گنجور

حاشیه‌ها

علی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

"پای سگ بوسید مجنون گفتندش چه شد ؟
گفت : این سگ گاهگاهی کوی لیلا رفته است"
این بیت مربوط به بیت اول شعر "سگ و مجنون" سروده سعید دبیری میباشد. و لازم به دکر است که تضمین است.

 

شمس۲ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

سلام.
در کتاب علوم و فنون ادبی دهم انسانی این شعر آورده شده.در کتاب آموی نوشته نه آمو
در شعر روح نشاط و شادی وجود دارد

 

کورش در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴:

مصرع سوم: "بر دهر مکن تکیه" درست است. هم با مصرع 4 هماهنگ است هم وزن شعر بهتر می شود.

 

محمود باریکانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

کشتی شکسته منتظر باد شرطه است نه کشتی نشسته . باد شرطه نشاندهنده کمک است و کمک هم برای استیصال است و معنی استیصال هم از کشتی شکسته باورپذیرتر است تا در حالت ارامش و در کشتی نشسته !

 

sal در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

صبحدمی که برکنم
برکنم یعنی چشم باز کنم. در استان فارس بر شدن چشم به معنی باز شدن چشم است.

 

سامانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷۱:

گرازیدن به معنی خرامیدن و با ناز و غمزه راه رفتن میباشد

 

lua در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در ماهور):

مهران مدیری هم این آهنگ را خوانده. آهنگ سریال باغ مظفر...☺

 

شمس۲ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۵:

سلام.
شعر وزن ندارد؟

 

رضا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

روزگاریست که سودای بُتان دینِ من است
غم ِ این کار نشاط ِ دل غمگین ِ من است
سودا: معامله کردن،شیدایی و شیفتگیِ شدید به کسی یاچیزی تاسرحدِّ جنون
بُتان: بت‌ها، زیبا رویان وخوش چهره ها
دین: مذهب، راه وروش، کیش و آیین.
معنی بیت: زمان زیادیست که من پیشه ی عاشقی پیش گرفته وخیال عشق زیبارویان را درسرمی پروانم. عشقبازی با خوش چهره ها دین ومذهب من است. من آنقدردراینکاراشتیاق دارم که غم واندوه ِ عشقبازی سببِ نشاط وشادمانی من می گردد.
چندبنازپرورم مِهربُتان سنگدل
یادپدرنمی کننداین پسران ناخلف
دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید
وین کجامرتبه ی چشم جهان بین من است
این غزل کلاً درموردِ عشق زمینیست وبرداشت عرفانی،زیبائیها ولطافت وظرافت سخن راازبین می برد. بعضی ها بارسیدن به این بیت دچاراشتباه شده وچنین تصوّرکرده اند که منظور حافظ دراین بیت دیدن خداوند است! درحالی که چنین نیست وبرای دیدن خداوند،نیازی به چشم جان بین وچشم دل وچشم بصیرت نیست،با همین چشم جهان بین نیزمی توان بامشاهده ی زیبائیها،به منبع مطلق زیبائیها رهنمون شدوخالق زیبائیهارادید. خداوند ازهمه چیزآشکارتر ودر دسترس تراست،درهمین نزدیکیست، لای این شب بوها، پای آن کاج بلند ،رویِ آگاهی آب، روی قانونِ گیاه و... کسی که بخواهد اوراببیندکافیست خودرا وپیرامون خودرا ببیند. واگرکسی نخواهداوراببیند باچشم مسلّح وبصیرت وجان بین نیزنمی تواند اورا ببیند.
شایدعارفان دیگر برای دیدن خدا نیاز به چشم جان وبصیرت داشته باشند امّاحافظ باهمه ی عارفان تفاوت دارد وبامعیارهای آنان نمی شودحافظ راشناخت. اودرهمه چیزخدارامی بیند،بااینکه شراب می خورد، امّا مثل یک دوست دربرابرخدا می نشیند وبااودرد دل می کند. برای حافظ ،این معشوق زمینیست که ستاره ی سُهیل شده وازعاشق خود دوری می گزیند. دربیتهای پایانی کاملاً روشن است که صحبت ازیک سلطان است احتمالاً (شاه شجاع)
حافظ دراینجا به خطاب به معشوق زمینی که به هردلیل ازحافظ دوری می جسته می فرماید: دورازدسترسی، سرت خیلی شلوغ است وملاقاتِ تو میسّر نمی شود، بااین چشم عادی که نمی توانیم توراببینیم ،البته که توجانان مایی و تورا باید باچشم جان بین مشاهده کرد. (تعارف عاشقانه وغلّودرتعارف است،مقام معشوق خودرا بالابرده تابگوید توستاره ی سُهیل هستی ونمی توان تورابه سهولت ملاقات کرد.)
معنی بیت: برای ملاقات باتومادچار مشکل هستیم ونمی توانیم تورابه راحتی ببینیم توجانان مایی باچشم جهان بین چگونه می توان تورادید! برای مشاهده ی توچشم جان بین لازم است که بتواندجان راببیند.
آن زمان کارزوی دیدن ِ جانم باشد
درنظرعکس رخ خوب تو تصویرکنم
یار من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر
از مَه رویِ توواشکِ چو پروین من است
زیب: زیور،آرایش
اشک چو پروین: کنایه ازقطره‌های پشت سرهم و خوشه ای اشک.
معنی بیت: مرا ازخود مَران ویار ویاورمن باش که من وتو درکنارهم روزگار راقشنگ ترکرده وجلوه ی زیبایی به آن می بخشیم.ماهِ رخسارتو واشکهای همچون خوشه ی پروین من درکنارهم، چرخ فلک راهم زینت می بخشد.
یاراگرننشست بامانیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بودازگدایی عارداشت
تا مرا عشق تو تعلیم ِسخن گفتن کرد
خلق راوردِزبان مدحت وتحسین من است
معنی بیت: اززمانی که به عشق توگرفتارشده ام به یُمن وبرکت عشق تو طبع شعری اَم شکوفاشده وتوانستم غزلهای ناب ونغزبسرایم. اگرامروز مردم ازشعرهای من به گرمی استقبال می کنند به سببِ این است که سخنانم تحتِ تاثیرعشق توشکل می گیرند. عشق توبه من تعلیم سخن گفتن کرد ومن تبدیل به یک سخنورشدم. سخنوری که مردم ازاوبه تحسین وتمجید یادنی کنند.
آنکه درطرزغزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخن نادره گفتار من است
دولتِ فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سببِ حشمت وتمکین من است
دولت فقر: فقرونیازمندی به دولت تشبیه شده است. فقرذاتاً مایه فساد وبدبختیست لیکن وقتی نگرش حافظانه باشد دولت محسوب می شود. درنظرگاه حافظ آدمی از فقروقناعت است که به مناعت طبع می رسد نه ازجاه وجلال وثروت. چراکه وقتی انسان درعین فقر وناداری توانسته باشدآبروی فقروقناعت نگاهداشته وخودرادرنزدِ ارباب بی مروّتِ دنیا خواروذلیل نسازد ،همانندِ حافظ به مقامی می رسد که درمقابل سلطان باغرور وسربلندی ازخداوندبه جای درخواستِ جاه ومقام وثروت، دولتِ فقر طلب کند. روشن است وقتی که سلطان می بیند دیگران چگونه باتملّق وچاپلوسی، درخواست جاه ومقام وثروت دارند، امّایکی درمیان آنها،برعکس رفتار دیگران، آبروی فقروقناعت نگه داشته وازفقربه عنوان دولت یادمی کند چه حسابی برایش بازمی کند؟ اومی داند که کسی که به فقر وقناعت اینچنین نگرشی دارد هرگز درقبال وسوسه های جاه ومقام وثروت کوچکترین لغزشی نخواهد داشت وتعریف وتمجیدِ اوبرای تملّق وچاپلوسی نیست.
ضمن آنکه معنای فقر درفرهنگِ حافظانه علاوه بررهایی ازبندِ تعلّقات دنیوی، عطش ونیازمندی به نازمعشوق است وکمتر به گرسنگی شکمی مرتبط می شود. احساس نیاز به عشق، آدمی رادرحس وحال باطراوتِ عاشقی نگاهداشته وموجبِ سربلندی ،عزّت نفس ومتانت می گردد.
ارزانی‌دار: ببخش
کرامت: لطف وبخشش
حشمت :بزرگی و شوکت و احترام، جاه و جلال،
تمکین: مطیع بودن و فرمانبری
معنی بیت: خدایا به من دولت فقرعطافرما وعطش و نیازمندی من به عشق را بیافزای که فقرونیازمندی، مرابه سوی کمال رهنمون می شود ومرابیشتربه عشق محتاج می کند. اگراین لطف وعنایت را درحق من رواداری مناعت طبع، شوکت وجاه وجلال بیشتری بدست می آورم واگرنیازمن به عشق فزونی یابد فرمانبردارمطلق معشوق خویش خواهم شد.
حافظ غبار وفقرقناعت زرُخ مشوی
کاین خاک بهترازعمل کیمیاگری
واعظِ شَحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
شحنه‌شناس: کسی که با پاسبان وداروغه ی شهر دوستی ورفاقت دارد.
معنی بیت: ای واعظی که به دوستی با داروغه می بالی وگمان می بری که دردستگاه دولتی صاحب نفوذ هستی، زیادمغرور مباش که منزلگاهِ سلطان(شاه شجاع) درقلب من است. اگرتوبه داروغه می نازی ماهم به سلطان می نازیم.
به صدرمصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهرنگه کن که میرمجلس شد
یا رب این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست
که مُغیلان طریقش گل ونسرین من است
کعبه مقصود: منظورازمقصود همان محبوب(شاه شجاع) است که درحقیقت قبله ی حاجات مردم می باشد وبه کعبه تشبیه شده است.
مُغیلان: درختچه ی خاردار که دربیابان ها می روید،خارشتر
معنی بیت: خدایا این محبوب من (شاه شجاع) که قبله ی حاجات مردم است وخارهای بیابانش برای من به لطافتِ گل نسرین است درحال حاضر چه کسی بدانجا مشرّف شده وازفیض دیدارش کامیاب می باشد؟
دل کزطوافِ کعبه ی کویت طواف یافت
ازشوق آن حریم ندارد سرحجاز
حافظ از حِشمتِ پرویز دگر قصّه مخوان
که لبش جُرعه کش خسروشیرین من است
جُرعه کش: پیاله‌نوش، آن که پیاله می را یکباره سر می‌کشد، دراینجا منظور این است که خسروپرویزبا آن همه شوکت وعظمت، همانندِ فدایی وغلام شاه که ابتدا برای اطمینان خاطرازسالم بودن شراب، جُرعه ای می نوشد،درمقام غلام جرعه کش است.
خسروشیرین: کنایه ازشاه شجاع است باتوجّه به اینکه اونیزشاعربوده، خسروشیرین به معنای شاه شیرین سخن بکاررفته است. ضمن آنکه پرویز وخسرو وشیرین، داستان شیرین وفرهاد رانیزدرذهن مخاطبین غزل تداعی می کند.
معنی بیت:
ای حافظ دیگر از شوکت وعظمتِ پادشاه خسروپرویز سخن به میان نیاور وچیزی مگو که اوغلام جرعه نوش و فدایی ِ شاه شیرین سخن من است.
یارب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری برسرفرهاد کند.

 

سینا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۴:

شاهکار افتخاری و ذوالفنون و این شعر رو از دست ندید

 

سید علی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۰:

جسارتاً " ز اشک رنگین در دیار دیده آذین بسته اند" صحیح نیست؟

 

روفیا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:

اینگونه اگر بخواهیم بنگریم بر هر نگین سلیمانی خواه نا خواه دست اهرمن دراز است!
اگر رقیب و حریف و دشمن و شیطان و... بر آن دست نیندازند دست روزگار از تطاول باز نمی ماند و سرانجام آن را از ما خواهد ستاند. ولی با وجود این همه ما طالب چنین نگین های سلیمانی هستیم. جوانی، نیرو، زیبایی،عشق و...
درستش هم همین است، چگونه می توان از این مواهب روی برتافت؟
تنها باید دانست که سرانجام دست ما از همه آنها کوتاه خواهد شد.

 

تبسم در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۰:

با صدای رضا یزدانی عالیهههههههه

 

آرش طوفانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۹ - قصهٔ «سُبْحانی، ما اَعْظَمَ شَأْنی» گفتن ابویزید قدّس الله سرّه و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان:

در تقویت معنای "سغراق" در نظر دکتر سروش و ناظر به این بیت مولوی باید تاکید کرد که معنایی که دکتر سروش برای واژه "سغراق" ذکر کرده اند و آن را به معنای "باده" یا "می" گرفته اند؛ درست بوده و توسط "لغت نامه دهخدا" نیز تایید شده است.
در لغت نامه دهخدا برای واژه "سَغراق", معانی ذیل آورده شده است:
پیاله شراب, پیاله می
و در پایان مطالبش در این باب, معنای "می" را نیز به تنهایی برای واژه "سغراق" آورده است؛ این بیت شعر را نیز به عنوان شاهد مثال از "تاج المآثر" ذکر می کند:
رونق گرفت مجلس ساقی شراب در ده
سغراق آتش افشان یاقوت ناب در ده
بنابراین با توجه مراتب بیان شده, نظر دکتر سروش در معنای واژه "سغراق" دارای پشتوانه ادبی و واژه شناسی بوده و مصون از خطا هست. به خصوص که بسیار سازگار با معنای کلی این بیت مولانا نیز هست.

 

آریا والا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۰:

تا ابد روید نی و شکر بلی

 

فرهاد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

نوید عزیز!
من هم درپی معنی این مصراع هستم. حداقل نتایج جستجویم را میتوانم بدون تضمین در اختیارت بگذارم. به شهادت فرهنگ دهخدا "دست بیرون کردن" به معنای دست قطع کردن است.شمربن ذی الجوشن سر حسین بیرون کرد و عبیداﷲبن زیاد آن سر وی با زنان و کودکان خرد اسیر کرد و بشام فرستاد. (تاریخ سیستان ). لیث بن فضل او را بگرفت و دست و پای او بیرون کرد. (تاریخ سیستان ).
- بیرون کردن پوست ؛ سلخ . کندن پوست . باز کردن پوست . جدا کردن پوست از اندام و من اینطور میفهمم که: کو آن کس که دست دشمن مرا که قصد جان و دل مرا کرده است قطع کند؟ امید دارم کمکی شده باشد.

 

دکتر محمدعلی شیوا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:

من کامل رباعی نخست که در متن تکمیلی آقای آرش نیز نیامده چنین است:
خیزم چو نماند بیش ازین تدبیرم
خصم ار همه شمشیر زند یا تیرم
گر دست دهد که آستینش گیرم
ورنه بروم بر آستانش میرم
حق

 

منصور قربانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۸:

چقدرغلط املائی دارد

 

آریا والا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجم - این سخن برای آنکس است که او به سخن محتاج است:

ابلیس از نگاه خودش به انسان نظاره میکنه ، آنچه از انسان میبینه به خاطر درونیات خود ابلیسه ، از پلیدی و پیچیدگی ،
کما اینکه خداوند که خوبی محضه ، چیزهایی درون انسان میبینه که دیگران قادر به دیدنش نیستند
کما اینکه کسی که به وحدت رسیده ، بر همه عالم عاشق است ، و به جز خوبی و زیبایی چیزی نمیبینه

 

آریا والا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل چهارم - گفت که این چه لطف است که مولانا تشریف فرمود:

درد مریم را به خرما بن کشید

 

۱
۲۵۶۶
۲۵۶۷
۲۵۶۸
۲۵۶۹
۲۵۷۰
۵۰۵۷
sunny dark_mode