گنجور

حاشیه‌ها

ملیکا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

این بیت از این شعر حذف شده
عقاب جور گشاده ست بال بر همه شهر
کمان گوشه نشینی و تیر آهی نیست

 

همایون در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۵:

غزل رباعی بسیار زیبا آهنگین و ترانه ای
دل‌ بخش پنهان و اسرار آمیز و جایگاه راز‌های آدمی است ولی انسان عاشق این جایگاه با ارزش خود را از دست میدهد و آن را به معشوق خود می‌‌بازد
از آن پس تنها با او سخن می‌‌گوید و ترانه سر می‌‌دهد زیرا دل‌ خود را در دستان او نهاده است و همه چیز خود را از جمله امن و آسایش خود را در آنجا می‌‌جوید
جلال دین براستی زبان عشق است و ما آدم‌ها بدنبال سخن عشقیم که زیبا‌ترین سخن است

 

مجتبی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:

فکر می کنم بیت آخر (نومید تا نگردی زین در که گر امیدت - این بار بر نیاید بار دگر برآید) درست باشد.

 

مجتبی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

در بیت سوم به نظرم واژۀ (باد) باید (باده) باشد.

 

آریا والا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۲ - دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی:

از برای آنکه گویندت زهی
بسته ای بر گردن جانت زهی
از برای گرفتن تایید و تشوق دیگران، خودت را به زجر میاندازی ،
بجای گرفتن تایید و تصویب دیگران و نگران این بودن اینکه انها در موردت چه فکر و قضاوتی میکنند ، خودت باش و زندگی عادی خودت را پی بگیر ،

 

روفیا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

همیدون هم معنای ظریفی دارد در اینجا :
یعنی at the same time
یعنی جاذبه و دافعه همزمان

 

روفیا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

بسیار زیبا و خردمندانه
پیشترها که جوان تر بودم و نادان، در بریدن راه های ارتباط با مخالفان بسیار شتابزده عمل می کردم.
تا اینکه با صاحبدلانی تصادف کردم که در عین بزرگی و قدرتمندی هرگز در بریدن پیشقدم نمی شدند و شتاب به خرج نمی دادند.
دکترین شان هم این بود :
آدم ها ثروت ما هستند مادامی که نسبت به ما احساس مثبتی دارند!
نمی دانم با خود چه خیال می کردم؟
چه برکتی در بریدن بود؟!

 

مجتبی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۹۳:

وزن شعر: مستفعلن مفاعلن مستفعلن مفاعلن

 

