گنجور

حاشیه‌ها

mz در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:

سپاس بی کران از جناب حسین بابت تفسیر بسیار زیبای شعر

 

مشرقی در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

با سلام
سروران، خوانش این شعر رو با صدایی داریوش اقبالی هم به گوش جان بسپارید، تفاوت در ادای دین به ساحت شعر هویداست
در پناه حق

 

کسرا در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

اجرای ساز و آواز این اثر در برنامه گلهای رنگارنگ شماره 370 ب با آوای ملکوتی استاد قوامی ...

 

مهناز ، س در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲:

با احترام به نظر دوستان
بسی باد چون او دگر شهریار
”باد“ می تواند مانای ” آرزو ی بودن “ باشد : امید که چون او پادشاهان دیگری بیاید ، یا باشند

 

nabavar در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

ورت به مانای ” اگر تو “ ست
ورت خجالت سرو آرزو ”کنی “ بخرام
پس با فعل ” کردن “ همخوانی دارد

 

حمید حسنی HAMIDHASSANI۱۹۶۸@GMAIL.COM در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲:

أحسِن کما أحسَنَ اللهُ إلیک.
«سین» در «أحسِن» (اولی) مکسور و فعلِ امر از مصدرِ «إحسان» است؛ یعنی نیکویی کن.

 

نادر.. در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۳:

غزلی سرشار از مبالغه در اوج نیکویی ..
لطف توام نمی‌هلد!! ور نه همه زمانه را
از هوس تو ای شکر همچو مگس برانمی
چه بینشی!!..
نمونه ای زیبا از سعدی شوریده شیرین سخن:
اندرون با تو چنان انس گرفته‌ست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان می‌آید
......

 

گمنام-۱ در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

دوستان
سررشته ای چندان در دستور زبان فارسی ندارم،
اما مانای " ورت " گمان میبرم " واگر تورا " باشذ
ازینرو باید بگوییم " اگر تورا خجالت سرو آرزوست "
یا آرزو بود .
با توجه به " حرف نشانه " را " تو " مفعول مستقیم ( راست پذیرنده ، پذیر )است، و کردن را بر نمی تابد
وجه مجهول است

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۳:

درود بر دانایی دوستانِ همدل .
❉ در گفتاری منسوب به پیامبر (ص) آمده است که : (چشم) را با (دَرپوش) و (حجاب) آفریدند و حجابِ آن ، (پِلک) است تا به هر چیزی و هر کسی ننگریم و کنترلِ آن در اختیارمان باشد . و در گفتاری دیگر نیز فرموده اند : برای هر عضوی از اعضایِ بدن ، سَهمی از (بَد کاره بودن و بی شَرم بودن) وجود دارد و (بَد کاره بودن و بی شَرم بودنِ ) چشم ، نگاه کردن به حرام هایِ الهی است .
❉ بابا طاهر همدانی نیز در موردِ چشم و اثرات آن ، یک دوبیتی دارد :
➊ ز دستِ (دیده) و دل هر دو فریاد
که هر چه (دیده) بیند دل کند یاد
➋ بسازم خــنجری نیشــش زِ پـولاد
زنــم بـَــر (دیده) تا دل گــردد آزاد
در ابتدا به نظر می رسد شکایتِ باباطاهر ، هم از (دیده) باشد و هم از (دل) ، اما با کمی توجه می فهمیم که اگر او از دل ، شکایت کرده منظورش دلی بوده که اسیرِ بدکارگی ها و بی شرمی هایِ چشم شده ، و در واقع این نگاه است که بر دل ، اثرِ بَدی گذاشته است . برای همین می خواهد خنجر را بر چشم فرود بیاورد نه بر دل . در نظر بابا طاهر این خنجر نیز باید دست سازِ اراده یِ (خودِ آدمی) باشد و نه دست سازِ دیگری . برای همین گفته است : بساز(م) خنجری ... و ضمیر آن را به خود نسبت داده است . البته در گفتاری از امام صادق (ع) آمده است که هیچ چشمی در برابرِ حرام هایِ الهی بسته نخواهد شد مگر این که از قبل ، عظمتِ خدا در دلش آمده باشد . شاید حالا بتوان گفت آن خنجری که بابا طاهر از آن حرف می زند باید در کارگاهِ دل ، ساخته و پرداخته شود و ذَرّاتِ آن نیز باید از جنسِ عظمت و جلال خدا باشد تا با استفاده ی از آن ، دل به آزادی برسد .و این ، اتفاق نخواهد افتاد مگر این که به قولِ پیامبر (ص) از نگاه هایِ (زیاد) و (بی فایده) پرهیز شود که این نوع نگاه ها (غفلت آفرین) هستند و بر هم زننده یِ آرامشِ قلب .
❉ آندره ژید جمله ای دارد که می گوید : بکوش که (عظمت) در (نگاه تو) باشد نه در (چیزی) که به آن (می نگری) . یعنی هیچ (مخلوقی) عظمت ندارد بلکه این نگاهِ بَد تربیت شده و نااهلیِ ماست که به آن رنگِ عظمت می زند . عظمت و بزرگی را باید در جای دیگر جست و جو کرد و یکی از راه هایِ آن ، خارج شدن از جهانِ تکرارهایِ کسالت آور است . حسین پناهی در یکی از شعرهایش می گوید :
« هیچ سرخی شبیه سرخِ دیگر نیست
هر انـــاری به گـــونـه ای سرخ است. »
این (یک جور ندیدن) ، یعنی آغازِ حیرت . یعنی رَد شدن از جهان صورت و قدم گذاشتن در جهانِ معنا . از زینب (س) در کربلا پرسیده شد : کار خدا را با برادرت ، چگونه دیدی ؟ فرمود : (ما رأیت الا جمیلا) : چیزی ندیدم به جز (جمیل و زیبارو) را .
❉ در هشتمین آیه از سوره ی بلد آمده است : أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ : آیا برای او [یعنی انسان] دو (چشم) قرار ندادیم ؟ گفته اند این جمله یِ کوتاه ، قاطع و پرسشی که از نوعِ پرسش هایی است که از فرطِ روشن بودنِ پاسخ ، نیاز به پاسخ ندارد می خواهد پرده یِ بی خبری را بِدَرَد و آدمی را متوجه نعمتی کند که نسبتِ به آن ناسپاس یا کم سپاس است و از این راه ، حسِ شُکرگزاری را تحریک کُنَد و راه درست استفاده کردن از آن را به انسانِ فراموشکار یادآوری کند .
احمد آذرکمان ▎ دهم فروردین 1396
@farhangema110
پیوند به وبگاه بیرونی

 

وفایی در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵۵:

دوستان شوخی های مرا هم جدی برداشت می کنند
شاید دلیلش آنست که تمام کسانی که در گنجور حاشیه می نویسند اشخاصی بسیار جدی هستند و تنها کسی که در این میان شیطنت می کند من هستم .
به هر حال از توجه شما و توضیحات صحیحی که فرمودید تشکر می کنم .

 

نیما در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲:

هدی جان فکر میکنم معنیش تقریبا این شه :
پادشاهان بسیار دیگری مثل او باید بیایند

 

nabavar در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

با عرض پوزش
”ور خجالت سرو آرزو کندت بخرام“
با سلیقه ی نا ساز من جور نیامد
که جمله را چنین می بینم: ور ترا خجالت سرو آرزوست ، بخرام
” ت “ >تو را
زنده باشید

 

بیزن آزاد در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:

در بیت آخر دف تر یعنی دفی که صدای خوشی ندارد.پوست دف را باید گرم کرد تا صدای خوشی داشته باشد.

 

nabavar در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۳ - حکایت در معنی سفاهت نااهلان:

چه بگویم
سعدی ست و گاهی بی ،،، شوخ و شنگ

 

nabavar در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

چون در همه ی ابیاتِ دیگر مخاطب معشوق است ، همان که مهناز بانو نوشت مناسب تر است ، زیرا باز ” کنی “ معشوق را مخاطب قرار می دهد :
ورت خجالت سرو آرزو ”کنی “ بخرام
با عذر از سعدی

 

سید مهدی موسوی زیراهی در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۶ - تزییف سخن هامان علیه اللعنة:

""نردبان خلق را مام نیست
عاقبت زین نردبان افتادنی ست""
یعنی نردبانی را که مردم برای بدست آوردن مقام ومنصب استفاده می کنند دارای مام یا صاحب نیست و این دلیل افتادن از نردبان برای هر کسی است.

 

حقیر در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳:

من به دنیا آمده ام که اشتباهات پدرانم را تکرار نکنم
حتی اگر بتوانم
تنها و تنها یکی از آنها را
آنگاه دنیا روز به روز به بهشت نزدیکتر می شود

 

سعید جعفری مقدم در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶:

به باور من با دو تعبیر می توان دوگانگی برآمده از دو مصرع شعر «جز به خیردمند مفرما عمل / گرچه عمل کار خردمند نیست» را روشن کرد. یکی همانگونه که شماری از دوستان به گونه ای مستقیم یا غیرمستقیم نوشته اند: «کار حکومتی را مورد علاقۀ خردمندان ندانستن» که خود، تعبیری تعارض آمیز، دست کم با اندیشۀ غالب بر نگرش سعدی به زندگی است.
دیگر آنکه در شیوۀ خواندن شعر تغییر دهیم و دو واژۀ «عمل» و «کار» را به هم پیوسته بخوانیم که صفتی است برای افراد عملگرا. در این صورت می توانیم بگوییم منظور شاعر تاکید بر این نکته بوده که «عملکاران یا عملگرایان امروز» یا «اغلبِ عملگرایان» خردمند نیستند.

 

۷ در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

اگر کساد شکر بایدت دهن بگشای
ورت خجالت سرو آرزو کند بخرام
به هوش باید بود که ضمیر (ت) در (ورت) به (کند) برمیگردد:
ور خجالت سرو آرزو کندت بخرام
و این زبان سعدی است

 

گمنام-۱ در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

اوقات خوش آن بود که بادوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
دریغا ، از چنگ منش اختر بد مهر به در برد
.....
و دل ، دل ساده دل ، آهنگ فروکش داشت
گنج روان آهنگ سفر و دعای شب و ورد سحر
بر باد بود

 

۱
۲۹۵۶
۲۹۵۷
۲۹۵۸
۲۹۵۹
۲۹۶۰
۵۰۶۵
sunny dark_mode