گنجور

 
حافظ

ای پیک راستان خبر یار ما بگو

احوال گل به بلبل دستان‌سرا بگو

ما محرمان خلوت انسیم غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

بر هم چو می‌زد آن سر زلفین مشک‌بار

با ما سر چه داشت؟ ز بهر خدا بگو

هر کس که گفت «خاک در دوست توتیاست»

گو «این سخن معاینه در چشم ما بگو»

آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند

گو «در حضور پیر من این ماجرا بگو»

گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود

بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو

هر چند ما بَدیم تو ما را بِدان مگیر

شاهانه ماجرای گناه گدا بگو

بر این فقیر، نامهٔ آن محتشم بخوان

با این گدا حکایت آن پادشا بگو

جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند

بر آن غریب ما چه گذشت؟ ای صبا بگو

جان‌پرور است قصهٔ ارباب معرفت

رمزی برو بپرس، حدیثی بیا بگو

حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند

می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش مریم خداوردی
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۱۵ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال خجندی

ای دل حکایت غم خود با صبا بگو

با بار آشنا سخن آشنا بگو

چون بگذری به منزل بار ای نسیم صبح

از روی لطف شمه ای از حال ما بگو

سوزی که هست در دل من شرح آن بده

[...]

فیض کاشانی

ای پیک راستان خبر یار ما بگو

احوال گل به بلبل دستان‏سرا بگو

ما محرمان خلوت انیسم غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

بر این فقیر قصه آن محتشم بخوان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه