گنجور

حاشیه‌ها

قربانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۴ - در مذمت شعرا:

اشتباه می کنید. طیرگیها درست است، نه تیرگیها.
طیرگی همام طیره گی بوده و "طیره" یعنی خجالت و شرم.

 

... در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۵:

فاطمه بزرگوار
اگرچه زمان زیادی از سوالتون گذشته، اما من فکر می کنم لعبتِ صورت، اضافه تشبیهی باشه. صورت یا جسم به لعبت یا عروسک تشبیه شده که در هنگام دوختن، سوزن در بدنش فرو میره.
و همایون عزیز
دقیقاً به نکته جالبی اشاره کردین. یکی از وجوه اختلاف و افتراق مکاتب عرفانی با فقه و شریعت همین نسبی بودن احکام در عرفان و مطلق بودن اونها در شریعت هست.
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
نی در دو شرایط مختلف میتونه زهر یا تریاق باشه و از این نمونه ها به وفور یافت میشه در عرفان، اما در شرع همیشه تمام احکام مطلق بودن و برای همه یکسان.

 

... در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۶:

جناب نادر عزیز
با اینکه شما معمولاً زیر اشعار مختلف فقط یه مصراع یا بیت رو می نویسید و به نوعی تاکید می کنید بر اون مصراع یا بیت، اما حداقل در این فضا هیچ کس رو ندیدم که مثل شما به کنه اشعار مولوی و بعضاً عطار پی ببره. به نظر من شما به یه درک متعالی از روح آثار مولوی رسیدین. فکر می کنید چند نفر تو دنیا می فهمن کعبه روان شده به تو تا که کند زیارتی چیه، از چه جنسیه،‌ چیکار می کنه با آدم؟
من مثل شما نیستم و هنوز ابجد آموزم در این مکتب، اما ذوق یک قطره از این دریا رو تجربه کردم و جنس مستی از این اشعار رو تا حدودی درک می کنم. غبطه می خورم به حال شما که جرعه جرعه مست این واژه ها میشین. مبارکتون باشه.

 

Dana Taha در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:

بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم
لطفا معنی این نیمه بیت چیست ؟

 

