلف و متنوعی را برای درک و فهم هر چه بهتر و بیشتر این غزل بی بدیل خواجه گشوده اند. سپاس ویژه از آقایان دکتر ترابی و سید علی ساقی. بهروزی و کامیابی نصیب جاودانه همگان باد.
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:
خفتهای کز وصل تو گوید سخن
خواب خوش بادش که خوش افسانهای است..
سلیمان در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:
هرکس ازمنظر خود نظرات وتفاسیر خوبی ارائه فرمودند .من استفاده کردم.
برای این حافظ لسان الغیب خوانده شده.که ارتباطی غیبی نامحسوس میان واژه ها ایجاد کرده که معانی وبرداشتها وتفاسیر متعدد والبته خیروخوبی ازآن مستفاد میشود
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
چون او همه را ندید میگفت
اکنون جز ازین همه کدام است..
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
روز روشن همگان در خوابند
شبروی عاشق عیار کجاست..
رضا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
مردم چشمم: مردمکِ چشمانم، ضمن آنکه چشم ها به مردمی تشبیه شده که درفراق معشوق ازاندوه وغم درخون دل نشسته وبه اصطلاح خونین دل اَند.
معنی بیت: ازبس که درفقدان وفراق توگریه وزاری کرده ام مردمک چشمانم سرخ وخونین شده است. ببین که ازاشتیاق تو حال وروز چشمان من چگونه هست. ویامردمی که عاشق توهستندچه حال وروز غم انگیزی دارند.
مردم ِچشمم به خون آغشته شد
درکجا این ظلم برانسان کنند؟
به یادِ لَعلِ تو و چشم مست میگونت
زجام غم می لعلی که میخورم خون است
لعل تو: لبِ سرخ رنگِ چون گوهر
مست ِ میگون: چشم خمارین وسرخ شده ازشدّت مستی
میلعل: شراب قرمزهمانندِ گوهر
معنی بیت: به یاد لبهای سرخ رنگِ چون گوهرنابِ تو وبه یادچشم های خمارین وسرخ شده ازشدّتِ مستی ات خونین دلم. ازجام ِغم واندوه، شرابی که دراین حسرتِ آزارنده،می نوشم مثل خون است.
"مثل خون است" هم اشاره به رنگِ سرخ شراب(خون انگور) است وهم رساننده ی این نکته هست که شرابی که شاعرمی خورد باعث نشاط وشادمانی نمی شود بلکه به اندوه وملالت وحسرت او افزوده می شود.
من که ازآتش دل چون خُم می درجوشم
مُهربرلب زده خون می خورم وخاموشم
ز مشرق ِ سر کو آفتابِ طَلعت تو
اگرطلوع کند طالعم همایون است
سرکو: سرکوی
طَلعت: چهره، ، دیدار ،برآمدن، دمیدن، طلوع کردن ، دیدن،
طالع همایون: اقبال نیک ومبارک، بختِ خجسته ومیمون
معنی بیت: اگرروزی فرارسد که من شاهدِ تابش ِ آفتابِ رخسارتو ازسمتِ شرق کوی، همانجاکه خورشید می تابد باشم آن روزمی توانم ادّعاکنم که سعادتمندم وصاحب خجسته ترین طالع اَم.
کوپیک صبح تاگِله های شب فراق
باآن خجسته طالع فرخنده پی کنم
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طُرّه ی لیلی مَقام مجنون است
شکنج: چین و شکن، پیچ و خم.
طُرّه: زلف،آن بخش اززلف که برپیشانی ریزند.
مَقام یامُقام هردوصحیح است امّابهتراست مَقام خوانده شود تا درکنارمَجنون آهنگی خوش تولید گردد. به معنی جا ومکانِ اقامت
مضمون پردازی درمورد فرهاد وشیرین ویالیلی ومجنون، که اغلب شاعران اززوایای مختلف بدان پرداخته وهمه ی گفتنیها راگفته اند بسیارسخت است. ضمن آنکه ظرفیّت وفضای کمتر ازیک بیت نیز کارراسخت تر وعرصه رابرشاعرتنگ ترمی نماید. امّا می بینیم که حضرت حافظ چگونه به مددِ نبوغ اعجاب انگیز خود، درهرمصرع ازیک بیت، مضمون به این زیبایی درمورد شیرین وفرهاد ولیلی ومجنون خَلق کرده است.