رضا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه ی تَبه دانست
کوی میکده: درفرهنگِ حافظانه، کوی میکده همانجائیست که آدمی،آزادانه جامی شراب سرمی کشد، ازمنیّت وخودخواهی خلاص می شود،بندِ تعلّقات گسسته می گرد ودر عالم مستی به پروازدرمی آید. درآن عالم سبکباری وبی وزنی ،ترسها فرومی ریزد وآدمی بدون واهمه ازآتش دوزخ وبی آنکه طمعی به بهشت داشته باشد، آزادانه به عشقبازی بامعشوق اَزلی می پردازد. میکده درفرهنگِ حافظانه درمقابل مسجد وخانقاه وصومعه قرار دارد.
سالک: راهرو، کسی که قصد رسیدن به سرمنزل حقیقت راکرده، وبه راه افتاده است.
اندیشه ی تَبه: فکرباطل و بی ربط
معنی بیت: هرکس به کوی میکده راه یافت. هرکس لذّتِ مستی راچشید وراستی راتجربه کرد.هرکس در کوی میکده، رهایی ازبندِتعلّقات ،بی ریایی وعشقبازی رایکبار آزموده باشد، چنان به رضایت می رسد که حاضرنمی شود برای یافتن حقیقت، طریقی دیگرپیش گیرد. امکان ندارد که دیگر رغبتی به کُنشت و مسجد وصومعه وخانقاه داشته باشد. نمونه ی بارز این ادّعا خودِ خواجه حافظ است که ازمسجد رویگردان شده است.
اگرامام جماعت طلب کند امروز
خبردهید که حافظ به می طهارت کرد
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی
که سرفرازی عالم در این کُله دانست
افسر رندی: نشان وتاج رندی
رندی: بی قید وبند ورهاشده ازبند تعلّقات،آزادگی،فروتنی،خاکساری،پاک باطنی باظاهری گناهکار وآلوده
معنی بیت: روزگارتاج رندی را به هرکسی نمی بخشد. تاج رندی سزاواری وشایستگی می خواهد به کسی می دهند که باتمام وجود، به فهمی نایل شده باشد، که سرافرازی وسعادت را درثروت و جاه ومقام نبیند بلکه سرافرازی وسربلندی را درکلاهِ رندی ببیند. خاکی وفروتن باشد، پندارپاک وگفتار وکردارپاکیزه داشته باشد ومیل ورغبتی به ناحق نداشته باشد.
فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان
چون راهِ گنج برهمه کس آشکاره نیست
بر آستانه ی میخانه هر که یافت رهی
ز فیضِ جام ِمی اسرار ِخانقه دانست
فیض: ریزش،بخشش، برکت، عطا
اسرارخانقه: حُقّه بازیها وشیوه های فریبکاری صوفیان
درادامه ی بیتِ قبلی که فرمود کسی که به کی میکده راه یافت به راههای دیگر نمی اندیشد یکی ازدلایش این است که به آگاهی می رسد وضمیرش روشن می گردد. و سرازحُقّه بازیهای ریاکاران درمی آورد.
معنی بیت: هرکس که به میخانه قدم بگذارد وجامی ازشرابِ معرفت وآگاهی بنوشد، ازخاصیّت شراب سودمی برد وبه روشن ضمیری می رسد. آنگاه درمی یابد که ریاکاران چگونه وباچه شیوه هایی مردم رامی فریبند!
جام مِی درنظرگاه حافظ، آگاهی بخش است وبه آدمی توان دیدن چیزهایی را می دهد که به چشم عادی نمی توان دید، به انسان بصیرت می بخشد وچشم دل رابینا می سازد.
آئینه ی سکندر جام می است بنگر
تابرتوعرضه دارد احوال مُلکِ دارا
هرآنکه رازدوعالم زخطِّ ساغر خواند
رموزجام جم از نقش خاک ره دانست
خطّ ساغر: جام شراب خواری در قدیم برای اینکه وظیفه ی ساقی قدری آسان ترشود، با هفت خط به هفت قسمت، تقسیم می شده است. بنابه تشخیص ساقی که فردباتجربه وماهری بوده،برای هرکس تا خط مشخصی شراب می ریختند که توانایی برداشت آن را داشته باشد تا عیش دیگران را خراب نکند. نام این هفت خط به این شرح وترتیب بود:
1-فرودینه 2-کاسه گر3-اشک 4- ازرق 5-بصره 6- بغداد7-جور
این درجات و استفاده از آنها در جرگه ی باده خواران، کاملاً رعایت می شده و ساقی یا جام گردان برآن نظارت می کرد.
"فرودینه" نخستین خطّ جام باده خواری، برای تازه کاران و جوانان و " جور" هفتمین خط جام ،حد نهایی برای کهنه کاران اختصاص داشت. هر کسی که میتوانسته هر هفت خط یعنی تا خط جور را بنوشد به«هفت خط» مشهورمی شده است. یعنی آنها افرادی صاحب ظرفیت و زرنگ بوده و به کلیه ی رموز و فنون شرابخواری تسلط کامل داشته اند.
"جام جم" کنایه از جامی افسانه ایست که گویند در اختیار کیخسرو بوده و با نگریستن در آن، از وضعیّات هفت کشور آگاه می‌شده است! این جام با نامهای:جام کیخسرو، جام گیتی نما، جام جهان‌نما، جام جهان‌بین، جام جمشید، درادبیّات ماشناخته می شود. این جام خیالی بوده و نمادی برای مضمون سازی درعرصه ی شعربه شمارمی رود.
معنی بیت: هرکسی که توانست راز دو عالم را ازخطوطِ جام شراب دریافت کند. یعنی درباده نوشی آنقدرتبحّرپیداکند وآنقدرظرفیّت داشته باشد که تاخطِّ هفتم(جور) بنوشد، وپی به ناپایداری این جهان وپایداری آن جهان بَرد، چنین شخصی قطعاً هنگامی که به خاکِ راه می نگرد، رمز وراز "جام جم" را نیز درخواهد یافت. امّاچگونه؟
برای آنکه چشم دلش بینا می گردد و درمی یابد که آن جام، افسانه ای بیش نبوده است. چرا؟
زیرا می بیند که صاحبان جام جم: جمشید وکیخسرو و...... نابودشده وتبدیل به خاک راه شده اند پس آن جام خرافه ای بیش نبوده که نتوانسته صاحبانش را ازگزندِ روزگار درامان نگاهدارد.
بنابراین جام شرابِ آگاهی بخش ِ حافظ، ازجام جم نیز قدرتمند تراست. چراکه کسی که جُرعه ای ازاین جام سرمی کشد هم به رموزدوعالم پی می برد هم پی به افسانه ای بودن ودروغین بودن آن جام می برد.
ساقی بیارباده وبامحتسب بگو
انکارمامکن که چنین جام جم نداشت
وَرای طاعتِ دیوانگان ز ما مَطلب
که شیخ مذهبِ ما عاقلی گنه دانست
وَرا: یعنی پشت، دراینجا به غیراز، بیشتراز.
طاعت: بندگی وعبادت
امّاطاعتِ بیگانگان چگونه طاعتیست؟ ازمنظرشریعت، دیوانگان ازحساب وکتاب آخرت مستثنی هستند. حافظِ رند گوشه ی چشمی به این نکته داشته وازاینطریق باچاشنی طنز به زاهدان ومتشرّعین می گوید که ازما دیوانگان عشق، توقّع نداشته باشید که به سبکِ خودتان بندگی وعبادت کنیم. ما عاشق ودیوانه ایم وبه سبکِ خاص خویش خدارامی پرستیم.
معنی: بیشترازبندگی ِدیوانگان ازمارندان انتظارنداشته باشید، ما عقل را قبول نداریم ما براساس عشق ودلدادگی بندگی وعبادت می کنیم. رهبر وسالار ما (پیرمغان) عاقلی را خطا می داند. آنچه که ازنظرما حق است وحقیقت عشق است وبس.
مارا زمنع ِ عقل مترسان ومی بیار
کان شحنه درولایتِ ما هیچکاره نیست
دلم ز نرگسِ ساقی امان نخواست به جان
چرا که شیوه ی آن تُرکِ دل سیه دانست
نرگس ساقی: چشم ساقی، سیاهی درون گل نرگس به سیاهی چشم تشبیه شده است.
امان نخواست به جان: تقاضای رحم ومروّت نکرد
تُرک دل سیه: یغماگر سیاه دل
"سیاه دل" دراینجا به معنای سیاهیِ درون چشم است نه به معنای سیه قلبی وبد ذاتی. اشاره به مردمک چشم که دردرون و دلِ چشم قراردارد،همانگونه که لکّه ی سیاهی دردلِ گل نرگس(درون آن) قراردارد. حافظِ خوش ذوق به مددِ نبوغ خویش، بگونه ای این واژه را بکاربسته که هردومعنی را درهم آمیخته است تا جوینده خود به فراخور فهم خویش واردِ این هاله ی ایهام شده وحقیقت را کشف واز آن لذّت ببرد. حافظ هرگز به معشوق خویش سیه قلب نمی گوید. قطع یقین اگرمعنای "مردمکِ چشم" ازواژه ی "دل سیه" تولید نمی شد،حافظ این واژه را هرگزبرای معشوق بکارنمی بُرد.