رضا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صُراحی مِی ناب و سفینه ی غزل است
خَلَل: اختلال ،رخنه، شکاف، منفذ
نقص،نقصان، کاستی ، آشفتگی ، تباهی، عیب، فساد، آسیب، گزند ، تفرق، فاصله
صُراحی: ظرف شراب،ظرفی تقریباً همانندِ پارچ های امروزی که به اشکال مختلف پرندگان ساخته می شد.
سفینه: کشتی، کتاب یا دفتری که در آن مطالب ِ گوناگون به ویژه شعرنوشته‌ شده باشد. جُنگِ غزل
معنی بیت: دراین دوره ای که بسرمی بیریم رفیق شفیق نایاب است،فتوّت ومردانگی ورفاقت درروابط مردم دیده نمی شود. تنها رفیق بی نقص وعیبی که قابل اطمینان است، همین ظرف شراب ودیوان شعراست .
حافظ گویا دردوره ی سخت قحطیِ رفاقت، کاملاً تنها وبی دوست بوده که غزل را چنین اندوهبارشروع کرده است. امّا ظاهراً شراب وشعر اوراتنهانگذاشته وحق دوستی را به نیکی ادا کرده اند. سفینه ی جادویی ِ غزل حافظ را تا بیکران اقیانوس پندارمی برد تا برای ماازعالم اَسرار خبرهای امیدبخش ونشاط انگیز بیاورد. شراب نیزچونان سمندی مطیع و مهربان،اوراتادشت پرستاره‌ یِ اندیشه‌ها، تامرزناشناخته‌ ی مرگ وزندگی رهنمون می شودو غبار غم واندوه ازدلش می زداید تا برایمان غزلهای آبدار وانگیزاننده بسراید. غزلهایی که مارابه تلاش وتکاپو وامی دارند وبرای تغییریافتن ونوشدن آماده می سازند:
بیا تاگل برافشانیم ومی درساغراندازیم
فلک راسقف بشکافیم وطرحی نو در اندازیم
جریده روکه گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است
جَریده: مجرّد به معنی رهایی از بندِ تعلّقات
عافیت: رستگاری ،صحت و سلامت، پارسایی.
بی بدل است: جایگزین ندارد
جریده: به تنهایی، باآمادگی
معنی بیت: رستگاری تَنگه ای بسیارباریک دراقیانوسی پهناوراست. بقدری تنگ است که فقط یک انسان فارغ بال ،تنها وعُریان می تواند ازآن عبورکند! بایدهرآن چیزی که(شامل پدرومادر،همسروفرزند،مال دنیا،لباس، کیف پول،ساعت،موبایل و....) به همراه داری وسخت بدانهادل بسته ای به کنارنهی،بایدسبکبار،بی تعلّق باشی، حتّاعلایقی را که دردل داری باید دوربریزی تابتوانی ازاین گذرگاهِ تنگ عبورکنی. درمصرع دوّم:
دَم ولحظه رادریاب،شراب بنوش وبه عیش وعشرت سپری کند که عمر گرانبها، تکرار وجایگزین ندارد. هرکس یکبارفرصت دارد پس غنیمتی بشمار وازآن فیض ببر.
تاکید حافظ برمستی وعیش وعشرت ازاین روست که به تجربه ثابت شده، انسانهای شاد وشنگول به مراتب بهتر ازانسانهای عبوس و غمگین، می توانند درخدمت جامعه وهمنوعان خویش باشند وبه رسالتی که درحیطه ی انسانیّت دارند عمل کنند. ضمن آنکه افرادشاد درقیاس با افراد عبوس وخودبین، تمایلی به عیب جویی ،فضولی درکاردیگران،آزار واذیت،تهمت و.... ندارد وسعی می کند فضای پیرامونی راگرم وشادمانه نگاهدارد.
دونصیحت کنمت بشنو وصدگنج ببر
ازدرعیش درآی وبه ره عیب مپوی
نه من ز بی عملی درجهان ملولم وبس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
ملول: غمگین،مکدّر وبه ستوه آمده
ملالت:غمگینی، اندوهباری
حافظ دراین بیت یک شیطنت رندانه کرده است. روشن است که اوازابتدا قصد کرده بوده تابی عملی ِعلما به فرمایشاتِ خودشان را به باد انتقاد قراردهد، لیکن رندانه ابتدا ازبی عملی خود سخن به میان آورده تا به ظاهر رعایتِ نازکی ِ خاطرمبارک علمای دینی راکرده باشد. رندی ازآن روی که بگونه ای سخن راپیش برده که هم نتیجه ی دلخواه راگرفته باشد وهم ازسختی سخن کاسته نشود.
معنی بیت: نه تنها فقط من ازاندوهِ بی عملی به ستوه آمده وغمگین هستم بلکه کدورتِ خاطر ودلمردگی ِعلمای دینی نیزازهمین بی عملیست.
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعَظ ِ بی عملان واجب است نشنیدن
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است
معنی بیت: اگربه دیده ی خرد وحکمت به این دنیای پرفتنه وپرازهیاهو بنگری، درخواهی یافت که جهان وهرچه دراوهست ناپایدار وفناپذیراست. هیچ چیز ثبات ندارد وبرای چیزهای هیچ وپوچ غصّه خوردن ازروی جهل ونادنیست.
جهات وکارجهان جمله هیچ درهیچ است
هزاربارمن این نکته کرده ام تحقیق
بگیر طرّه ی مَه چهره‌ای و قصّه مخوان
که سُعد و نَحس ز تاثیر زُهره و زُحل است
دراین بیت حافظ یک باورعموی را دستمایه ی خویش قرارداده ومضمون زیبایی خَلق کرده است.
درآن روزگاران مردم چنین باورداشتند که اتّفاقاتِ تلخ وشیرینی که برای آدمیان رقم می خورد تحتِ تاثیر نحوه ی قرار گرفتن ستاره هاست. درباورعموم هرستاره ای تاثیرخاصّی داشته مثلاً زهره نمادِ خوشبختی وزحل نماد بدبختی بود.
این بیت نیزهمانند غالبِ ابیات، دارای معنی ِ دو وَجهی می باشد. یکی اینکه بخوانیم ...قصّه مخوان که خوشبختی وبدبختی ازتاثیرات ستارگان است اینگونه نیست وخودت خوشبختی وبدبختی رارقم می زنی، زلف مه چهره ای رابگیر وخوشبختی را رقم بزن...
دوّم اینکه بخوانیم...قصّه مخوان...من وتو هیچ اختیاری ازخویش نداریم وآنچه که تعیین کننده هست نحوه قرارگرفتن ستارگانست، پس توزلف مه چهره ای بگیر وبه عیش بپرداز تاضررنکنی
طرّه : آن بخش ازمو که برپیشانی ریزند.
سعد: خوشبختی ،مبارک ومیمون.
نحس: بدبختی وشوم
معنی بیت: ازتاثیراتِ ستارگان قصّه مگو که خوشبختی وبدبختی ازستارگان زهره وزحل است. این قصّه هارا رهاکن وسعی کن که باگرفتنِ زلفِ ماه سیمایی،به عشقبازی وعیش وعشرت بپردازی. ویا: دربندِ آن مباش که چراچنین وچراچنان شد، حتّا اگرحقیقیت نیز این بوده باشد که خوشبختی وبدبختی ازدست من وتوخارج است واین اتّفاقات تحتِ تاثیر قرارگرفتن ستارگان رقم می خورد مهم نیست چیزی که اهمیّت دارد این است که توجهدی کنی زلف دلداری به دست بیاوری وعمررا به خوشی بگذرانی.
جالب اینکه درهردومعنی، حافظ توصیه به عشقبازی وعیش وعشرت را رها نمی کند ودرهرحال مارا به خوشباشی وعشقبازی تشویق می کند. برای حافظ عشق ازهمه چیز مهمتراست. ازنظراو حتّا اگرکسی درجوانی توفیق عیش وعشق راپیدانکرد،باید دردوره ی پیری به اینکار بپردازد وبه اصطلاح قضای آن رابه جای آورد.
کام خود آخرعمرازمی ومعشوق بگیر
حیف اوقات که یکسر به بطالت برود.
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اَجل به رهِ عمر رهزن اَمل است
اجل: مرگ
اَمل: آرزو
دل ِعاشق من بسیارامیدواربود که به وصال تو نایل گردد لیکن متاسّفانه مرگ درسر راهِ عمرآدمیست وامکانِ دورزدن ویاعبورکردن ازاین مانع نیز برای هیچ کس وجودندارد. مرگ نابودکننده ی آرزوهای آدمیست ومن می ترسم مرگ مانع ازاین شود که به وصال تونایل گردم.
روا مَدار خدایا که درحریم وصال
رقیب مَحرم وحرمان نصیب من گردد
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ی ازل است
دور: زمانه، محفل وگردهم آیی
باده ی ازل: حافظ معتقد است که درزمان اَزل (روزخلقت) مشمول توجّهاتِ معشوق اَزلی(خالق) شده و جامی ازباده ی لطفِ اوسرکشیده است. ازهمان جا عاشق زیبائیهای اوشده وسرمست ازاین باده ی ناب است.
معنی بیت: این چنین که حافظِ ما سرمست باده ی نابِ اَزلیست، بدانید که این مستی تمام نخواهدشد وهیچ کس در هیچ دوره وزمانه ای اورا هشیار نخواهد یافت.
دراَزل داده ست مارا ساقی لَعل ِلبت
جرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز

 

افشین در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:

این شعر ها خیلی قشنگن چرا قسمت های مهمشا حذف میکنید نکنید این کارا را

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۵:

تا که نثار کرده‌ای از گل وصل بر سرم
بر کف پای کوششم خار نکرد خاریی..

 

بهی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴:

هجویات قشنگی استاد نوشتید
این ناصر خسرو عزیز رازی رو اشاره کرده است که باید امثال شما اون رو خنثی کنید و ببندید به اسماعیلیه توجه داشته باشید که ایشون از امام زمان نام میبره و میگه در هر عصری بزرگ اون عصر جانشین حضرت است و از یک بیعت با بزرگ وقتش صحبت میکنه همونجوری که جناب مولوی می فرمایند پس به هر دوری ولیی قائم است
آزمایش تا قیامت دائم است
پس این شعر رو گفته که آقا من هر راهی رو بگید رفتم دنبال مسجد و میخانه رفتم چیزی دستگیرم نشد ولی بزرگ دوران خودم تونست من رو نجات بده و دستگیرم باشه
این واژه دستگیری در ادبیات ما به فراوان اشاره شده

 

محمد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۶:

آهک صحیح تر است زیرا :
آهک با آرد و نان و خمیر سنخیت دارد
ولی آهن هیچ سنخیتی ندارد

 

ایرانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

یک نکته: دوستان غرض از ادبیات اگر در وهله اول موضوع لذت بردن از اون رو بکناری بگذاریم اینه که کمی رفتارمون و زندگیمون همگون با ادبیات بشه. ما اگر نحوه انتقاد کردن و نحوه احترام گذاشتن به هم رو یاد نگیریم، یاد نگیریم کمی مهربانتر و با احساستر متن بزاریم خب چه سود از اینهمه ادبیات و ادبیاتنی فکر کردن و مطالعه؟

 

ایرانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

سلام دوستان
در پاسخ به جناب بابک.
: درود بر شما با این احاطه حضرتعالی بر دانستنها. خوشحالم یاد می گیرم. در تقطیع شعر برای حفظ وزن کلمه روی رویی نوشته میشه. در غیر اینصورت نیاز به "از" خواهیم داشت. دوستان هم بنده را راهنمایی بفرمایند ممنونشان خوام شد.

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۷:

یار شو و یار بین
دل شو و دلدار بین...

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱:

چون برگ من ز بالا رقصان به پستی آیم
لرزان که تا نیفتم الا که در کنارش..

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:

بندی مهر تو نیابد خلاص
غرقه عشق تو نبیند کنار...

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

این غزل زیبا رواقای حسین آهی در برنامه تماشا گه راز از رادیو فرهنگ
بسیار خوب و برگزیده تفسیر نمودند
پاینده باشید

 

کاظم ایاصوفی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۳:

بیت هفتم یک دشمن اضافی است!!

 

سروش در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

ترجمه آزاد برای این اثر بیشتر به دل می نشیند. این ترجمه را بردارید لطفا. من که ترکی هم بلد نیستم کاملا متوجه می شوم که این ترجمه هیچ ربطی به حیدربابای شهریار ندارد.

 

۷ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:

آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
در مورد بکردند یا نکردند در نیم بیت دوم با توجه به پیش درآمد شرطی آن در نیم بیت نخست "نکردند"درست می آید ولی اگر از بیت فاصله گرفته شود و همه شعر و پیام آن را دید و شاعرانه تر نگریست "بکردند" زیباتر و بجاتر است و چاره آن است که پذیرفته شود هر دو میتواند درست باشد.

درویش و غنی بنده این خاک درند
وآنان که غنی ترند محتاج ترند
جمع کردند و نهادند و به حسرت رفتند
وین چه دارد که به حسرت بگذارد آن را
چشم همت نه به دنیا که به عقبی نبود
عارف عاشق شوریدهٔ سرگردان را
عاشقی سوخته‌ای بی سر و سامان دیدم
گفتم ای یار مکن در سر فکرت جان را
نفسی سرد برآورد و ضعیف از سر درد
گفت بگذار من بی سر و بی‌ سامان را
پند دلبند تو در گوش من آید هیهات
من که بر درد حریصم چه کنم درمان را
سعدیا عمر عزیزست به غفلت مگذار
وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را

 

محسن در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

آسا ی عزیز
آقا حسین،1 لب مطلب را نوشت ، گویا ناف خواجه حافظ را با همین مشک و نافه و طره بریده اند که در جای جای اشعارش سخن از آهو و بوی خوش کیسوی مشکین یار است:
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست
،،،
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
،،،
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
با درود

 

ایرانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

جناب بی نام اون بیتی که نوشتی به اشتباه وارد دیوان حافظ شده است و از حافظ نمیباشد. شاید هم حافظ این بیت زیبای سعدی را برای تضمین آورده باشد.

 

۱
۲۵۶۷
۲۵۶۸
۲۵۶۹
۲۵۷۰
۲۵۷۱
۵۰۴۷
sunny dark_mode