گنجور

 
وحشی بافقی

چه خوش بودی دلا گر روی او هرگز نمی‌دیدی

جفاهای چنین از خوی او هرگز نمی‌دیدی

سخن‌هایی که در حق تو سر زد از رقیب من

گرت می‌بود دردی سوی او هرگز نمی‌دیدی

بدین بد حالی افکندی مرا ای چشم تر آخر

چه بودی گر رخ نیکوی او هرگز نمی‌دیدی

ز اشک ناامیدی کاش ای دل کور می‌گشتی

که زینسان غیر را پهلوی او هرگز نمی‌دیدی

ترا صد کوه محنت کاشکی پیش آمدی وحشی

که می‌مردی و راه کوی او هرگز نمی‌دیدی