گنجور

حاشیه‌ها

رهام در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر:

در بیت :
دل به جان آمد از آن باد به شبها خوردن
در فرو کردن و ترسیدن و تنها خوردن
باده درست است که به اشتباه باد نوشته شده است
دل به جان آمد از آن باده به شبها خوردن
در فرو کردن و ترسیدن و تنها خوردن
لظفا تصحیح شود

 

رهام در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر:

در شرح بیت :
والی کشور هفتم که زحل دارد نام
کمترین هندوی چوبک زن ایوان تو باد
زحل :کیوان و آن ستاره ای است در آسمان هفتم
آنرا هندوی سپهر، هندوی گردون ، پیر فلک نیز گفته اند از این جهت که هندو را در قدیم به مجاز غلام و پاسبان و نگهبان نیز گفته اند و این با مصرع دوم همخوانی دارد که زحل را کمترین غلام یا پاسبان طبل زن و دهل زن کاخ پادشاهی شاه میداند
چوبک زن :طبل‌زن؛ دهل‌زن؛
ایوان :[قدیمی] کاخ پادشاه.قسمتی از ساختمان که جلو آن باز و بی‌دروپنجره باشد.
پس معنی این بیت به این صورت است:
ستاره زحل که در آسمان هفتم برای خودش برو وبیایی دارد و به اصطلاح پیر فلک آسمان هفتم و دارای احترام میباشد باید در کاخ پادشاهی تو غلامی و نگهبانی و دهل زنی کند .

 

رهام در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر:

زال زر نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند.(شرفنامه ٔ منیری ). پدر رستم گویند به اعتبار سرخی چهره چه رنگ او سرخ و موی او سفید بود. (برهان قاطع). و او را زال زر نیز گفته اند بواسطه ٔ سپیدی موی بسیم شبیه بود... و گاهی بر سیم بطریق مجاز زر اطلاق کنند.

 

م-ز در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:

به دروس معرفت نفس حضرت علامه حسن زاده آملی مراجعه شود.

 

کلثوم ادهمی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۳ - داستان مشغول شدن عاشقی به عشق‌نامه خواندن و مطالعه کردن عشق‌نامه درحضور معشوق خویش و معشوق آن را ناپسند داشتن کی طلب الدلیل عند حضور المدلول قبیح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم:

سلام عرض میکنم خدمت فرهیختگان از توصیف‌ها و تعابیر زیبایتان در خصوص این شعر بسیار مستفیض شدم دست حق نگهدارتان

 

پیمان در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

اگر معتقدیم مولانا علم ِ اختری و کهکشان­ شناسیک را از چشم ِ سِِّر و راز دیده است پس بهتر است از همان کسره ­ی ِ یلخی استفاده کنیم که در معنی تقویم ِ دینی قبل از ما وجود داشته و خود ِ عقل این باور را در آب و کینه می­ کاویده است! حالا چرا (آب و کین) و این دو چه سنخیتی با هم دارند و چرا نه (تاب­ وکین) که هر دو واژه جنگ ­وجدال معنی می ­دهند؟ این بماند برای بعد.
اما اگر معتقدیم مولانا علم اختری و کهکشان­ شناسیک را از چشم ِ سَر و شعور مادی دیده است یعنی اگر معتقدیم مولانا دانش زمان خود چون پیش­رفت علوم ِ ستاره­ شناسی را مطالعه می­کرده و نسخ ِ استخراجی ِ رصدخانه­ ی مراغه و بحث ِ جفت طوسی مربوط به خواجه نصیر را مد نظر داشته است و باصطلاح ِ ممنوعه و قابل پیگرد در قرون وسطی (شمس­ الدینی) می­کرده بر اساس اندیشه­ ی این شاعر:
مخسب ای یار ِ مهمان­ دار امشب
که تو روحی و ما بیمار، امشب
برون کُن خواب را از چشم ِ اسرار
که تا پیدا شود اسرار ، امشب
اگر تو مشترییی گِرد ِ مَه گَرد
نه گِرد ِِ گنبد ِ دوّار ، امشب
( ادعای این که مشتری از اقمار زمین نیست ادعایی خطرناک بوده و همین ادعا می­توانسته مولوی را روی هیزم قرون وسطی کباب کند بلایی که بعدها بر سر ِ جوردآنوبرونو و جیرونامو ساوونارولا آمد)
شکار نسر ِ طایر کُن به گردون
چو جان ِ جعفری ِ طیار ، امشب
تو را دادند صیقل تا زدایی
ز هجران ازرق ِ زنگار ، امشب
بحمدالله که خلقان جمله خفتند
و من بر خلقت و پرگار امشب
زهی کر و فر و اقبال بیدار
که حق بی ­دار و ما بیدار ، امشب (به اختلاف ِ "بی ­دار" و "بیدار" دقت کنید)
اگر چشمم بخسبد تا سحرگه
ز چشم خود شوم بیزار ، امشب
اگر بازار خالی شد تو بنگر
به راه ِ کهکشان ، بازار ، امشب
شب ِ ما روز ِ آن استارگان­ست
که درتابید در دیدار ، امشب
اَسد بر ثور برتازد به جمله
عطارد وَرنَهَد دستار ، امشب
زُحل پنهان بکارد تخم ِ فتنه
بریزد مشتری دینار ، امشب
خمش کردم زبان بستم ولیکن
منم گویای ِ بی­گفتار ، امشب
########
* به نقل از آقای دکتر نائینی در سخنرانی­ ِ معوج ­اش از قول مولانا

 

مهدی مصباح در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۶ - در معنی اینکه سیدة النساء فاطمة الزهراء اسوه کامله ایست برای نساء اسلام:

با درود!
من تفسیر دو بیت اخیر این شعر نفهمیدم و اگر بزرگی آن را لطف کند، ممنون می‌شوم.
من طوری برداشت کردم که گویا پیامبر اکرم از طواف قبر نهی فرموده و اگرنه اقبال دور قبر دختر پیامبر می گشت.

 

تنها خراسانی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

ای که دایم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر می‌طلب که مخموری

 

تنها خراسانی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

شیخ اجل علیه الرحمه بسیار زیباتر فرموده اند:
دلم تا عشقباز آمد دراو جز غم نمی بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم
در بیت بعدی به کنایه و طعن و از باب تاکید می فرمایند:

خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم
...
باری دل بی عشق خرم است وخوش!
چون او را معرفت حاصل نشده است .شادی و خرمی کاذب!
واما"ا لسان الغیب" این همشهری پر افتخار "شیخ اجل "چگونه به عشاق نگریسته:
روی زرد است و آه درد آلود
عاشقان را دوای رنجوری

 

تنها خراسانی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

هرچه عاشق نیست ستور است.
دل عاشق همیشه بیدار است و دیده گهربار!او وپیوسته با محنت قرین است...
در این راه گریه یعقوب باید با ناله مجنون،یا دل پردرد باید یا ناله پرخون!
عشق مایه اسودگی است هرچند پایه فرسودگی است.
پیر هرات خواجه عبدالله انصاری

 

اباذر ترابی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۲:

این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت،،،،،،،،،هر کجا نام حسین است آنجاست بهشت

 

کتایون فرهادی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:

در این غزل زیبا, مولانا لحظه وصال با معبود را به زیباترین شکل ممکن به تصویر میکشد ,
معبود را به نگار تشبیه کرده که از آمدنش , بوی بهار استشمام میشود,نور افشانی یار را چندین برابر ماه توصیف میکند....
او با چشم دل عوالم بالاتر را شهود میکند و غوغای هستی را می بیند ....او از شکافتن آسمان میگوید , فرشته های آسمانی و ولوله ای که در آسمان بر پا شده را شهود میکند,
نشانه هایی از آمدن یار میدهد, بوهایی را استشمام میکند که قابل قیاس با بوهای خوش این دنیایی نیست .....
در روایات نیز داریم که همه آنچه در عالم بالاتر وجود دارد در اعلی درجه آن , لطیفتر و زیبایی ها هزاران برابر است, بوها , صداها همه و همه بسیار طرب انگیز و لطیف بوده و موسیقی خاصی داره که طنین آن ,اصلا با آنچه در عالم ماده, می شنویم قابل قیاس نیست.....
بقول مولانا هرچه بیشتر با کلمات توصیف کنیم , حجاب ها را بیشتر میکنیم ....
در غزل میگوید که فقط نشانه های آمدن یار , چقدر عالم هستی را به تکاپو انداخته است, ......بوهای خوش, سنجق یار ......رونق باغ.....چشم و چراغ همه هستی.........
و اما در اینجا یار را به شاه تشبیه میکند که به قصد شکار تیری پرتاب کرده و هدف را نشانه رفته و اکنون برای دیدن شکارش میاید....
همه هستی برای آمدنش در حالت آماده باش هستند ....باغ سلام میکند.....سرو قیام میکند......سبزه پیاده میرود......غنچه سوار میرسد......
در اینجا این سوال بزرگ برای مولانا پیش میاید که چرا خلوتیان آسمان شراب میخورند؟ وقتی فقط نشانه های آمدن یار !!!! روح چون منی را چنین مست میکند و عقل را خمار !!!!!!! چگونه ممکن است با ابنهمه مستی که حضور معبود به آدم میدهد , کسی بتواند شراب هم میل کند!!! , اصلل چه لزومی به خوردن شراب هست؟مگر ظرفیتی هم باقی میماند برای مستی بیشتر؟مگر بیشترش هم ممکنه؟؟؟؟؟
این شهود خودش پر از مستی و شعف و شادی وخماری است و تمام ظرفیت وجودی مرا پر کرده , دیگر ظرفیتی برای مستی بیشتر نیست
و در بیت آخر میگوید
کوی ما ,کوی عاشقان , کوی واصلان , کوی خاموشی است
چون در کوی واصلان , آنچه را شهود میکنی نمیتوانی در قالب کلمات بیان کنی, واژه ها ظرفیت بیان آنهمه لطافت و زیبایی را ندارند درخشندگی رنگها , آنچه از بوها می شمید , لطافت های عالم بالا مافوق تصور و بیان است بنابراین اگر سعی کنی با کلامت ,پرده برداری, در حقیقت حجاب اندر حجاب ایجاد میکنی یا بعبارتی مثل اینکه فضا را با گفتگوی خود غبارآلود میکنی

 

احسان در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:

این رو هم اضافه کنم اگر طبق گفته آقا ایمان معنی مو سر در نظر نگیریم و معنی مویه کردن و گریه کردن داشته باشه. مصرع اول رو اینطور برداشت میکنم که اگر در دنیا عرفان گلایه کنیم از خدا (به پذیرش نرسیم) این اثبات شرک ماست. فکر میکنم مصرع اول معنی اقا ایمان درسته و مصرع دوم معنی آقای زاهدی. معنی من فقط گمانه زنی ذهن

 

احسان در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:

آقا عباس نظر خودمو میگم چون نه ادبیات میدونم نه عرفان احتمالا اشتباهه. برون پرده منظور دنیا واقعی عرفان و رسیدن به خدای حقیقی و درون پرده همین دنیایی که می بینیم و حس میکنیم. اگر بیرون پرده به یک چیز کوچیک و سطحی عرفان پی ببری به تو مشرک میگن و از دین خدا خارج شدی (بی نهایت اتفاق افتاده و سر خیلی ها رفته روی دار) خیلی شباهت داره به این قضیه که اگر یک موی زنی از پرده حجاب خارج بشه اون رو مشرک به خدا میدونن! فکر میکنم در قسمت دوم شاعر فروتنی پیشه کرده و گفته که من درون پرده ام و عشق ساده خودم دارم. البته شکسته نفسی کرده کسی که همچین چیزی سروده خودش بدجور بیرون پرده قرار گرفته!

 

امین دارائی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

سلام.
این شعر را "علیرضا افتخاری" در تصنیفی به نامِ "نیمۀ نهان" در آلبومِ "ماه پنهان" به آهنگسازیِ "فریدون خوشنود" خوانده است.

 

نوشین در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۹:

با عرض سلام و احترام
چون عود چند باشم در آتش آرمیده
صحیح است.
با سپاس

 

حامد نوری در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

سلام دوستان ادیب و فرهیخته
عذر مرا از بابت غلط های املایی به پذیرید. من از گوشی موبایل استفاده می کنم به همین دلیل کلمات، ریز و در کادر رنگی به خوبی قابل رویت نمی باشند. انشاالله اگردوباره موهبت با شما بودن نصیبم گردد دقت بیشتری می کنم.

 

سید محسن در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۴:

لب گور ،خندان ز خندیدنش-----اجل مویه گر بر خود از دیدنش ---درست است

 

مهتاب در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی:

چرا قسمت پایان شعر نوشته مدح بهار
مگه در وصف فصل خزان نیست این شعر
اسمش خزانیه اس دیگه؟ یا من اشتباه میکنم

 

پیمان در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:

تفسیر عرفانی
1.سحرگاه دیروز، فرصتی برای نوشیدن یکی دو پیاله شراب برایم فراهم شد و با بوسیدن لب شیرین ساقی زیبارو مستی دیگری چشیدم و شراب به کام شیرین تر شد.
2.از سرمستی و بی قراری که از بوسیدن یار نصیبم شده بود، خواستم بار دیگر با این معشوق زیباروی دوران جوانی پیوندی برقرار کنم، ولی بین ما برای همیشه جدایی افتاده بود و دیگر بازگشتی وجود نداشت.
3.در طریق معرفت و مراحل سیر و سلوک، هر کجا رفتیم و در هر مرتبه ای قرار گرفتیم، دیدیم که بین حفظ ظواهر زهد و دور ماندن از ملامت رندی و درک و ستایش زیبایی هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد و این دو از هم جدا هستند و نگاه کردن به چهره ی زیبارویان، سلامت و رستگاری را به خطر می اندازد.
4.ای ساقی!جام شراب را پی در پی به من بنوشان تا مست و از خود بی خود گردم؛ زیرا که در راه عشق، هر کس عاشقانه و از خود گذشته قدم ننهاد، دروغگو و ریاکار است.
5.ای خواب گزار!در هنگام سحر که وقت رؤیای صادقه است، در خوابی شیرین دیدم که با آفتاب همخانه شدم، این گونه تعبیر کن و به من مژده بده که با معشوقم همنشین خواهم بود.
6.در فکر آن بودم که از آن چشم مست و فریبنده ی معشوق به گوشه ای پناه ببرم و فریب آن را نخورم، ولی نتوانستم و کمان ابروی زیبای او تاب و تحمل را از من گرفت و مرا گرفتار خود ساخت.
7.اگر شاه یحیی از روی جوانمردی و بزرگی از دین حمایت نمی کرد، کار کشور و کار دین سامان نمی گرفت.
8.آن لحظه ای که حفظ این ترانه پریشان حال را می سرود، پرنده ی اندیشه اش در دام شوق دیدار معشوق گرفتار شده بود.
*منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.

 

۱
۱۶۶۹
۱۶۷۰
۱۶۷۱
۱۶۷۲
۱۶۷۳
۵۰۷۵
sunny dark_mode