۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
چون بخوانید بدانید(که نادانید)
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
جام در اینجا به معنی شیشه و آینه است که بازتاب دهنده و نشاندهنده بسیار چیزهاست و شهریار در سرودن این غزل به حافظ نظر داشته و در واقع چشم نظر باز او جام جهان بین است که با نگاه به آن میتوان فهمید چه خون دل که نخورده است.
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همی برابرم آید خیال روی تو هر دم
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
کمال داودوند در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:
6073
کمال داودوند در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:
در این جا در مصرع اول خلف یه معنی بازمانده است
جمع این رباعی از 6073
لیام در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
:
خیام گرداگرد خود هزار هزار انسان بهت زده و خاموش می بیند ، هر کدام با زبان حال می گویند که ما مظهر دست هنرمندی در اقلیم وجودیم ، ما را کوزه گر دهر چنین زیبا و دلربا ساخته و پرداخته است
در آن میان تنها یک تن { خیام } خروشی بر می دارد که ای خفتگان تا کی بی خبری ، تا کی خاموش نشسته اید.
پرده از اسرار بردارید ای بی خبران ، کجاست آنکه شما را آفرید، کجاست آنکه به شما وعده ی بهشت داد تا با او به معامله نشسته اید،
برگرد دایره ی خود ساخته تا چند بی هوده سرگردانید،؟
nabavar در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:
محل خوردن ،
اسماعیل فرازی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:
"پرگارسان" در مصرع اول بیت 9 فاصله نیاز داره پرگار سان
همایون در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۰:
عرفان جلال دین عرفان خاموشی نیست بلکه آن خاموشی هم که همواره از آن صحبت میکند یک راهی برای اثر گذاری و پیشرفت در امور است و با خموشی به معنی سکوت تفاوت دارد زیرا همیشه پیام خود را میدهد سپس دعوت به خاموشی میکند و از خاموشی ویژه خود برای رساندن و کارآمد کردن پیام خود کمک میگیرد
این در غزلهای بهار و نوروز و عید آشکار میگردد که عرفان جلال دین عرفان خروش و نبرد و پیش بردن و پیروز کردن لشکر دل است که بخش خدایی و نیک هستی بوده و پاک و صاف است و درخشان و خرم و با بخش سخت و آهنین هستی که راه لختی و تاریکی و ناپاکی میرود و میرنده و زود گذر است میستیزد
و میخواهد که همه انسانها که قابلیت عشق را دارند و از دل خبر دارند و آن را در خود میجویند پا به میدان بگذارند همان گونه که عاشقان به فرمان دل که پادشاه هستی است گوش سپرده اند و هرگز از پای نمی نشینند هر روز رسولی مانند گل میروید و پیام خرمی جهان را فریاد میزند
عاشقان بکوشید بخندید در میدان باشید برخسید و آبادان کنید و با هر که این گونه نیست سخت بستیزید از همان راهی که جلال دین نشان میدهد
Id instagram: powerful_king_man در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:
سلام
معنی "خوردگه " چیه؟
nabavar در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
شهرام جان
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
می گوید : چشم من مانند جامی ست که خون دلم در آن می ریزد.
زنده باشی
جواد در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۶:
پیغمبر عشق خود مولانست،ایشان خود را پیغمبر عشق میدانسته و عشق را دین معرفی میکند،بقول اندیشمندی،مثنوی به راستی که عشق نامه است...
نیکومنش در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
درود بیکران بر دوستان جان
معنی و مفهوم ابیات:
-صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
ای باد نوید بخش صبحگاهی اگر تورا به اتفاق گذر به سرزمین معشوق من افتاد از بوی جان افزای گیسوان یارم برایم ارمغانی اور.
2-به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
اگر حامل پیام معشوقه ام به سوی من باشی و من بوی او را به کام دریایم
به جانش سوگند می خورم که جانم را نثارش کنم
3-و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
چنانچه تو را به بارگاه نگارم اجازه ورود نبود ناچار از خاک کوی او به من ارمغانی آور تا آن را سرمه دیده کنم و چشمانم را به یادش نورانی کنم
4-من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
من با این وجود ناچیزم گدای عشق او هستم و چه خیال خامی در ذهن می پرورانم که به وصالش رسم آرزو می کنم که شاید در خواب خیال صورت او را ببینم
5-دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
دل همیشه عاشق سخت شده در راه عشقم چون شاخه های آویزان بید از ترس وامید وصال نگار بالا بلند سرو اندام لرزان است.
6-اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
اگر چه ما در مقابل معشوقه هیچ هستیم و نقدی از وجود نداریم و معشوق اعتنایی به ما نداردبا این حال حتی یک مو از نگارمان را با عالمی معامله نمی کنیم
-چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
آیا آن روز خواهد رسید که حافظ به پاس خدمتگزاری و ارادتمندی به نگار به وصال رسیده واز بند غم دلش رهایی یابد
سر بلند و پیروز باشید
شهرام در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
سلام کسی منظور استاد از (چشم نظر بازم جام) چیست؟؟
میترا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را:
من شخصا از توضیحات جناب کهن دل بسیار استفاده کردم و لذت بردم و بسیار سپاسگزارم - همیشه برایم این سوال بود که منظور مولانا از ارجعی دقیقا انالله و انا... راجعون است یا چیزی دیگر و اصلا توجهم به آیه ارجعی الی ربک ... جلب نشده بود. کلا این ابیات همیشه با نوعی ابهام درذهنم حک شده بود و نیز ارتباط این ابیات با بی حس و بی هوش و بی فکرت شدن با مراقبه نکته بسیار مهمی بود. همچنین است متانت ایشان در برابر انتقادهایی با لحن نسبتا گزنده که ازهمه دوستداران و علاقمندان مولانا چنین رفتاری انتظار می رود.
فرید عالی پور در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:
کاش میشد واسه یه ساعت اون شکلی که وحشی بافقی عاشقی کرد ما هم همدیگه رو دوست میداشتیم:
گرچه مستوجب صد گونه جفایی
بازا...
رویا.ا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۹ - مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز:
درمصرع «مویینه به برکردی وبی ذوق تپیدی»
منظور از مویینه به برکردن همان صوفی شدن است .چون مویینه یا لباس پوستی را صوفیان ودرویش ها میپوشیدند.
ابوالفضل در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای:
در پاسخ به آقای علی داکری بزرگوار : درست است در آسیاب ، آسیابان کار می کند اما دهقان هم برای آرد کردن گندمش به آنجا می رود و در ادامه هم بیان می دارد که دهقان به او گندم داد .اما در مورد اینکه مال پیدا شده را انسان نمی تواند تصاحب نماید ، خوشبینانه ترین نظر این است که او به مژدگانی که از پیدا کردن همیان زر نصیبش می شده خوشحال بوده نه خود همیان زر .
رضا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:
خَم زلفِ تو دام ِکُفر و دین است
زکارستان او یک شِمّه این است
کارستان: کاربزرگ وبرجسته، کاری که تماشایی وخارق العاده باشد،شگفت آور، همچنین به معنی قصّه وداستان نیزهست.
شمّه: اندک وجزئی ازهرچیزی
معنی بیت: خطاب به معشوق است. ای محبوب من ،پیچ وخم ِ گیسوی تو برسرراه همه دامی فریبنده هست. مومن وکافرنمی شناسد وهمه را به دام انداخته ودل هاراشکارمی کند. هیچ پرهیزگار و دینداری نمی تواند ازاین دام بگریزد! گیسوی توبرای همه وسوسه انگیزاست وهنرهای زیادی دارد، اینها تنها اندکی از هنرهای گیسویِ جادوییِ توست.
زلفِ توازیک سوپریشانی ها ببارمی آورد وازسویی دیگرجمعیّتِ خاطر می بخشد! به دام می کشد وآزادی عطا می کند! زلف تو گره گیر است وگره ازکارمی گشاید! سیاه است وبه نور و روشنایی رهنمون می گردد! گمراه می سازد وهدایت بخش است! بی قرارمی سازد وقرارمی بخشد و.....
شرح شکن زلفِ خم اَندرخم جانان
کوته نتوان کردکه این قصّه درازاست
جمالت مُعجز حُسن است لیکن
حدیثِ غَمزهات سِحر مُبین است
حدیث: روایت، قصّه وداستان
مبین : واضح و روشن
غمزه : حرکاتِ چشم وابروی دلسِتانه ودلرُباینده
معنی بیت: رخسارتودرعالم زیبایی وخوبی یک معجزه هست امّاداستان وقضیّه ی غمزه های توآشکارابه سِحر وجادو شباهت دارد.
معجزه: اتّفاقیست که به اراده ی خداوند رقم می خورد ومنطبق باحقیقت است ونمی توانددروغ باشد لیکن قضیّه ی سِحر وجادو متفاوت است وممکن است چیزی راکه مشاهده می کنیم حقیقت نداشته باشد وما به کمک جادو به اشتباه افتاده باشیم وآن را حقیقت بپنداریم. حافظ خوش ذوق ،رندانه به معشوق می فرماید:رخسارتوحقیقتاًدرعالم زیبایی معجزه هست وشکی درآن نیست، امّا عشوه وغمزه ی توهمانندِ جادو وسِحر گرچه اثربخش وکاریست لیکن حقیقت نیست،نمایش است،اینکه به ما عشوه می فروشی بی اعتنایی می کنی ظاهریست، حقیقت آن است که تودرنهانگاهِ خویش عاشقانت رادوست داری ونسبت به آنها بی اعتنانیستی.
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود.
زچشم شوخ توجان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است
شوخ: گیرا وپُرجذبه ،گستاخ وبی پروا
معنی بیت: ازگیرایی وجاذبه ی چشمان توهیچ کس نمی تواند بگریزد وجان سالم بدربرد زیرا که بی وقفه کمان دردست،مثل تیراندازی ماهردرکمین نشسته وبه شکارمشغول است.
