گنجور

حاشیه‌ها

محسن در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

عالی بود
سعدی به تمام معنا استاد سخن است

همیرضا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸:

از دوستان در مورد بیت 9 کسی می‌تواند کمک کند؟
«گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد
که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی»
جمله با «گر» شروع می‌شود به همین جهت «ار» پیش از «شخص» تکرار همین «اگر» محسوب می‌شود که به نظر من زاید و بی‌معنی است (بدل تصحیح فروغی برای «ار شخص» «آن شخص» آورده که مشکل را در کل حل نمی‌کند).
«که» در شروع مصرع دوم را اگر حرف ربط بگیریم (عجیب است که اگر شخص بمیرد دیگر زنده نیست که از در خویش برانی و دگر باز بخوانی!) به نظر من «و» قبل از «دگر» در مصرع اول اضافه است.
می‌شود به معنای «چه کسی» گرفت (عجیب است: اگر شخص بمیرد و دیگر زنده نباشد چه کسی را از در خویش برانی و ...)
در کل من متوجه معنای بیت نمی‌شوم. نظر دوستان چیست؟

Nazanin در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » بیات اصفهان:

شهر پرشگون ! قصر چلستون .
لطفا تصحیح بفرمایید. در اجرای استاد تاج هم شهر شگون گفته میشود نه شهر شکوه !

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴:

در این جا در مصرع اول دمه دمه بمعنی افسون می‌باشد
جمع این رباعی از 5450

رهگذر در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ عطار » وصلت نامه » بخش ۵۰ - فی الموت:

برخواهی خاست*

آرش تبرستانی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۸ - بقیهٔ قصهٔ طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ:

نور خورشید ار بیفتد بر حدث
او همان نورست نپذیرد خبث
نور خورشید اگر بر کثیفی بتابد هرگز آلوده نمی شود

آرش فضلی شمس آبادی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » برف پیری:

مرمت و معاصرسازی شده‌ی این قطعه از زبان شاملو:
نه
این برف را
دیگر
سرِ بازایستادن نیست،
برفی که بر ابروی و به موی ما می‌نشیند
تا در آستانه‌ی آیینه چنان در خویشتن نظر کنیم
که به وحشت
از بلندِ فریادوارِ گُداری
به اعماقِ مغاک
نظر بردوزی.

فرهود در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:

سلام.
مصرع اول باید « انا الحق » نوشته شود.

فضه در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۶:

بیت اخر و عین المشمش خبازه....یعنی چشم بادامی مثل قرص نان گرد می شود.

علی رضا علیاری در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

با سلام خدمت خوانندگان و ادب دوستان گرامی.سپاس از نظرات خوب شما.اما در خصوص واژه ی بو که فرموده بودند جو بو ندارد باید سه نکته را تذکر دهم.ا.جوی مولیان نام محله ای خوش آب و هوا و سرسبز در بخا را بوده.2.اگر جو را مجازا به علاقه و رابطه ی همجواری گل و گیاه اطراف جو در نظر بگیریم مشکل بو داشتن جو حل می شود.3.بو به معنی آرزو هم هست.
به نظرم با دقت در این سه مطلب برخی مباحث طرح شده از درجه ی اعتبار خواهد افتاد.درود بر دوستداران شعر ناب بوی جوی...

ح در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

یعنی به نوعی با خاموش شدن میشه مرد. (راه مردن خاموش شدن است (نقطه سر خط))

ح در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

برداشتی از بیت آخِر:
خاموش بشید که خاموش شدن لحظه قبل از مردنه (مردن در معنی مردن نفس و شکوفا شدن) و خلاصه که خاموشی رِ داد بزنید.

نادر.. در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:

می‌روی واندر پی ات دل می‌رود
باز می‌آیی و جان می‌پروری...

خشایار در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

در عشق پایداری ما چون حباب نیست/موجیم و جاودانه به ساحل نشسته ایم. واقعا عالی بود. زینت گفتار سعدی در تک تک حروف هویداست..

نادر.. در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱:

به هر چه در نگرم، نقش روی او بینم...

آلفا در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۱:

به کردار دوزخ یکی غار دید
یعنی غار از سرما شبیه دوزخ بود.بنا بر عقیده ی زرتشتیان دوزخ سرد است.

Monir Samiee در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه:

عجیب است در قشر کتابخوان ،این تفکرات و منازعات شیعه و سنی ، پیامبر هم اگر بود ،از اینگونه اقوال و گفتار وگویندگانش تبری می جست ....بعد گذشت این همه و مشاهده این همه جنگ و بی عدالتی ، شگفت آور است ، شنیدن اینگونه مباحث....

مهدی در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

"گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت"
درست تر
" گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم"
باشد لطفا بررسی نمایید و ممنون

نیکومنش در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

درود بیکران بر دوستان جان
_در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ای جان جهان در ان سرآغازِ بی آغازی ودر آن لامکان ُولا زمانی پرتو ذات لایزالی از شدت حسن بیکرانی تابیدن آغازید وخودنمایی گرفت و در دم بینهایت تو را طلبیدن (عشق)جان اغازید و ذره ذره بود و نبود عالم را به اتش عشق مبتلا افرید وانچنان که (دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در درون آن بینی )
2_جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
ذات کبرییائیت را اشتیاق بر نظاره حسن بی پایان خویش بود اتشی از این اشتیاق در عدم افروختن گرفت و بر بود و نبود تابیدن گرفت فرشتگان که فرمانبردار تو بودن یارای بیان حسن تو نبودند هیچ چیز را یارای بیان ان نبوداز غیرتت اتشی در گرفت از این بی زبانی همه چیز ،
ذاتت میبایست به دیدن حسن بی پایان خویش راضی می شد ،این اتش در وجود لا موجود ادمی در گرفت ادم به صورت (هو) به بزرگی وجود کل عالم افریده شد عشق در وجودش پناه گرفت تجلیگاه حسن
بی پایانت شد ذاتت به دیدار حسن بی پایانت کامرانی گرفت و تحسین بر افریده خویش کرد ،نه از برای افریده بلکه از برای خود ،و ادمی ظلمی بی پایان را به گردن گرفت از غیرت وان تحمل عشقی بود که در توانش نبود و او نمی دانست ...
3_عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
فرشتگان (عقل) از انچه تو بر ادمی ارزانی داشته بودی در تلاطم بودند ومی خواستند از ان روشنایی (علّم الادم اسماء کلّها )بهره و سهمی داشته باشند ولی ان رازی بود بین (هو)وادم ،تمام ملائک تسلیم غیرت تو شدند و این غیرتت اساس و پایه عقل اندیشی و خود برتر بینی در جهان را برهم زد وبر بود و نبود فهمانید که امر امر توست و برای غیر جای اعرابی در این میان وجود ندارد
4_مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
در این میان فرشته ای از فرشتگان (ابلیس)که اتش غیرت تو تمام وجودش را از مصلحت نسوزانده بودو وجودش به غرور و خود برتربینی اغشته بود فضولی کرده و خواست از اسرار عشق (هو)و ادمی پرده بردارد که مشییت تو بر ان مقرر گردید که دست ردی به سینه او خورده و برای همیشه مهجور ماند .
5_دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
و عشق را دو روی در گرفت گروهی را قرعه عشرت افتاد که در این معامله از روی تو مهجور باشند و در بی خبری به خوشی پردازند و گروهی را هم چون من قرعه به غم افتاد که در این معامله ایشان روی تو بینند واز شوق وصال رویت همیشه در دریای غم عوطه ور باشند
6_جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
جان ملکوتی که تو بر من عطاء کرده ای اشتیاق بازگشت و وصال تورا دارد و می خواهد خویش را درقعر ذات تو غرق سازد وبه منظور رسیدن به ان ذات دست به حلقه های زلف حسن تو دراز کرده است که شاید بتواند با زنجیر زلف حسن تو در قعر ذات تو فرو اید(به وصال رسد )
_حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
ان زمانی که دل حافظ دلیل و گواه معشوق و محبوب ازلی خویش برای کل عالم شد (به شهود رسید و به این خرمی دست یافت)مکتوبی از اسرار عشق او را با عنوان طربنامه عشق در غالب چنین غزلیات نغز و روح افزایی به عالمیان به یادگار عرضه داشت(انت شاهد علی امتک)
سر به زیر وکامیاب
I

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳:

4580

۱
۳۰۱۳
۳۰۱۴
۳۰۱۵
۳۰۱۶
۳۰۱۷
۵۵۲۶