گنجور

حاشیه‌ها

۷ در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

اما اگر عسلی را بپذیریم که به نظرم درست تر است و آن را چنین بخوانیم که "میان" در نیم بیت دوم به زنبور برگردد و نه "تو" :
آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو!،زنبور،میان را
آنجا را ببین که چگونه عسلی بر میان زنبور عسل دوخته شد از شهد لب شیرین تو
و این از هر نظر زیبا است و ساده

کافه رویا در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۳:

سلام عزیزان نظرات همه در خور توجه است دیوان شمس نگاه جناب مولوی به حکیم و طبیب خود، جناب شمس تبریزی که همان شمس من و خدای من است . حال حق بدهیم که او خدا را در وجه ابدال حق دیده و فرموده است که خود را با ابدال مقایسه نکنید که کم کسی ز ابدال حق آگاه است . جنابشان در حقیقت بینی و حقایق گویی همواره اشاره به سر دلبران دارد. او ز خم عیسی با خبر شده و همه را خبر میداد.

۷ در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰:

گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت
سلطان صبا پر زر مصریش دهان کرد
گل سرخ پیام آور بازآمدنت به گلزار(سرزمین مادری) شد،زمانی که شکوفا شد و دهانش به لطف باد صبا پر از زر مصری(ریسه زرد) شد.
از دامن که تا به در شهر بساطی
از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد
از دامن کوه تا دروازه شهر بساطی از سبزه بگسترد و لاله افشانی کرد.

جلال در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در دستگاه ماهور:

چگل . [ چ ِ گ ِ ] (اِخ ) ۞ ناحیتی است و اصل او از خلخ است و لکن ناحیتی است بسیارمردم و مشرق او و جنوب او حدود خلخ است مغرب وی حدود تخس است و شمال وی ناحیت خرخیز است . (حدود العالم ص 52). نام شهریست از ترکستان که مردم آنجا بغایت خوش رو می باشند، و در تیراندازی عدیل و نظیر ندارند. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). شهری است به ترکستان که منسوب بدانجا را چگلی گویند و به خوبرویی و تیراندازی معروفند. (انجمن آرا) (آنندراج ). یکی از شهرهای معروف ترکستان قدیم . نام شهری است از ترکستان قدیم که ظاهراً مردم آن شهر به زییایی معروف بوده اند، و بدین مناسبت شاعران در اشعار خود خوبرویان را بدین شهر نسبت داده یا به مردم این شهر تشبیه کرده اند : «... و هرچیزی که از ناحیت خلخ افتد و از ناحیت خرخیز افتد از چگل نیز خیزد». (حدود العالم ).
گفتم که گر دو تیر گشاید سوی چگل
گفتا یکی چگل بستاند یکی ختن .

سامانی در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

خشم یاران فرع باشد اصلشان عشق تو است
در نسخه های مختلف این طور نوشته شده

۷ در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی
به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد
صبح امید است باد نوروزی میوزد از باغ پیروزی که بوی دوستان به که بوی بوستان

۷ در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
اگر بحث عسلی را کنار بگذاریم و بیت را همین گونه که آمده بپذیریم ساده ترین و سرراست ترین برداشتی که میتوان کرد این است:
شهد لب شیرین تو کمر باریک(کمر زنبوری) زنبور عسل را وادار میکند عسل خود را بروز ندهد(از سر شرمندگی)
چیزی مانند این:فلانی که آمد دیگران ماستها را کیسه کردند.
انجا که عقاب پر بریزد
از پشه ی لاغری چه خیزد

Marjan در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷۶:

این رباعی را من هم در "رباعیهای خیام " به اهتمام پرفسور حسین صادقی پیدا کردم و هم در دیوان شمس به تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر در آخر کتاب در قسمت رباعیات.
ا

همایون در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴:

این غزل مثل مانیفست و بیانیّه عاشقی است
عاشق نیرومند است و همواره با دستان پر از راه و سفر باز می‌‌گردد و با ناراستی و دروغ می‌‌ستیزد
قابل توجه کسانی که عرفان و به خصوص عرفان ‌ایرانی را به کاهلی و گوشه نشینی متهم می‌‌کنند و حتی آنرا علت عقب ماند‌گی سرزمین خود به شمار می‌‌آورند
و یا آنرا یک نوع گرایش مذهبی‌ و خرافی می‌‌دانند حال آنکه عرفای ما اکثرا مورد غضب حاکمان و زاهدان وابسته به آن‌ها بوده اند و بسیاری نیز جان خود را در این راه از دست داده اند زیرا اساس عرفان نو آوری و شکار معنی‌‌های نو و بزرگی‌ انسان حتی بر تر از فرشته‌های فرضی‌ در آسمان است، طوری که علم روانشناسی امروز اندک اندک به رموز کشف شده توسط عرفا از ضمیر ناخودآگاه و ژرفای درون آدمی پی‌ می‌‌برد

میثم هدا در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

درود و مهر
این غزل توسط استاد شجریان در آلبوم دیلمان و در دستگاه چهارگاه خوانده شده است

بیگانه در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هشتم:

جان من و جان تو را پیش از این
سابقه ای بود که گشت آشنا
الفت امروز از آن سابقه‌ست
گرچه فراموش شد آنها تو را...

بیگانه در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

غم...

بیگانه در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

ای جااانم...

م. طاهر در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

سلام
دوستان گرامی محمد رضا اکبری، نیکومنش، و معوم علیشاه
لَعلِ سیراب ِ به خون تشنه، لبِ یار من است
صحیح میباشد و برگردان آن به نثر اینگونه خواهد بود:

لب یار من که سیراب است (یعنی تشنه نیست) یا به عبارتی تازه و با طراوت است، چون لعلِ سرخ فامی است که تشنۀ خون من است. تشنۀ خونِ کسی بودن یعنی قصدِ جان کسی را کردن و در اینجا حافظ می گوید لبِ لعل گونِ یارِ من هرچند تشنه نیست و کاملا تازه و باطراوت است، به خونِ من تشنه است و قصدِ جانِ مرا کرده است. شاهد این مطلب هم در مصرع دوم آمده است، آنجا که می گوید:
وز پیِ دیدنِ او دادنِ جان کارِ من است
یعنی در پیِ (یا به دنبالِ) دیدنِ او (یعنی لبِ یار) بودن به بهایِ دادنِ جان، کارِ من است. به عبارت دیگر جان دادن در ازایِ رسیدن به وصال و دیدنِ لبِ لعل گونِ یار در حقیقت کار و وظیفۀ عاشق است و از این بابت ملول نمی شود و گله گزاری نمی کند، چرا که:
لافِ عشق و گله از یار، زهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چنین مستحقِ هجرانند
همواره شاد و سربلند باشید
م. طاهر

همایون در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲:

بیرون از دنیای جان‌های فرد فرد انسان‌ها دنیای جان دیگری هست که همه با آن جان زنده اند بی‌ آنکه فرد باشند گوئی یک جان مشترک است که همه با آن جان زندگی‌ جاوئد را تجربه می‌‌کنند و این باوری زیبا و حقیقتی ژرف است در دنیای انسان زیرا این انسان است که دنیای ذهن را همراه دنیا عین تجربه می‌‌کند و آنان که مستی می‌‌دانند از دنیای واقعیت و عین به دنیای ذهن و حقیقت پرواز می‌‌کنند
در دنیای عین و واقعیت ما درخت نداریم بلکه درختان بسیاری در هر گوشه تک تک می‌‌رویند و می‌‌پوسند در حالیکه در دنیای ذهن و حقیقت یک سرو بلند بالا داریم و یک ماه همیشه روشن و یک رستم و یک شمس تبریز و یک سیمرغ و یک سیاوش و ...
همان گونه که در شب تاریک یک مهر داریم و یک شب زایش برای همه انسان‌ها که یلدا نام دارد شبی که دارای یل و پهلوان است و یک مزدا یا یک بزرگی‌ که به همه تعلق دارد و یک فردا که به همه روز‌های آینده مربوط است که از جنس حقیقت است و دارای فر‌، بر عکس دیروز که از جنس واقعیت است
همین معنی‌‌ها و مفاهیم هستند که دنیای انسان را می‌‌سازد و آشنایی با آنها بزم و سرور آدمیان را رونق می‌‌بخشد و بر همه ماست که به این بزم روی آوریم و هم نشین قلندران و پهلوانان گردیم

قائمی در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:

سلام و عرض ادب به همه اهالی شعر و دل
بنده هم موافقم که چرا بجای پست کردن زیر نوشت تو تفسیر شعری به این زیبایی نوشتن و ارجاع دادن به اشعاری با همین سبک و شور و حال ، این همه از خواننده ای که اظهار نظر در موردش سلیقه ای و شخصی فقط میتونه باشه صحبت شده!!!
من خیلی وقته که از این وبسایت بهره میبرم و چون سوادی هم در تفسیر اشعار ندارم صرفا خواننده بودم اما این یک بار برای تصدیق و تایید حرف محترمانه ای که تو پست قبلی زده شده بود این متن رو پست کردم و امیدوارم که باعث ناراحتی دوستانی که مطلب و نظر خودشون رو که پیشتر گذاشته بودن نشده باشم.
با تشکر از زحمت کشان دلسوز و توانای این وبسایت خوب

امیر در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

به نام خدا
متاسفانه نمیشود برداشت کاملا صحیحی از این غزل مولانا کرد زیرا مردن از دیدگاه مولانا چندین معانی متفاوتی دارد اما از دیدگاه بنده مردن در اینجا تغییر زندگی است تغییر در لحظات خاص زندگی است در این غزل مولانا میگه :بمیرید در این عشق بمیرید...آیا واقعا هدف مولانا مردن برای عشق است یا رها کردن آن؟؟ چرا او این حرف را می زند؟؟؟ در این غزل مولانا اشاره داره به اینکه انسان باید شجاع باشه چون خیلی از انسان ها برای خودشون یک زندانی درست کردن و خودشونو در اون زندان زندانی کردن و کسی میتونه خودشو بکشه که دل و جرات زیادی داشته باشه و مولانا متوجه بوده که شکستن این بند و زندان برای انسان سخته بوده و چون خودش این کار رو کرده بوده کاملا بر این کار اشراف داشته و به بقیه میگه اون ترس تون یا اون اسارت خودتونو از بین ببرید تا قبل از اینکه واقعا خودتون از بین برید و مولانا به یک چیز دیگه هم اشاره داشته و اونم اینه:مولانا میگه بمیرید از این مرگ مترسید از این خاک برآیید سماوات بگیرید ...و در یک جای دگ مولانا در شعری میگه:کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
این طرز فکر مولانا اینو میرسونه که منظور از مردن همان شروع دوباره است که همانطور انسان میمیرد اورا در خاک میگذارند همانند دانه ای است که در خاک میکارند و انسان هم مانند همان دانه که در خاک میکارند و رشد میکند .انسان با کشتن و مردن خودش .خودشو توی قبرستون ذهنش باید خودشو خاک کنه تا بتونه دوباره رشد کنه و به سمت سماوات یا همان آستان خدا نزدیک بشه چون خدا همیشه در کنار ماها است پس در نتیجه در این جا مردن یعنی نزدیک شدن به درگاه خدا با این تفاوت که همه ی ما در نهایت به سمت خدا میرویم اما هرکه نفس و زندان خودشو زودتر خراب کنه در دنیای فانی زودتر به خدا نزدیک بشه به نفع خودشه .به هر حال خاصیت مولانا اینه طوری مطالب رو بیان میکنه که هزاران کتاب و تفسیر رو توی چند مصرع بیان میکنه که هر چقدر هم راجع حرفتش مطلب بنویسند بازم کمه

nabavar در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:

گل پر بارش آرزو کردست

nabavar در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:

از نفسهای صبا بگشادست
تا گلش خردکه ای زر بخشد

nabavar در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:

اشتباه
پر ز عنبر شد کنار عارضت

۱
۲۹۵۹
۲۹۶۰
۲۹۶۱
۲۹۶۲
۲۹۶۳
۵۵۴۰