این بیت بسیارپرمایه ونغزاست ومعنای فراگیردارد. یعنی روایتی ازاشتیاق وحال وروز همه ی عاشقانست. می خواهد بگوید همه ی عاشقان درهمه ی دوره ها،عملکردشان وجهِ مشترک مشخصّی داشته ودارند. خوروخواب عاشقان، سخنان عاشقان، فکروخیال عاشقان درهمه حال فقط درارتباط بامعشوقشان رقم می خورد وبه چیزدیگری غیرازاو نمی اندیشند،همه ی عاشقان دراین خصیصه مشترکند.
معنی بیت: سخنان فرهاد رااگرگوش کنی همه اش درباره ی لبِ معشوق(شیرین) است ومجنون را اگرمی خواهی پیداکنی درمیان پیچاپیچ گیسوی لیلی بجوی، اقامتگاهِ دایمی اودرآنجاست.
زحسرت لب شیرین هنوزمی بینم
که لاله می دمد ازخون دیده ی فرهاد
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
دلم به جو: جویای حال دلم باش،به دل من توجّه وعنایت کن
سرودلجوی: سرودلخواه، سروی که انگیزاننده ی دل است.
کلام ِموزون : صحبت هایی که دارای موسیقی وآهنگ است.شعر، سخنان ِ احساس انگیز، پرمایه ی وآهنگ دار
معنی بیت: ای محبوب که قدوقامت تو همانندِ سروِ دلکش ودل انگیزاست، عنایتی کن وازسرمِهرجویای حال دلم باش. بامن سخن بگوکه سخنانت لطیف و احساس انگیزوروح نوازاست.
کنون که چشمه ی قنداست لَعلِ نوشینت
سخن بگوی وزطوطی شکر دریغ مَدار
ز دورباده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم ازجوردورگردون است
دور باده: چرخش ِ جام باده درمحفل میگساری
به جان راحتی رسان: به جانم آرامش ببخش
دورگردون: گردش روزگار
معنی بیت: ای ساقی وای گرداننده ی جام باده، جامی آرامبخش برای من برسان که ناراحتی ورنجش خاطرمن ازبیدادِ روزگار وچرخ گردون است. حافظ خوش ذوق می خواهد رنجی که ازگردش روزگار پدیدآمده را با گردش ِ جام باده خنثی نماید!
زچشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روزاخترمی شمارم
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
رود عزیز: فرزند عزیز، پسر دلبند. باتوجّه به این بیت احتمالاً حافظ این غزل را درسوگ فرزند ازدست رفته سروده است.
معنی بیت: ازآن هنگامی که فرزند دلبندم ازپیش چشمم نهان گردید(دارفانی راواع گفت) ازبس که گریه می کنم واشگ می ریزم کنارم همچون رودخروشان جیحون است.
حافظ دراینجا خودراهمانندِ کوهی درمقابل بیداد چرخ فلک تصوّرنموده است. کوهی که ازفشار رنج وناراحتی آب شده ورودخانه ای به عظمتِ جیحون دردامنه ی آن شکل گرفته است.
ای نسیم منزل لیلی خداراتابه کی
رَبع رابرهم زنم اَطلال راجیحون کنم
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
معنی بیت: کنترل حالم ازدست من خارج شده ونمی توانم آرام بگیرم. بااین دردِ داغ فرزند که بردل دارم چگونه می توانم شادی کنم وبخندم.
حافظ زغم ازگریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه ی سور نمانده است.
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ
چو مُفلسی که طلبکارگنج قارون است
بیخودی: ازشدّتِ اشتیاق وعلاقه متوهّم وازخودبیخودشدن، ناهشیاری وآشفته حالی.
مُفلس: بی چیزو تهی دست،فقیر و وَرشکسته که همه چیزازدست داده باشد.
معنی بیت: حافظ ازشدّتِ شیفتگی وشیدایی،هذیان می گوید وبااین وضع نامساعدی که دارد طالبِ وصال یاراست! مثل این است که فقیرتهیدستی درآرزوی گنج قارون بوده باشد! درخواستی که در اثرتوهّم وهذیان است وشدنی نیست.
من گدا وتمنّای وصل اوهیهات
مگربه خواب ببینم خیال منظردوست
مهدی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵: