گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:

آقای بیات
ممنون که مرا صدام خواندید
ادب مرد به ز دانش او
شما تمام نام و فامیلتان را برای خود نمایی و شهرت که نمی نویسید انشاالله؟
من نقدی کردم ولی شما بی ادبانه جواب دادید

 

پیر مغان در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۹ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق:

با سلام. خدمت آقای حمید خادمی عرض کنم که برداشت شما نادرست است. اما پاسخ صحیح: «عدم عنایت به عناصر مرکبه یا روشن نبودن معنی اصطلاح(مشک در قدح کردن) سبب شده است که علامه فقید قزوینی در ذیل دیوان حافظ مصحح خویش، رتاجع به این بیت چنین بنویسد: « چنین است(یعنی نکال با نون در اول) در نسخه یگانه ای که این بیت را دارد یعنی نخ(؟)، باقی نسخ این بیت را ندارند.معنی این کلمه به هیچ وجه معلوم نشد، محتمل است به احتمال قوی بلکه من شکی در این باب ندارم که به قرینه «شرار» در مصراع ثانی، نکال «تصحیف» «زگال» باید باشد که به وزن و معنی زغال است، ولی مع الذالک رابطه بین «زگال شب» و جمله « که کند در قدح سیاهی مشک» درست و واضح نیست، و «چراغ سحرگاهان» کنایه از آفتاب است.» به یقین علامه فقید قزوینی اشتباه کرده است، زیرا آقای دکتر محمدعلی رجایی بخارایی در کتاب فرهنگ اشعار حافظ می نویسد: «باید توجه داشت که نکال به فتح به معنی عقوبت، و اصطلاح مشک در قدح کردن کنایه از بی هوش کردن است؛ چنان که حافظ در جای دیگر نیز ضمن غزلی این اصطلاح را به همین معنی به کار برده است، آنجا که گوید: چو لاله در قدحم ریز ساقیا / که نقش خال نگارم نمی رود ز ضمیر --- در اینجا نیز حافظ، برای این که نقش خال نگار ا از صفحه ضمیر بزداید و لحظه ای چند در عالم بی خودی و بی هوشی از رمج هجران و حرمان بیاساید، از ساقی می خواهد که در قدحش می و مشک را به هم در آمیزد. بنابر آنچه گذشت، مراد از بیت مورد بحث، با توجه به معنی «نکال» و اصطلاح « مشک در قدح کردن» روشن است. بدین شرح که موضوع شعر، شکنجه کردن و به عقوبت رساندن شب است؛ و جرمش آن که در قدح جهانیان مشک افکنده و آنان را در خواب و بی هوش ساخته است و کیفر معینه هم این است که چراغ سحرگاهان، یعنی خورشید، به جانش شرر افکند و نابودش سازد. و در این صورت مصراع اول شرط، و مصراع دوم جزاست.

 

پویان در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۲۴:

این شعر از مولاناست یا ابوالسعید؟

 

م. تقی پور در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

درود
درباره " سلیمان " یا " مسلمان " باید این نکته اساسی را گفت که " دیو " سلیمان شد ولی مسلمان نشد
پس باید گفت هینجا قطعن " مسلمان " است نه " سلیمان " .

 

ایامش در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰:

از بیت دوم مصراع دوم مشکلی هست از نظر هجا بندی با بقیه هماهنگ نیست

 

احسان در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۶:

مصرع دوم بیت سوم "چینی یی" درست است
مصرع دوم بیت 12 "سنگ ترازوی" صحیح است

 

حمید در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

سلام. راستش من از این بحث های فنی ادبی سر در نمی آرم. فقط لذت بردم و میبرم از این غزل. خیلی.

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » جمهوری نامه:

شکر، آخر گشتم آگه: بد به از بدتر بُوَد !
ارج دارد چاله بر چَه، بد به از بدتر بود !
بر چهل نزدیک شد سن، من دگر فرزانه ام
خود به "اصلاح" آمد این ره: بد به از بدتر بود !
چون به جهد و علم نتوان لایق و سروَر شدن،
شه گدا گشت و گدا ...، بد به از بدتر بود !
زان که حُکماً تب نمودن، خود ز مردن بهتر است
می نخواهم خوب را، نه: بد به از بدتر بود !
عُمر خود اسراف بنمایم برای پیشرفت؟!
دردسر نبوَد موجّه: بد به از بدتر بود !
دل به دریا برزنم تا چاره سازم!؟ بی خیال..
نیست دریا را سر و ته: بد به از بدتر بود !
از برای رفع مشکل، نسخه عالی داده ام!!
نمره ام ده باشد از ده: بد به از بدتر بود !
تا رها گردی از این سردرگمی ها، هِی نگو:
گاه بَه بَه، گاه اَه اَه، : بد به از بدتر بود !
نادر آخر تا به کِی در گِل بمانی همچو ...!
با بدان آمیز و برجَه! : بد به از بدتر بود !

 

مرتضی کشاورز در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

ین غزل با تأسی از ابیات ابتدایی دیوان مثنوی معنوی سروده شده آنجا که می گوید :
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
و نیز
آتش است این بانگ نای ونیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

 

میر ذبیح الله تاتار در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

سلام
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد
بیا کاین داوری هارا به پیش داور اندازیم
ـ
ـ
یکی از داشتن عقل لاف زده به خود می بالد ودیگری با ادَّعای داشتن کرامات گزافه گوی میکند ، بیا تاقضاوت این دعواها را به قاضی عادل جهان (خداوند جل جلاله) واگذار کنیم.

 

محمد مهذب رحیم زاده در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۷ - تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون:

ضیر یه معنی آسیب و گزند است . این فراز از مثنوی برگرفته از آیاتی از سوره مبارکه شعرا می باشد. {لاضیر} الشعرا 50

 

هادی موسوی در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با سلام به همه ی دوستان علاقه مند
من فکر میکنم کاربرد کلمات سخی و سخن هر کدام در جای خود چون انسان را به اندیشه وادار میکند مفهوم ارزشمندی حاصل میکند ولی دریافت و نتیجه ای را که مولانا میخواسته است تا مخاطبش از غزل بگیرد را تغییر مهمی نمیدهد لطفا" در صورت امکان اساتید محترم در خصوص بیتی که مولانا بصورت رازآلود در مورد ترس از چیز دگر و نبودن چیز دگر میگوید بحث کنید تا شاید بنظر من از آنچه که مولانا میخواسته است به مخاطبش بگوید پرده برداشته شود. چون شرح یکی از دوستان دلچسب نمی نمود .وعارف قبل از اینکه دیوانه شود وعشق به سراغش بیاید مقامات عالی را طی کرده بوده و مطمئنا" از رنج و بلای دنیوی ابایی نداشته بوده است پس نباید از دنیا هراسی میداشته و این ترس او بنظر میرسد مربوط به آینده ی نامعلوم او بوده است. لطفا" در مورد شاه بیت این غزل سخن بگویید!! با تشکر هادی موسوی

 

جهان در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:

ز کوی خواجه شرقی هوای یار می آید
تو گوئی یار خوشخوی پری رخسار می آید
به پای تُرک شیرازی ز خشنودی همی بخشد
سمر قند و بخارا را چون آن دلدار می آید
به بوی نافه زلفش کند یکسر گل افشانی
به شوق دیدن رویش هزاران بار می آید
دگر باره ز سر مستی غزلهای گران گوید
نهان باقی نمی ماند که در انظار می آید
خود او سرچشمه شوراست و در یکجا نمی ماند
بدنبالش دو صد مجنون دل افگار می آید
ندارد تاب دوری از رخش دلداده دل خون
نمی خسبد دمی آرام و خود بیدار می آید
جهان از بیم بی مهری گردون در عجب مانده
به فال از خواجه می پرسد چه فردا بار می آید؟

 

جعفر مصباح در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:

دوانگر--->. دوا. نگر

 

امیر صحت در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰:

در بیت ششم " مجلش " غلط است و باید به " مجلس " تغییر کند

 

امیر صحت در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰:

در مصرع اول " نقاب افکنده ام " غلط است و باید به " نقاب افکنده ایم " تغییر کند

 

۷ در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:

لغت‌نامه دهخدا
پخت . [ پ َ ] (ص ) پَخ . مسطح . پَهن . پَخش . آنکه چیزی در زیر پای آدمی یا حیوان دیگر یا در زیر چیزی دیگر پهن شده باشد. (برهان ). || (اِ) از اتباع و مزدوجه ٔ رخت است و در شمس اللغات آمده که پخت بالفتح با باء فارسی مترادف رخت است :
وقتست کز فراق تو و سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
حافظ
گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند
عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش
حافظ
پیوند به وبگاه بیرونی

 

علی احمدی در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۳:

وزن مصراع سوم با رباعی هماهنگ نیست.
احتمالا مصراع سوم به این صورت بوده است:
چون روزی پنج در جهان خواهی بود
مصراع سوم رباعی قبل (رباعی سی و دوم در همین مجموعه) نیز به همین وزن و آهنگ است

 

پریشان روزگار در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:

جناب وفایی
این کمترین در باره خرت و پرت و مانندان چیزی ننوشته است تنها مانای پخت را یادآوری کردم که " زیرانداز" است و خواجه که میفرماید:
وقت آن است که از سوز اندرون و فراق یار ، آتش به دار و ندار خویش افکنم.
امید که گستاخی اگر رفته است ببخشایید، که من نیز کمتر از شما ایرانی نیستم
تندرست و شادکام بوید.

 

۷ در ‫۶ سال و ۱۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

مرکب: جانور سوار شدنی مانند اسب
سودا:خیال
جهانیدن: تازاندن
مرکب سودا جهانیدن=خیالبافی
خیالبافی چه سودی دارد وقتی چاره ای نماند.
اکنون که اختیار داری کاری کن پیش از آن که جبر روزگار گریبانت را بگیرد.

 

۱
۲۸۹۳
۲۸۹۴
۲۸۹۵
۲۸۹۶
۲۸۹۷
۵۰۵۰
sunny dark_mode