معنی بیت: وقتی چشمان یغماگرتورادیدم که قصدِ جانم راکرده بود، دلم می توانست پای وساطت درمیان نهد،میانجیگری کند وازتوبخواهد که برجانم رحم کنی، امّا چون دلم باشیوه ی یغماگری سیه چشمان آشنایی داشت میانجیگری نکرد دانست که وساطت اوفایده ای ندارد وهیچ چیزنمی تواندمانع ازیغماگری چشمان تو باشد.
چشم مخمور تو دارد زدلم قصدِ جگر
تُرک مست است مگرمیل کبابی دارد؟
ز جورکوکبِ طالع سحرگهان چشمم
چنان گریست که ناهیددیدومه دانست
جور: ستم
کوکب طالع: ستاره ی بخت واقبال، ستاره‌یی که به هنگام تولدِ هر کس طلوع می‌کند و سَعد(خوشبختی) و نَحس (بدبختی) اورا رقم می زنند.
شاعردراین بیت، یک باورعموی رامبنی براینکه: رُخدادها ووقایع تحتِ تاثیر ستارگان رقم می خورند، دستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی زیبا خَلق کرده است.
معنی بیت: نمی دانم ازتاثیرکدام ستاره هست که این چنین درتنگنای درد ورنج واندوه قرارگرفته ام. سحرگهان چنان گریه می کردم که سیّاره های ناهید وماه نیزمتوجّه شدند.
گفتم مگربه گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود دردل سنگش اثرنکرد
خوش آن نظرکه لبِ جام وروی ساقی را
هلالِ یک شبه و ماهِ چارده دانست
ای خوشا برآن بینش وآن نظر که لبِ جام شراب را به هلال یکشبه وروی ماهِ ساقی را به ماهِ تمام وشب چهاردهم تشبیه کرد چه نگاهِ زیبائیست!
آن شد ای خواجه که درصومعه بازم بینی
کارمابارخ ساقیّ ولبِ جام افتاد
حدیث حافظ و ساغر که می‌زند پنهان
چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست
حدیث: داستان وماجرا
مُحتسب: مامور امربه معروف ونهی ازمنکر
شحنه: داروغه ومامورحکومتی
معنی بیت: ماجرای حافظ وشرابخواری پنهانی اش برمَلا شده،نه تنها مامورین حکومتی وداروغه ها که خودپادشاه هم اطلاع دارد.
زباده خوردنِ پنهان ملول شد حافظ
به بانگِ بربَطِ ونی رازش آشکاره کنم
بلندمرتبه شاهی که نُه رَواق سپهر
نمونه‌ای ز خَم ِ طاق ِ بارگه دانست
نه رواق سپهر: نه آسمان، نه از افلاک که درهیئت قدیم عبارت بوده است از فلک الافلاک یا عرش، فلک البروج، زحل، مشتری، مریخ، خورشید، زهره، عطارد وماه.
خَم ِطاق: قوس ِسقف
طاق بارگه: سقفِ بارگاهِ سلطنتی
این بیت درادامه ی بیتِ پیشین است که فرمود پادشاه هم ازباده نوشی حافظ آگاه است. حالا همان پادشاهی که:
معنی بیت : شاهِ بلند جایگاهی که، نُه آسمان ِ فلک الافلاک، تنها یک نیم دایره ی ِسقفِ بارگاه ِ با عظمتِ اوست.
مبالغه است. حافظ درمَدح پادشاهان به عَمد آنقدرغلّوبه کارمی برد که ازیک منظر،پادشاه احمق نشان داده شده وتعریف ازاوبه تمسخرکشیده می شود! شاید خودِ پادشاهان که سرمستِ قدرت وشوکتِ پوشالی هستند متوجّه این موضوع نباشند،لیکن نکته دانان وجویندگان حقیقت ازاین نکته ی باریک ونغز به خوبی آگاهند که حافظ رندانه درتوصیفِ قدرت وشوکتِ شاهی، بگونه ای مبالغه می کند که گویی،آدم احمق ِ ساده لوحی را به سُخره گرفته است!
فلک جنیبه کش ِ شاه نصرت الدّین است
بیاببین مَلکش دست در رکاب زده !