"کمان" دراینجا کنایه ازابروان است که چشم دراختیارگرفته وتیرهای کاری ِغمزه راباآن به سوی عاشقان پرتاب کرده ودلهاراصید می کند.
زچین زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص
ازآن کمانچه ی ابرو وتیرچشم نجاح
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که درعاشق کشی سِحرآفرین است
معنی بیت: چشمان سیاه تو صدها مرحبا وآفرین دارد که درکشتن عاشق، شگفت آور وخارق العاده عمل می کند همانندِ ساحرها،سحر وجادومی کند.
تاسِحرچشم یارچه بازی کند که باز
بنیادبرکرشمه ی جادونهاده ایم
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
هیئت: دانشی که درباره ی وضعیّت وحالتِ قرارگرفتن ستارگان بحث می کند. علم نجوم
چرخ هشتم: قدما براساس نظریه ی بطلمیوس جهان هستی راشامل نه فلک می پنداشتند:
1ـ فلک ماه
2ـ فلک عطارد
3ـ فلک زهره
4ـ فلک خورشید
5ـ فلک مریخ
6ـ فلک مشتری
7ـ فلک زحل
8ـ فلک ثوابت
9ـ فلک الافلاک (اطلس)
بطلمیوس معتقد بود که: «هر یک از افلاک نه گانه به غیر از فلک نهم دارای حرکت مخصوصی بوده و هر کدام طی سالیان متمادی، یک دور به دور کره زمین می گردند.بنا به عقیده بطلمیوس، تمام ستارگان ثوابت در فلک هشتم جای دارند. فلک هشتم کنایه ازوالاترین نقطه هست.
هفتم زمین : طبقات زمین برخلافِ افلاک نه گانه، که در آسمان قراردارند ، هفت طبقه به سمت پایین است. هفتم زمین طبعاً طبقه ی زیرین زمین وکنایه ازپَست ترین است.
معنی بیت: همه چیزدردنیای عشق متفاوت است حتّا علم نجوم ! بطوریکه دربحث نجوم ازمنظرعشق، منظورازهشتمین فلک طبقه ی هفتم زمین است! یعنی اینکه اگرکسی درعالم عشق وعاشقی به مقام والایی دست پیداکرد گمان مبری که درفلک هشتم (فلک ثوابت) سِیرمی کند نه... دراینجا معیارها وضوابط ،متفاوت،معکوس و فراتر از معیارهای عقل و دانشهای عقلی ِماهستند کسی که به بالا صعود می کند درحقیقت به قعر زمین وپَست ترین نقطه سقوط کرده است. دراینجا مقام پادشاه ازگدای کمترین، پائین تراست چراکه گدای این عالم ازهشت بهشت بی نیازاست! ازعجایب اینجاست که کسی که می میرد زنده می شود،اسیرمی شود آزادی می یابد وبهشت نصیبِ گناهکاران می گردد! دراینجا تشنگان به دنبال آب نیستند وسعی می کنند تشنگی ِ بیشتری بدست آورند! دراین عالم، دردریاغرقه می شوند وبه آب آلوده نمی گردند! ودراینجاغم سبب شادمانی ونشاط است و.......
آسمان گومفروش این عظمت کاَندرعشق
خرمن مَه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
کرام الکاتبین: فرشتگانی که مسئول ثبتِ اعمال آدمیان اند.
معنی بیت: تومپندار که کسی که اَعمال ناپسند دارد جان سالم بدر می برد نه .... هرکس دفترچه حسابی دارد واعمال نیک وبد او توسّطِ فرشتگانِ ناظر ومسئول، به حسابش واریزمی شود. هیچ کس نمی تواند ازبازخوردِ اعمال خودممانعت بعمل آورد.
دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر
کای نورچشم من بجز ازکِشته ندروی
مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن
که دل بردوکنون دربنددین است
کید: حیله وفریب
معنی بیت: ای حافظ ازفریبندگی ِ گیسوان یار دراَمان نیستی آسوده خاطرمباش که دلت رابُرد وکارتمام شد! نه....فریب گیسوان یارتمامی ندارد وپس ازبه باد رفتن دل،اینک نوبت دین است که بربادسپرده شود. حتّا دینداران نیز درمقابل جاذبه ی جادویی زلف درامان نیستند!(برگشت به مطلع غزل)ای حافظ ایمن مشو که پس ازبُردن ِ دین نیز بازهم درامان نخواهی بود، پس ازآن نوبت جان خواهدرسید،
دین ودل بردند و قصد جان کنند
الغیاث ازجور خوبان الغیاث
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۴:
من آن باشم که بادهام پیدا نیست...
سورنا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
این شعر به زیبایی توسط محسن نامجو در آلبوم سنتی ها اجرا شده است.
حسین در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۶ - حکایت ممسک و فرزند ناخلف: