فضه در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۷:
فلک از خوف دل کم زد...کم زدن به چه معنابی
amirwicked در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام:
دوستانی بحث کردند بر سر وجود خدا در حالی که هردو بر سر این مساله توافق دارند که موضوع شعر یکپارچگیست نه وجود خدا در هیچ یک از شعر هاب مولانا وجود خدا اثبات و یا رد نشده البته مولانا انسان خدا باوری بود
ولی محتوای اشعار مسایلی مهمتر از وجود خدا و یا عدم وجود خدا رو مطرح میکنه
در اخر چه خدایی باشه و یا نباشه اگر آرامش نباشه فرقی نمیکنه
اگر خدا مایه ی آرامش است ،نیک، و اگر هم بی خدایی مایه آرامش است باز هم نیک
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو چراغ خود برافروز
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:
تو بدین "نازکی و سرکشی" ای شمعِ چگل
لایقِ بندگیِ خواجه جلال الدّینی
حافظ
نازک اندام ناخوشی می کرد
بدلگامی و سرکشی می کرد
سعدی
مثال گیلانی: (هم لاغری داره هم سرکشی)
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
ما (با توایم)و(با تو نه ایم) اینت بلعجب
(در) (حلقه)ایم (با تو) و چون (حلقه) بر (دریم)
سعدی
شد(حلقه) (قامت)من(تا)بعد از این رقیبت
زین(در)دگر نراند(ما)را به هیچ(بابی)
حافظ
(تا)شدم(حلقه)(به گوش)(در)(میخانهِ عشق)
هر(دم)آید(غمی) از نو به مبارک(بادم)
حافظ
(تا)
از موقعه ای که( حلقه )به گوش (در) میخانه(عشق)شدم هر لحظه( غمی) از نو به سراغم می آید(معنای ظاهری شعر)واما چقدر جناب حافظ با کلمات طنازی می کند؟
( تا)شدن به معنای خم شدن(حلقه) و یا کلون (در) که تکه آهنی بودشبیه قلب که با حرارت خم می شد و روی در می نشاندند تا هر کسی اگر قرار بود وارد خانه ای می شد توسط این حلقه که بر در می کوبیدند اهل خانه را هوشیار کند که خواهانی خواستار ورود بدان خانه است.
جناب حافظ می فرماید که من از تاب و تب و غم عشق یار مثل آهنی بودم که از فرط غم یار نازک ونحیف شدم وسپس در کوره (دم) عشق حلقه کامل شدم و بر (در) یار نشسته ام و اگر کسی یا(رقیبی) قصد ورود به (در)(دل)یار بکند باید اول دست بر این(حلق دل او)زده وبکوبد تا بتواند به دل یار نفوذ بکند ودر واقع این حلقه شبیه قلب وارونه بود وشبیه دل بود در حقیقت حافظ می گوید که دل ما وخود ما حلقه شدیم آن هم با (دم وغصه کوره یار) و زودتر ازهمه بر( در )یار نشسته ایم و بر (در ) یار جا گرفته ایم.
زیبایی کار در اینجاست که شکل
ظاهری (م) و(غ) هم که حروف تشکیل دهنده (غم ) است هم خمیده و خم ( تا) شده است.
در واقع می فرماید که یار با وی(جفا ) کرد و (تا ) نکرده وبرای خم کردن پیکر وجان و دل او از هیچ کوششی فروگذار نکرده و در واقع غم یار (کوره ) شد
ویار در این کوره (دمیده)تا اینکه او (تا) شد وخمیده شد و قلب (حافظ) بر (در) یار نشسته زیبایی کار این است که
حافظ نازنین از نام خود هم کمال استفاده را کرده حافظ(به معنی نگهبان ومحافظ)یعنی خود او محافظ یار شده و این مهم با دم عشق خود یار به انجام رسیده وسر آخر کلمه (مبارکبادم) باز آن جواهر ساز کلمه ای انتخاب کرد که تشکیل شده بود ازمبارک و (باد) و (دم )
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زر دوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکته هایِ چون زرِ سرخ
نگاه دار که قلّاب شهر صرّاف است
حافظ
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
سر مکش حافظ ز (آهِ) نیمشب
(تا)چو صبحت(آینه)(رخشان)کنند
حافظ عروسِ طبعِ مرا(جلوه)آرزوست
(آیینه ای)ندارم از آن( آه) می کشم
(مهرِ) تو (عکسی) بر ما نیفگند
(آیینه)رویا(آه) از دلت(آه)
(آه)کز طعنه ی بدخو(اه) ندیدم (رویت)
نیست چون (آینه ام) (روی) ز (آهن) چه کنم
حافظ
1: هنوز هم برای پاک کردن و صیقلی کردن آینه ها از (آه) استفاده می کنیم و ضرب المثل هم داریم که دلت رو باهاش صاف کن(رابطه ی آه و آینه)
2: رابطه (سر) در کشیدن (آه) و رو به آسمان برداشتن و خواستن آرزویی یا کشیدن نفرینی که مخاطبش (خدا=آسمان) باشد با حرف (تا) و (تا شدن شکلی) به معنای خم و قوس شدن و (تا) نکردن یار با حافظ
که در این صورت (سر) (حافظ= عاشق) رو به زمین و مانند کمان و تای
شکلیست و او از این تا نکردن یار با او خیالی شده و سر به آسمان می کشد و آه و ناله اش سر به آسمان برداشته تا با معجزه آسمان یار از این کدری و کدورت با او دست بر دارد
یارب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و {چ(ها)} شنید
از {(دیده خونِ دل همه بر رویِ)(ما) رود}
(بر رویِ ما ز دیده چه گویم){چ(ها)} (رود)
شیر در بادیه ی عشقِ تو {روب(اه)} شود
(آه) ازین{ر(اه)} که در وی خطری نیست که نیست
تُرکِ ما سویِ کس نمی نگرد
(آه) از این{کبریا} و{ج(اه)} و جلال
{(مهرِ) تو (عکسی)} بر ما نیفگند
آیینه رویا(آه)از دلت(آه)
حافظ
تا چه اندازه حروف و کلمات در دست آن نازنین موم است؟ (حافظ) با(دوبار آه کشیدن )از اعماقِ جان و تن و دل خود در (آیینه ی رویِ) یار خواهان آن است که وی دستی بر(روی= آینه) و (چشمِ سرش) کشیده تا(دلش)که با (حافظش= عاشق) (تار و کدر شده) پاک و صاف و نرم تر گردد، تا او را بهتر ببیند. در اینجا دیدن دو طرفه است
(آینه و چهره= عکس چهره در مردُمک) "باز به پرگارِ دگر"
(آه) کز {(طع)نه ی} {بدخو(اه)} {ندی(دم)} (رویت)
نیست چون {(آ)ینه ام} (روی) ز {(آه)ن} 《چه》 کنم
حافظ
شاید آه دمیدن پس از آه کشیدن در آینه برعکس آه نوشتن( آ)، چون (چه)نوشتن در دمیدن باشد.
(رویِ) {(جا)(نا)ن} طلبی {(آ)ینه} (را) {(قا)بل} {(سا)ز}
{ور(نه)} هرگز گل و نسرین {ن(دمد)} ز{(آه)ن} و (روی)
{ص(با)}《بگو》که{چ(ها)}بر(سرم) {(در)ین(غمِ) عشق}
{ز(آتشِ دلِ سوزان)}و{(دودِ《آه} (رسید)
حافظ
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:
ز نقشبندِ قضا هست امیدِ آن (حافظ)
که 《همچو سرو》 به (دستم نگار) 《باز》 آید
حافظ
معنی ظاهری :ای حافظ قطع امیدمکن می توان این امید را داشت که سرانجام ،روزی یارِ همچون سَروَم را باعنایت پروردگار به دست آورم
امّا چگونه(حافظ؟) نازنین نگارِ همچون سروش را به (مانند سرو؟) (باز؟) دوباره بدست می آورد؟
شاید به مانند (بازِ شکارئی) که بر (سر و دیده ی) (درخت سرو=حافظ) آشیان می کند و به راستی در این میان شکار کیست؟
زینجا به آشیانِ وفا می فرستمت
حافظ
حمید در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۷ - فی مثالب شعراء المدّعین:
فرخچ: پلید
ساده: ریش کم پشت و کُرکی، تنک و گر
علی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:
در جمله "ضرب زیدُ عَمرواً" واو غیر ملفوظ در عمرواً زائد است و باید بصورت ضرب زید عمراً نوشته شود چون این واو که جهت افتراق از عُمر اضافه شده فقط در حالت جر و رفع بر کلمه قرار می گیرد و در حالت نصب بدلیل غیر مصروف بودن عُمر به واو اضافه در عَمرو نیازی نیست و باید همان عَمراً کتابت شود
عنایت فرموده اصلاح نمائید
رحمانی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:
به نظر این حقیر "آن گوشوار شاهدان" مربوط به میشود به تعبیر پیامبر از امام حسین ع و امام حسن ع که انان را به گوشواره های عرش الهی تعبیر فرموده است.
چنانکه مولانا می فرماید:
چون که سبطین از سرش واقف بودند
گوشواره عرش ربانی شدند.
پس بیت اشاره دارد به این امامان عزیز که هم صحبت و هم مجلس الهی شده اند و حال شما هم سع کنید که اینگونه باشید.
نادر.. در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۵:
شکرستان خیالت بر من گلشکر آرد
به گلستان حقایق گل صدبرگ فشانم...
کمال داودوند در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
در این جا در مصرع دوم نک به معنی اینک است
جمع این رباعی از 6873
همایون در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۶:
انسان در سه عرصه و میدان حضور دارد، پندار، گفتار، و کردار. که یکی از دیگری بیرون میآید و این چرخه زندگی او را میسازد
این چرخه در فرهنگ غیر شمس و جلال دینی چرخهای تکراری و تقلیدی و بر مدار خوب و بد و منطق مقایسهای و سود و زیان است و در این راه مال یکدیگر را ربودن و زورگوئی و کلاه برداری نیز برای بسیاری جائز شمرده میشود و بیشتر همیشه بهتر است
یا برتری افراد بر اساس زهد و عزلت و دانش دینی و فقهی بیشتر و اصطلاحا مسلمانی آنان است و مقام و دارائی دنیوی نیز امتیاز ویژهای به حساب میآید
صوفی گری هم به فقر و دوری از دنیا و سر سپردگی بیشتر به شیخ و مراد خانقاه مربوط میشود و آتش هم بطور نمادی در آتشکده جای دارد و عشق تعریفی جز ایمان و باور بیشتر به خدا نیست و اینکه جز او چیزی نیست و هر چه در عالم هست پرتو اوست و از این قبیل گفتگو ها
جای یک چیز خالی بود و آن اصل نویی و برخورداری از گنج هستی و اینکه انسان بر اساس ماهیت خود موجودی است که خود خود را تغییر میدهد و بر طبیعت و انتخاب طبیعی بسنده نمیکند و توانائی آن را دارد که هر روز نو تر از دیروز شود و هستی نیز در این کار یاور و همکار اوست و این برترین باور است که هر که به آن دست یابد اگر در زندان هم باشد هیچ گاه خود را بی هوده و بی نتیجه احساس نمیکند، او توانسته است با دل خود به دل هستی راه پیدا کند و با آن وصل شود
هستی چیزهای با ارزش را به کسی نمیدهد بلکه آنها را باید از هستی دزدید، هر چه بیشتر بدزدی هستی گنج بیشتر و بزرگتری را در سر راه تو قرار میدهد این راز فرهنگ و عرفان جلال دینی است و هر که صاحب این نظر باشد همواره از چشمه بی زوال هستی میکشد و به دیگران نیز میرساند و هرگز به داراییهای پدر و آنچه از گذشته و بازمانده گذشتگان است نمی نازد و آنرا دارائی خود به حساب نمی آورد
و اگر چیزی از کسی میدزدد همانا باورهای کهنه اوست که به جای آن باوری فرخنده و نو خواهد نشاند
علیرضا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۵ - حکایت:
یه پارادوکس فوقالعاده زیبا وجود داشت تو این شعر
چو غنچه گرت بسته بودی دهن
دریده ندیدی چو گل پیرهن
توضیحش کمی سخته اما اگه دقت کنید میبید که گفته شده اگر مثل غنچه بودی مثل گل نمیشدی! به نظر میاد در لفافه گفته اگه سکوت هم میکردی همینجوری میشد یعنی انگار داره از یه تجربه تلخ حرف میزنه
ندا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:
هاروت تو ز معجزه دارد دلیلها. اشتباها لیلها نوشته شده.
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸:
ز درِ آشتی در آی؟
برخاست بوی گل
حافظ
شاید این (رسم) خیلی کُهن باشد که آن اَبَر مردِ نازنین با انگشتِ اشاره ی ماهِ آسمان چشمِ ما را بدان رهنمون می سازد( داسِ مهِ نو=تا) در این فصلِ (بهار) با من "ز درِ آشتی درآی" و گوشه ی ابرویی به من بنمای تا بر آسمان فخر و مباهات بفروشم"ای نوبهارِ ماهرخِ فرخندهِ فالِ من" پس از این نمود و دولتِ {ماهِ نو} (تو) در {طاقِ } آسمانِ شبِ من(تا) آن {دو (تا)} غلامِ کمترین (با)شند" (تا) آسمان ز (حلقه) بگوشانِ ما شود"{(تا=حلقه)(آسمانِ شب=طاق و غلامِ سیاهِ حلقه بگوش)} و بهانه ی سر گردانی آن نازنین(حافظ) در آسمان، چشمِ سر گردانی او در ابروی پری رویان زمینی ست. یا سرنوشت و تقدیرِ آسمانی من دیدنِ رویِ تویِ فرشته خوست.
دیدنِ رویِ ترا دیده ی جان بین باید
وین کجا مرتبه ی چشمِ جهان بینِ من است
حافظ
و اگر این(ابروان) تو با من سرِ (تا) شدن نه، بلکه سرِ (تا) کردن داشته باشد دلِ مسکین من دیگر گونه می گردد.
در(چینِ.....) زلفش (ای) دلِ مسکین چگونه ای
کاشفته گفت بادِ صبا شرحِ حالِ تو
حافظ
و طنازی و شیرینی ماجرا در این است که او با چشمِ سر به دنبالِ آن (تایِ ) ابروان می گردد(کو؟)
(کو؟) مژده ای ز مقدمِ{(ع)ید}وصال تو
(تا) پیش بخت روم تهنیت کنان
حافظ
"دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم"؟
"عشوه ای فرمای(تا) من طبع را موزون کنم"
یا
(کو؟) عشوه ای ز (ابروی) همچون (هلالِ) تو
حافظ
"کدام در بزنم چاره از کجا جویم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو"
و چه میشود که:
"پیشِ پایی به (چراغِ) تو ببینم چه شود"؟
ای پری رُخسار
مطبوع تر ز نقشِ تو صورت (نبست باز)
طغرا نویس ابروی مشکین مثالِ تو
حافظ
تو که (چراغ) نبینی به چراغ چه بینی
سعدی
تــو دوردســتِ امیــدی و پــایِ مـن خسته است
(چـراغِ چشمِ تو) (سبز) است و راهِ من بسته است
فریدون مشیری
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با منِ حزین روا نباشد
ملک الشعرای بهار
پس:
برخاست بویِ گل
ز درِ آشتی در آی
حافظ
عارفی در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح:
این شعر ایراداتی داره.چرا بهترین دوستش گفت که باید در چاه بیاندازمش .چه رازی در بین بوده وچرا از پدرش شرمسار میشوند.
آیا چاره کار این بوده که یک بچه ای که زمین خورده را در چاه انداخت.
آیدا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
میشه راهنمایی کنید
آیدا در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
کاش من هم مثل شما دوستان شعرهای رو به این خوبی میفهمیدم .
۷ در ۷ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
به احتمال بسیار
برگو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
یعنی تو بازگو کن ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
یا
بگو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
yousof در ۷ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱: