گنجور

حاشیه‌ها

۷ در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر دیباچه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
پیوند به وبگاه بیرونی

 

۷ در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۸ - گفتار در معنی فنای موجودات در معرض وجود باری:

برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این شعر از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور
دینانی به اشتباه تکرار میکند تفسیراین غزل
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایق شناس
ولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان و زمین چیستند؟
بنی آدم و دام و دد کیستند؟
پیوند به وبگاه بیرونی

 

رضا در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رَغبت فدای نام دوست
بعضی ازشارحان ِ محترم، براین باورند که مخاطب این غزل "شاه شجاع" بوده است. امّا باتوجّه به ردیفِ غزل که مشابهِ ردیفِ سه غزلیست که مخاطبِ آنها "شیخ ابواسحق"می باشد:{ "دارم امید عاطفتی ازجنابِ دوست" و"این پیک نامور که رسید ازدیاردوست" و" صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست{ بنظرمی رسد میرسد این غزل نیزدرمدح اوسروده شده باشد. چراکه فحوای کلام ومضامین بکاررفته نیز درامتداد آن غزلهاست. به هرحال مخاطبِ غزل چه این سلطان وچه آن یکی، چون هردوازدوستداران شعر وادب، وبرای حافظ ،سالهای سال انیس دل ومونس جان بوده اند دربرداشتِ معنا آنچنان تفاوتی ایجادنمی گردد.
پیک مشتاقان: بادصبا یاقاصد ونامه رسان که ازمعشوق پیامی به عاشق آورده است.
معنی بیت:
آفرین، احسنت برتوای قاصد، پیغام یا نامه ی دوست را بده تا ازسرشوق واشتیاق، جان خویش را به مژدگانی پیشکش کنم.
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شَکّر و بادام دوست
واله: سرگشته و حیران
شیدا: شیفتگی وعاشقی که تا مرزجنون پیشرفته باشد.
طوطی طبعم: شاعرطبع خودرا به طوطی تشبیه کرده است طوطی ای که درقفس سینه همانندِ بلبل درقفس بیقراری می کند.
"شکر" کنایه ازلب و"بادام" کنایه ازچشم است. طوطی شکر وبادام را بسیاردوست دارد. حالا طوطی طبع شاعرنیزدرعشق لب وچشم دوست (شکروبادام) بی تابی می کند.
معنی بیت: طوطی طبع من درقفس سینه، ازشوق لب وازحسرت چشم دوست، همانند بلبل درقفس بی تابی می کند. شیفته وشیدای زیبائیهای دوست هستم همانگونه که بلبل شیدای رنگ وبوی گل است.
بنال بلبل اگربامنت سریاریست
که ما دوعاشق زاریم وکارمازاریست
زلفِ او دام است و خالش دانه ی آن دام و من
بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
حلقه های زلف دوست حلقه های دام و خالِ رخسارش نیز همانندِ دانه ایست که برای به دام انداختن وبه بند کشیدن دلهاست. من نیزمجذوبِ جلوه ی خال دوست شدم وچون مرغی به طمع دانه دردام او افتادم. البته تفاوت این دام بادامهای دیگر دراین است که هرکس به این دام می افتد دیگردوست ندارد هرگز خلاصی یابد.
به لطفِ خال وخط ازعارفان ربودی دل
لطیفه های عجب زیر دام ودانه ی توست
سرزمستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من دراَزل یک جُرعه خورد از جام دوست
سرزمستی برنگیرد: تمایلی به هوشیاری وبیدارشدن ازخواب خوش مستی ندارد
ازل: آغازهستی. حافظ معتقد است که بدان علّت که خاک وجودانسان درروز ازل باشرابِ محبّت الهی سرشته شده ،عاشقی را پیشه ی خودنموده است. ازهمین رو پی درپی عاشق می شود،عاشقانه زندگی می کند وهمه چیزراازورای عینک عشق می نگرد تا ازمستی خارج نشده و به هوش نیاید.