 

nabavar در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

ش گرامی
دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
می گوید : شایسته نیست رشته ی الفت و نرمخویی را از هم گسست ، اگر چه بین دو کس ستیزه باشد ، دو دشمن ِ صاحبدل راه آشتی را قطع نمی کنند گرچه به مویی بسته باشد
زنده باشی

 

نیکومنش در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

درود فراوان بر دوستان
دوباره عرض می کنم با تشکر از تلاش رضای عزیز و کمال احترام به نظرات ایشان در خصوص تفسیر ابیات حافظ
به عرض می رساند تلاش ایشان به نسبت دادن اکثریت ابیات حافظ به شاه شجاع فقط ابیات حافظ را از بار معنایی و مفهومی خالی کرده و دل خوانندگان را سست خواهد کرد و بهتر است دنبال شان سرود اشعار حافظ و تاویل ابیات او نبوده و معانی ظاهری اشعار که به دلیل فرم شعری جابه جا شده اند رو مشخص سازیم و اجازه دهیم هرکس تعبیر خود را داشته باشد وبه این شکل زیبایی شعر حافظ را دو چندان کنیم مثلا دقت کنید ارزوی لب یار رو که ایشان به شاه شجاع نسبت داده اند به دلیل ظرافت های شعری و تشبیهی بسیار سخیف و پست می نماید لذا بهتر است در ترجمه اشعار مخاطب حافظ رو معشوق نهانی او قلمداد کنیم که به مذاق همه خوشایند تر خواهد بود
درود بر جویندگان و پویندگان راستی

 

۷ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

میگوید دو نفر آگاه و روشن موی ظریف و باریکی را میتوانند نگه دارند(یعنی به اندازه یک تار مو هم که شده نقطه توافقی پیدا میکننند و درگیر نمیشوند ولی حالا بگو دو تا نادان اگر بجای مو هم زنجیر باشند پاره میکنند.
همیدون: اکنون
(دو صاحبدل نگه دارند مویی)
اینک زمان سرکشی(بررسی) و آزرم جویی(آبروداری)
میگوید آدمهای آگاه تا میتوانند از درگیری می پرهیزند و اگر هم درگیر شدند در نخستین فرصت با هم کنار میآیند بر خلاف احمقها

 

۷ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت:

دیریاز
دیر+یاز
ریشه یاز فعل یازیدن است که دراز کردن است مانند:
دست یازیدن:دست درازی
دیریاز=دیردراز(شب طولانی)
میگوید اگر ملک شب دراز دیرگذر (درازتر برای بینوایان) را بیدار بماند مردم به آرام و ناز بخوابند.
یعنی پادشاهی باشد که مردم در پناه او باشند
چنانکه در بیت پیشین آورده که اگر پادشاه شبان آسوده بخوابد و به فکر مردم نباشد فقیر شب آسوده نخواهد خوابید.
اگر خوش بخسبد ملک بر سریر
نپندارم آسوده خسبد فقیر
اینها از زبان ملک عمر بن عبدالعزیز اموی است که از او به نیکی یاد شده

 

مولایی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۱:

مصراع چهارم به گمانم باید " جهل مرکب " باشد نه " جهان مرکب "

 

ش در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

سلام. ممکن است لطفا کسی معنای مصراع دوم این بیت و ارتباطش با مصراع اول را برایم شرح دهد؟
دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی

 

mojtaba در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:

توحید همینه؟

 

مجید در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸:

مصرع دوم بیت اول خود را ز پس کشیده نه سپس کشیده مشخصه که این

 

صمد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت:

سلام . وگر زنده ماند شب دیر تاز....یعنی چه؟

 

مهدی شمسی خانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۷ - قوهٔ برق و کهربا:

این شعر در کتاب "نامه ی سخنوران" نوشته ی اسدالله ایزدگشسب، چاپخانه ی فردوسی، سال 1316 چنین آمده است:
سال ها در اروپ می گفتند
قوه ی کهربا چه ها باشد
چون بدیدند قدرتش گفتند
کاین چنین قوه از کجا باشد؟
گو بیایند خیل غربیون
کاین اشارات نزد ما باشد
رنگ زرد من و اشارت دوست
قوه ی کاه و کهربا باشد

 

رهام در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲:

معنی مصرع :
که ز آباد ناید به دل برش یاد
شاید این باشد که : از آبادی در ضمیرش چیزی به یاد نداردو یا به خاطرش نمی آید .چراکه بنا به پیشنهاد آشپزها برای حفظ جان خود راه صحرا و زندگی دور از شهر و آبادی را در پیش گرفتند لذا به نوعی زندگی در کوه و دشتهای با صفا با روان باصفا و پاک آنها سازگارتر میباشد.

 

۱
۲۵۶۵
۲۵۶۶
۲۵۶۷
۲۵۶۸
۲۵۶۹
۵۰۴۸
sunny dark_mode