گنجور

حاشیه‌ها

منصور در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهل و سوم:

بیداری از رؤیای فکر
شرح غزلی از مولانا
زین دودناک خانه گشادند روزنی
شد دود و، اندر آمد خورشید روشنی
آن خانه چیست؟ سینه و آن، دود چیست؟ فکر
ز اندیشه گشت عیش تو اشکسته گردنی
در یک خانه پر از دود، با عزم صاحب خانه، منفذی باز شد و آن دود های خفه کننده، خارج شدند و نور مبارک خورشید وارد آن خانه شد. اما جناب مولانا آن دود و آن خانه و آن نور کدامند؟:
آن خانه، ذهن و سینه غم ¬ناک ¬کنونی ¬شما و آن دود ها که از آنها شبحی به نام خود کاذب یا منیت ساخته¬ای و مثل بت مشغول پرستش آنی، افکار و اندیشه های تو هستند. از چنان دود و شبح و اندیشه هایی، عیش الهی تو مکدر شده و به دست خودت، خودت را از بالاترین عیش دنیا محروم کرده ای! و شور و عشق پاک و پر قدرت ذاتی تو، با غلبه سرطانی اندیشه، مانند فرد بیچاره¬ای شده که گردنش شکسته است! مولوی در مثنوی هم چنین پیامی را به شکل های مختلف بیان نموده است. از جمله:
رفت فکر و روشنایی یافتند نحر و بحر آشنایی یافتند
نحر= نزدیکی، قرب
بیدار شو، خلاص شو از فکر و از خیال
یارب، فرست خفته ی ما را دهل زنی
خدایا برای این خفته ی ما دهل زن بیدار کننده ای فرو فرست! تا از خواب فکر و خیال رهایی یابد و درک کند که هر چه بر پایه خود کاذب و افکار و هیجان های متعلق به آن است، پوچ و دروغین است.
خفته هزار غم خورد از بهر هیچ چیز
در خواب، گرگ بیند، یا خوف ره‌زنی
خفته به هنگام رؤیا دیدن، به خاطر هیچ، دچار غم، غصه، ترس و وحشت می شود، وحشت از گرگ یا راه زن و...
وضعیت ما یعنی اسیران خود کاذب هم مشابه خواب دیدن است، نسبت به مسائل توهمی بسیار جدی و همراه خشم، ترس، حرص و..واکنش نشان می دهیم و اگر مسیر رهایی از فکر را انتخاب نکنیم، تازه موقع مرگ متوجه غم ها، وسواس ها و هیاهوی بسیار برای هیچ می شویم:
گویند مردگان که: « چه غمهای بیهده
خوردیم و عمر رفت به وسواس هر فنی
بهر یکی خیال گرفته عروسیی
بهر یکی خیال بپوشیده جوشنی
جوشن= لباس جنگی، زره
آن سور و تعزیت همه با دست این نفس
نی رقص ماند ازآن و نه زین نیز شیونی
ناخن همی زنند و رخ خود همی درند
شد خواب و نیست بر رخ شان زخم ناخنی
بیداری و مشاهده گری ناظر ساکت درون که عاری از خشم و حرص صورت می گیرد، تنها معیار برای درک حقیقت امور است. هیچ و پوچ بودن چیزهایی که جدی گرفته بودیم و عدم توجه به امور واقعی و متعالی، تنها پس از بیداری عیان خواهد شد.
کو آنک بود با ما چون شیر و انگبین؟
کو آنک بود با ما چون آب و روغنی؟
اکنون حقایق آمد و خواب خیال رفت
آرام و مأمنی ست، نه ما ماند و نی منی
به هنگام بیداری و مشاهده حقیقت همانطور که هست، تعادل ذهن و آرامش عمیقی در ورای توهم و اضطراب و تشویش خود کاذب، جلوه گر می شود.
نی پیر و نی جوان، نه اسیرست و نی عوان
نی نرم و سخت ماند، نه موم و نه آهنی
عوان= نگهبان، پاسبان
همه اشکال مادی و ظاهری گذرا و ناپایدار و توهمی هستند و جدی گرفتن آنها به قیمت فراموشی و غفلت از خود متعالی، به علت جهل مرکب و در خواب منیت و خشم و حرص فرو رفتن پیش می آید.
یک رنگی است و یک صفتی و یگانگی
جانی ست بر پریده و وارسته از تنی
وقتی خود متعالی یا آگاهی ورای فکر کشف می شود، آگاهی ناب و جریان یافته در همه موجودات درک خواهد شد. مشخص می شود که همه اشکال به ظاهر متفاوت، از یک آگاهی ناب واحد ریشه گرفته اند. در واقع به هنگام بیداری و رهایی از اسارت فکر، جان وجود، خودش را از خود کاذب رها کرده و متجلی خواهد شد.
این یک نه آن یکیست، که هرکس بداندش
ترجیع کن که در دل و خاطر نشاندش

 

محمدرضا در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

باسلام خدمت دوستان این شعر کاملا مرتبط با متن (ابراهیم در کشاکش یک تصمیم )اثر دکتر شریعتی هست و منظور از مردن رهایی از قید بند های دنیوی و به قول متن هرانچه شمارا به ماندن به جای رفتن تشویقف میکند

 

خواجوی کرمانی در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

جناب آدر کمان
سپاس میگزارم برای روشنگری، بخت شاگردی استادتان را نداشته ام، یقین دارم که صالح اند چون شاگردان صالح پرورش داده ا ند
اما گمان نمی برید ' دانشی رستگاران " بیشتر مفید
معنی باشد ؟؟
ارنه" رستگارانی نا دانشی ، نادان " امکان وجود
خواهند داشت ( مگر که رستگاریشان عارضی )

 

امین افشار در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲:

چه خویشی کرد آن بی چون!!! عجب با این دل پر خون...
که ببریدست آن خویشی ز خویشانم... به جان تو!!!

 

حمید رضا ۴ در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

درودی دوباره به خانم/آقای …
آنچه شما ذکر کردید زیاده روی در نوشیدن است دوست عزیز. ضررهای زیاده روی در مصرف مواد نشاسته ای و شکر و گوشت شاید حتی بیشتر باشد. می باید به روش زندگی در کشورهای اروپا و آسیای شرقی و کل قاره امریکا احترام گذاشت.
دیگر اینکه تجربه شخصی خودم اینست که بسیار می شناسم افراد مؤمن و به حج رفته و نمازگزاری را که هر از چند گاهی لب تر می کنند و با گناهش کنار می آیند.
اینکه می گویید قرآن در اشعار حافظ موج می زند کاملأ درست است. حافظ عاشق خدا و پیامبر و قرآن بوده.
اما چیزهای دیگری هم موج می زده دوست گرامی. از جمله شکایتها و خشم او از اطرافیان، افسردگی او، ادعای مصرف می برای رفع دردها، ادعای مصرف می برای لذت در کنار معشوقه، احساس گناه از این عملکردهای حرام، توبه، و بالاخره طلب بخشش و امید آمرزش از سوی پرورگار.
من هدف بحث با شما درباره موجهایی که اشاره کردم را ندارم. چون با بینش شما و جایگزین کردن واژه ها و پیچاندن مطلب به آنچه خود باور دارید آشنا هستم.
نکته من اینست که انصاف خواستن دو طرفه است. همانقدر که شما خواهان انصاف هستید، دیگران نیز از شما انصاف می خواهند.
در این ایام نوروزی برای شوخی هم که شده، در رابطه با شعرا و تعبیرشان از می، انصافی به خرج دهیم و به صلحی برسیم…
خیام را بدهید به ما،
حافظ را با هم تقسیم کنیم،
مولوی بزرگوار هم برای شما!!!!
با احترام

 

M در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل سوم:

سلام
اون مصراع "مفروش خویش ارزان" هست.
با تشکر

 

زهراهـ متین در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸:

سلام، بیت آخر از نظر وزنی غلط به نظر می رسد. شاید مصرع اول چیز دیگری باشد.

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

جناب خواجوی کرمانی سلام
منت پذیرم لطفتان هستم . هر که اهل دانش است و البته آن دانشی که معرفت افزاید و نه هر دانشی - به نظر اهل معنا رستگار و نجات یافته است . ما این اصطلاح را از استاد خوش کلام محمد صالح علا به یادگار داریم و زمزمه می کنیم باشد که از پوست آن بگذریم و به مغز ان برسیم . الهی که در پناه آن عظمت یکتا باشید .

 

سیاوش در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۰۰ - پایان سفر:

همه را خواندم و امروز به اتمام رساندم. بسیار زیبا و آموختنی بود. صد حیف که فرصت نگاشتن سفر مشرق نشد ناصر را و صد شکر که پیدا کرد گم کرده خود را. لاحول و لا قوه الا بالله.

 

داود بیخیال در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸:

با سلام و تشکر از زحماتتان برای گرد آوری اشعار
سوالی دارم ، آیا این شعر مستند است?
من به گونه دیگری شنیده بودم این شعر را که کاملتر بود و اینگونه آغاز میشد
از آن روزی که چون وحشی به دام عشق افتادم ، برآمد از دل پر درد چون ناقوس فریادم

 

علی در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

به نظر من بهترین مفهومی که این شعر القا میکنه ازادی و رها شدنه . که اول هر شعر با تکرار کلمه بمیرید انسان رو آزاد و تو مصرع دوم پس از رهااایی رو تعریف میکنه و خود مولوی انسان رو رهااا و وصل میکنه به یک منبع که همون طور که بقیه دوستان گفتن میتونه منبع الهی . وقتی با این دید شعر خونده بشه ، مولوی رو میشه پشت صحنه شعر دید که خودش داره فکر رو کنترل میکنه و به قولی مولوی بازی گردان و مدیریت داره . من خیلی مطالعه خاصی نداشتم رو این شعر فقط نظر و احساسم رو گفتم .

 

فرید در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰:

در مصراع اول بیت سوم «انکار مهر، سدّ ره صد تغافل است» صحیح است.

 

اناهیتا در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

برای خانم مهناز عزیز:
بله کاملا درست می فرمایید. من هیچ وقت به این شکل که شما گفتید نمی خوندم و برای همین این شبهه برای من پیش می آمد که چطور ممکن است سایت گنجور این بیت را اشتباه بنویسد؟!خیلی ممنونم. کشف بزرگی برای من بود. :-)

 

khayatikamal@ در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۷۵:

مالم زدند کاشکی دستش خوب باشه
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 5403

 

... در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

بعد از خوندن نظرات همه خواستم بگم که اولا خیام یک انسانه و به لفظ مذهبی معصوم نیست و به لفظ غیر مذهبی کامل نیست پس اگر در جایی گفته شده که شراب بنوشید به این معنی نیست که شراب نوشیدن کار درستیه الان فکر کنم دوستان با یک جستجوی ساده میتونید مزایا و معایب شراب رو بخونید و بعدش عقلانی تصمیم بگیرید دوما خیام بارها گفته که در دنیا خوش باشید و مسلما انجام کار هایی مثل شراب نوشیدن شاید خوشی لحظه ای داشته باشد ولی باعث رنج های فراوانی خواهد شد پس شاید بتوان اینگونه گفت که منظور چیز دیگری است ولی من هم که در حد خیلی کم اطلاعات دارم فکر میکنم در شعر های خیام بیشتر منظور از می همان معنی عامیانه است تمام تلاشم رو کردم که عقیده ام خیلی روی نوشته ام تاثیر نگذارد و مذهبی یا غیر مذهبی تلقی نشود ولی نمیتوان تاثیر آن را به صفر رساند.ولی در مورد اشعار حافظ واقعا قرآن توی اون موج میزنه پس لطفا دیگه بی انصافی نکنید.

 

Abbasr۷ در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - بهار اصفهان:

همه گل‌ها بشکفتند به غیر ازگل من...

 

خواجوی کرمانی در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

جناب آذرکمان
نخست در فرصتی که به سمت شما جاریست
مانای" رستگاران دانشی " را برای این کم ترین و شاید برخی دیگر گنجوریان روشن فرمایید ، تا برسیم
بدانجا که در کنار رباعی بنشینیم ، پوست بگیریم ،
پیشانی خنک کنیم و دست در گردن کوزه یاد عشقهای رفته تازه کنیم.
سپاس من به سمت شما جاری باد

 

امین افشار در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

درود
در پاسخ به خوانندگانی که بر وفق ظن خود یا دیگری گل دوم در بیت پنجم این غزل را «کل» می پندارند و خواستار اصلاح آن هستند:
از سندیت تصحیح استاد فرزانه فروزانفر که بگذریم از معنای این غزل امیدبخش به روشنی پیداست که تمامی ابیات آن بجز بیت هشتم، از زبان آنکه «میان جان» مولانا « تلقین شعر» ش می کند، خطاب به آدمی- که از جنس اوست و امانتدار و ادامه او- سروده شده است. با اندکی تامل در معنای همین بیت نیز می توان دریافت که «کل» (که تنها برازنده توصیف حضرت حق است و نه انسان متکثر از آن کل) در تناقض است با « ناطق امر قل» که آدمی است، همانگونه که مثلن در سوره ناس امر قل را خطاب به پروردگارش بر زبان می راند (نطق می کند): « پناه می برم به پروردگار آدمیان».
بدرود

 

ali در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۱:

چار طاق لعل بر خضرا زدند
خارا اشتباهه

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

رستگارانِ دانشی سلام .
در فرصتی که به سمتِ ما جاریست می خواهیم کنارِ یکی از رُباعیاتِ خیام بنشینیم و از زُلالِ آن پیشانی ای خُنَک کنیم .
➊ این (کوزه) چو من ، عاشقِ زاری بـــوده‌ست
در بـنـدِ سـَرِ زُلـفِ نـگــاری بـــوده‌ست
➋ این دســتـه کـــه بـــر گــردنِ او می‌بـیــنــی
دَســـتی ســـت که بر گردنِ یاری بوده‌ست
✘ قبل از آن که بخواهم این رباعی خیام را با دست های خودم برای ذوق های تندرستان پوست بگیرم اجازه می خواهم که چکیده ی داستان "میز ، میز است" از پیتر بیکسل را که بی مناسبت با قصدِ اولیه نیست تعریف کنم .
در این داستان یک مردِ پیر و تنها ، برای ایجادِ (تغییر) در زندگیِ (تکراری اش) ، نامِ اشیایِ دُور و بَرش را عوض می کُند . مثلا نام رختخوابش را می گذارد عکس . این پیرمرد گاهی شعرهایِ دوران کودکی اش را به وسیله یِ (نام هایی که تازه ساخته) ، ترجمه می کند و به این صورت سرگرم می شود . این بازی یا تصمیم تا جایی پیش می رود که نه دیگر پیرمرد ، حرفِ مَردُم را می فهمد و نه مَردُم ، حرفِ او را . و پیرمرد (تنهاتر) از قبل می شود . شاید بتوان یکی از دلایلِ پیش آمدنِ این تنهایی گزنده را این دانست که پیرمرد (تغییر) را در سطح ، جستجو کرده نه در عمق .
✘ وقتی یک شاعر ، چیزی را به چیزی شبیه می کند یا یک نام جدید یا یک وظیفه ی تازه بر کِتفِ واژه ها می گذارد ، به نظر می رسد آن تشبیه یا آن نام یا آن وظیفه به نوعی سوء قصد علیهِ واقعیت آن واژه باشد . با این حساب باید بگوییم شاعر در این شعر علیهِ (کوزه) یک سوء قصدِ معنایی انجام داده است . خیام در یک لحظه اندیشه اش را بسته بندی می کُند و آن را به دوشِ کوزه می گذارد و آن را به سَمتِ مخاطب روانه می کند . اهل معنا می گویند که هیچ شعری کامل نیست مگر در نزد مخاطبی که آن را می فهمد .
✘خیام در لحظه یِ سرودنِ این شعر ، فکرش درگیر موضوعِ عشق بوده البته نه آن عشقی که قد و قامتی عارفانه و فرازمینی داشته باشد بلکه عشقی که تن جویانه ، عیش طلب و زمینی است . عشقی که یکی از نشانه هایش دست انداختن بر گردن معشوق است . در جهان بینی خیام این عشق هم می تواند (عاشق زار و بیچاره) داشته باشد . در واقع ، خیام احوالاتِ درونی اش را به سمتِ کوزه (فرافکنی) می کند . قاعدتا کوزه یِ بی جان ، در این جا رسول و پیغام آورِ وضعیت روحی و احوالات درونی شاعر قرار می گیرد . خیام از طریقِ کوزه ، خاطرات گذشته اش را مُرور می کند . خاطراتی که در آن عاشقِ زاری بوده ، انگشت در زلفِ یارش برده ، دست بر گردنِ معشوقش انداخته است . در حقیقت ، کوزه در این جا بهانه است که شاعر معاشقه هایش را اوّل برای خود و سپس برای ما روایت کند . در لایه های زیرین شعر می توان به سَراب بودن و کوتاه بودنِ این گونه لذت ها پی برد . لذت هایی که زود ، خاک خواهند شد و اگر هم روزی جان بگیرند فقط در عالم خیال و رویا مجال زندگی خواهند داشت . کوزه که در عالم واقعیت ، نگهدارنده یِ آب است به وسیله یِ نوعِ روایتِ شاعر تبدیل می شود به نگهدارنده ی خاطراتِ معاشقه ، به ویژه با آن دسته اش .
✘ روایت خیام از کوزه باعث می شود برخی هر جا کوزه دیدند ، کمی مکث کنند و از نُو به کوزه نگاه کنند و البته برای بعضی دیگر هم این روایت از کوزه ، نه تنها جذاب نخواهد بود بلکه با شاعر ، غریب تر هم خواهند شد . چون شاعران هم مثل پیرمردِ داستانِ "میز میز است" دایم در حال عوض کردن نام ها و کارکردهایِ تکراریِ این جهانند .
واژه فقط واژه است . واژه فقط می تواند خواب معنی اش را ببیند . واژه هر چه دست و پا بزند ، سرنوشتش فقط غرق شدن در معنیست . چه شگفت انگیز است این مصرع عطار :
"ما جمله غرق گشته وان دُر دَرآب مانده "
@farhangema110

 

۱
۲۹۶۰
۲۹۶۱
۲۹۶۲
۲۹۶۳
۲۹۶۴
۵۰۵۸
sunny dark_mode