معنی بیت: هرکس همانندِ من که در آغازین روزهستی، شرابِ ناب محبّت راچشیدم،چشیده باشد اونیز مثل من عاشقی پیشه کرده وتمایلی نخواهد داشت که تاقیامت ازاین مستی به هوش آید.
چنین که حافظ ما مست باده ی ازل است
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
بس نگویم شمّه‌ای ازشرح شوقِ خوداز آنک
دردسرباشدنمودن بیش ازاین ابرام دوست
شمّه: جزئی ازکلّ چیزی، اندکی ازبسیار.
بس نگویم: بسیار نگویم.
ابرام: به ستوه آوردن،اصرار و پافشار
بس نگویم شمّه ای شرح شوق: اندکی از شرح حال خودرا زیادبازگونمی کنم. دراینجا ازهمنشینی ِ"بسیار با اندکی" تضاد حافظانه ای خَلق شده است. حافظ دراینجا با خَلق این تضاد، نکته ی لطیفی راگوشزدمی کند. می فرماید:
اشتیاق وارادتِ من نسبت به دوست تمامی ندارد شرح حال من به تقریروتحریر ممکن نیست، شمّه ای ازشرح حال شیداییِ خودرابیان می کنم، ضمن آنکه سعی می کنم دربیان ِاین شمّه ای ازشرح شوق نیززیاده روی نکنم وزیادتکرارنکنم بدان دلیل که خاطرعزیز دوست لطیف ونازک می باشد وممکن است رنجشی حاصل گردد. بنابراین با ناله وفریاد اورا به ستوه نمی آورم وبااصراروپافشاری دوست رادرمضیقه قرارنمی دهم.
حافظ اندیشه کن ازنازکی خاطریار
بروازدرگهش این ناله وفریاد ببر
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مُشّرف گردد از اقدام دوست
توتیا: سُرمه، گردهای بسیار نرم سائیده شده ازمروارید که برای قوّه ی بینایی مفید باشد.
مُشرّف: شَرفِ حضور پیداکرده، سعادتمند وسرافراز
اقدام: قدم‌ها
معنی بیت:
اگرمُیسّرگردد وخاک راهی را که دوست برآن پای مبارک گذاشته باشد بدست آورم همانندِ سُرمه وداروی چشم، بردیدگانم می گذارم.
ازبرای شرف به نوک مژه
خاک راهِ تورُفتنم هوس است
میلِ من سوی وصال وقصدِ اوسوی فراق
ترکِ کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
این بیت چقدرزیبا وپُرمایه ونغزاست. چه بسیارعاشقان ناکامی که با زمزمه ی این بیت به حقیقتی بزرگ دست یافته وبه آرامش رسیده اند.
این بیت حقیقتاً جاودیی دردل خود دارد وبه اندازه صدها کتاب سخن. این بیت به تنهایی توان تغییراتِ بنیادین درزندگانی هرکسی را دارد.اثربخش است، دارو ودرمان وتسکین بخش است. چشم ها رابه روی حقیقتی بزرگ می گشاید.عشق راتفسیرمی کند، به معنا ومفهوم محبّت ژرفا می بخشد. آدمی باخواندن این بیت به وسوسه می افتد تاعاشقی کند. آدمی هوس می کند تا عاشقی کند تنهابه این هدف که درعاشقی به چنین روزی بیافتد، یعنی از کام خود صرفنظرکند تامعشوق به کام برسد. حافظ هرچه دارد ازعشق گرفته است ومدیون عشق است، امّا بنظرچنین می رسد که او با سرودن این بیت،دین خودرا به عشق ادا کرده است. این بیت اعتباری خلل ناپذیربه عشق بخشیده ومقام آن رابالاتر وبالاتربُرده است. این بیت تنور عاشقی را فروزانترمی کند،خودبینی راازبین می برد و همه ی عاشقان رامتحوّل می سازد.
معنی بیت: تمایل واشتیاق ِ من بروصال ورسیدن به دوست است امّا گویا تمایل ومیل دوست بردوربودن ازمن است. من هرگز نمی خواهم اورادرمضیقه قرار دهم، من پا پَس می کشم تا خواسته ی دوست برآورده شود هرچند که درِنیم گشوده به روی من بسته خواهدشد لیکن همین که مُرادِ دوست حاصل شود براب من کافیست.
مجالِ من همین باشد که پنهان عشق اووَرزم
کناربوس وآغوشش چگویم چون نخواهدشد
حافظ اندردردِ اومی‌سوز وبی‌درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
ای حافظ با درد بی‌درمانِ محبّت بساز وبسوز که ظاهراً این چاره ای برای درمان ِ این درد نیست .
اشک خونین به طبیان بنمودم گفتند :
دردعشق است وجگرسوزدوایی دارد.

 

سعید در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

جناب دکتر پس چرا بیت یکی مونده به آخر رو تفسیر نکردی؟

 

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

گه چون نسیم با گل (رازِ نهفته) گفتن
گه سرِ عشقبازی از بلبلان شنیدن
سحر (بلبل) ح(کا)یت (با) ص(با) کرد
که عشق روی گل (با) (ما) چ (ها) کرد
حافظ
چ ها چ ها چ ها چ ها چ ها چ ها
(چهچه=صدای بلبل)

 

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:

شاید(خط)یار از لحاظ شکلی تا شده  حرف(تا)باشد و به نظر میرسد جناب حافظ نازنین میفرماید که هر کسی که میل این دارد که در (تای=خط)یار باشد باید تا موقع ای که هست پای در دایره عشق یار داشته باشد و هرکه میخواهد
(با)شد اولا باید(در) (تا)شد و سپس در آن (تا) (پابر جا)شد واین (تا) هم خط یار می تواند باشد هم ابروی یار و
اما باز از لحاظ شکلی درحرف (تا) که (خط یار) باشد دو نقطه آن (تا)(دوپای) عاشق بوده که تا زمانی که در (خط) و راه عاشقیه معشوقش باشد(در تا)و اگر میخواهد(در)همان(خط)و(تا)(با)شدباید(در)(تا)شد یعنی در غم یار خم و تا شود (تا) بر (در)قلب یار این حلقه(تا)شده نشانده شود.
{دوپا دو نقطه ی(تا)(دایره)(خطِ یار)}
{اگر می خواهد(با)شد باید (در)(تا)شد}
دست (در) حلقه ی آن زلفِ دو(تا) نتوان کرد

 

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:

هرکه را (با)(خط)سبزت سر سودا (با)شد
(پای)از این(دایره) بیرون ننهد(تا)(با)شد

 

علی در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

سلام
نظرات بسیار زیبایی بود، تشکر از همه دوستان

 

جعفر مصباح در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۸:

ما ز دریاییم و دریا عین ما
تو چه موجی در میان حایل شوی

 

مهدی در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

بنده ترک زبان هستم ولی نه در آذربایجان بلکه در خنداب استان مرکزی زبان ما ترکیست ولی تفاوتهایی با ترکی آذربایجان دارد برخی از کلمات بکار رفته در شعر شهریار برای من که زبانم ترکیست نامفهوم است.چه برسد به فارس زبانان.پس ترجمه فارسی این اشعار حتما نمی تواند مفهوم را آنطور که در زبان اصلی درک میشود را برساند ولی باز هم جای تشکر دارد زیرا نمره ده به صد نمیرسد ولی از 0 بهتر است.ضمنا رسم شال سالاماخ را ما هنوز داریم البته در شب عید نوروز ولی به آن توخ توخه میگوییم که البته چرایی استفاده از این لغت را نمیدانم.

 

حمیدی در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

علامه فاطمی نیا :مولانا در این غزل اسم دوازده امام را آورده است ولی مرحوم فروزانفر معتقد است مال او نیست و برداشته است ولی در دیوان چاپ هند هست.

 

آ. آزاد در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۴:

گفتاورد از واژه‌نامه دهخدا:
از چه توبه نکند خواجه که هر جای رود
قدحی می بنخورده کندش زود هراش
«شهید بلخی»

 

روفیا در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

سلام بر شما
چرا نمی توانید به شعر و ادب فکر کنید؟
ساحت فکر شما حریم خصوصی تان است و متعلق به خودتان است و کسی را یارای تهاجم بدان نیست مگر اینکه شخص خودتان به او این اجازه دهید.
اگر بتوان به وسیله ای بنیان ستم را برکند آن وسیله همانا فرهنگ و ادب است.
من شخصا پاسخ بسیاری از کشمکش های درونی را در ادبیات یافته ام.
برای ناآرامی سرزمین تان اندوهگین هستم. ولی تجربه جالبی نیز از sociology یا جامعه شناسی اقلیت دارم.
باری چهار باشنده افغانستان را در کار سنگ کاری استخدام کردم.
سنگ های عظیم کوهی یا به عبارتی سنگ لاشه!
می خواهم بگویم چنان همبستگی، تقسیم کار عادلانه، نظم و دیسیپلین، ادب و حق شناسی و پشتکاری در این مردان دیدم که نظیرش را پیش از آن ندیده بودم.
این از برکات در اقلیت بودن است. مردمی که دست روزگار آنها را در جامعه ای در اقلیت نهاده است، قدر مواهبی را می دانند که آنان که در اکثریت غرق نعمت هستند اصلا آن مواهب را نمی بینند.
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
تو در کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
بصیرت می خواهد و بصیرت ارزان به دست نیاید.

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۵:

معشوق غیر ما، نی ..........

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۳:

کی باشم من که مانم یا نمانم
تو را خواهم که در عالم بمانی...

 

نیکومنش در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:

درود ببکران بر دوستان جان
_ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
(ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالی است)
ان ماهرخ که چشم دلم به سیمای او روشن شده بود این هفته از نظرم ناپدید شد (از شهر خویش بیرون رفت) و چهره بر من پوشاند وگویی این جدایی یک سال است که بر من می گذرد و چه می داند کسی که حال هجران و دوری از معشوق چه حال سنگین و غیر قابل وصفی است
2_مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
به هنگام شهود ان خورشید من که در مقابل روشنایی رخ او قرار گرفته بودم و ماه ،سیمای او را بر من می تاباند تصویر سیاهی از خودم (مردم چشم )از شدت نوررخ او بر روی تصویر او که بر صفحه ماه نقش بسته بود ،به صورت خال سیاهی مشاهده کردم و پنداشتم که این نقش من بر سیمای او ،چون خال زیبای سیاهی است.
3_می‌چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش‌‌
گر چه در شیوه گری هر مژه‌اش قتالیست
این غزلیات زیبایی که من در وصف او می سرایم همانند شیری است که از لبان شیرین او بر دهان من جاری می شود هر چند که پس از شهود چهره او هر مژه اش همچون تیر بر دلم فرود می اید و جانم را به لب می رساند
4-ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست
ای معشوقه همچون ماه من که همگان تو را به نشان کرم و بخشش در اسمان به هر ماه و هر روز نشانت می دهند چرا بر عاشقان غریب دور افتاده از رخت ،رخ نمی نمایی و در این کار سستی می کنی
5_بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد‌
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
هستی و جوهره عاشق مقیم به وصال دهان تو با لبان او است که عاشق به یمن چنین موهبتی وجود و هستیِ واقعی پیدا کرده و کل وجودش به انوار تو روشن شده و هرچه می سراید از دهان تو می سراید و در این حال است که دیگر نمی توان در خصوص وجود ان عاشق شک و شبهه ای داشت چرا که دیگر به جاودانگی رسیده است
6_مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
این نوید به گوش جانم رسید که دوباره روی بر من خواهی گشود و سیمای خود بر من خواهی نمود، معشوقا این نیت پاک را از من مگردان چرا که این مژدگانی بخت بزرگی در حق من خواهد بود.
_کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
غم جدایی از تو چون سنگینی کوه غمی است که بر دل حافظ نالانِ تن
خسته یِ نی اندام مینشیندو جانش را زجر کش می کند
سربه زیر و کامیاب

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۰:

زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو...

 

تیرانداز در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

اتفاقآ تاریخ بیشترین اشتباهات رو داره خصوصا تاریخ طبری . دوست عزیز ساده انگار نباشید. ضمنا تغییر کربلا تعبیر نزدیکی است.

 

فرناز در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو ،را دوستان بزرگوار و صاحب اندیشه توضیح بفرمایند.سپاس بیکران

 

گمنام در ‫۶ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

شست آن روز شصت شدن آغازید که نیاکان از درخت فرود آمدند، دل به دریازده سر به صحرا نهادند.
ور نه امروز می بایست چون عموزادگان به جوریدن شپشهای یکدیگر سر گرم می کردیم.

 

۱
۲۵۲۵
۲۵۲۶
۲۵۲۷
۲۵۲۸
۲۵۲۹
۵۰۴۴
sunny dark_mode