گنجور

حاشیه‌ها

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:

رباعی بدین متن صحیح است:

در دایره ای کآمدن و رفتن ماست 

آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی در این معنی راست 

کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست؟

 

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲:

رباعی بدین متن صحیح است:
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده به پالوده هر خس بودن
" پالوده یک نوع فالوده می باشد که در زمان قدیم با همان مواد فالوده اما با دانه های درشت ترتهیه می کردند"

 

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

رباعی بدین متن صحیح می باشد:
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم نقد را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم

 

مامیترا در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵:

مصرع چهارم، خوبشتن نوشته شده که خویشتن درسته.

 

محمد در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثلثات:

شیرازی اسمی است که روی پهلوی گذاشته اید وگرنه چیزی دقیقا شیرازی وجود ندارد(مانندتهرانی که روی لهجه معیار گذاشته اید) البته نظر شما عزیزان هم همان پهلوی است که درحال تغییر وگذار به فارسی دری بوده است و یادگار دوران ساسانی است .

 

جویا در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

سلام دوستان. به نظر ساعت ظرف زمان است که از یک لحظه تا صدها لحظه و از جمله ساعت مصطلح امروزی مرکب از شصت دقیقه را در بر می گیرد لذا می توان یک ساعت را یک لحظه تعبیر نمود.

 

رحیم غلامی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۹:

نزاری گر دلت بیمارِ عشق است
درین دارالشفاء در دست دارو
دردست یعنی درد است

 

اوات سیف در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۸:

نقش پای رفتگان..
وااای بر اونهایی که با مرگ غزیزان به سرو کله شون می‌زنند.
صائب میگه ا:از بس راه مرگ پر رفت و امد هستش دیگه هموار شده

 

ناصر تولی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

عرض ادب و احترام خدمت دوست داران شعر و ادب پارسی
اولین بیت این شعر دارای تضاد عجیب و معناداری است. شاعر
آگاهانه خواسته مطلبی را به خواننده منتقل نماید. بنده با مراجعه
به چندین کتاب مثنوی از انتشاراتی های مختلف سرانجام اتفاقی
کتابی بدستم رسید ار انتشارات فکر روز مربوط به سال هزار و سیصد و هشتاد و یک که مقدمه آن را کاظم برگ نیسی نگاشته است. مقدمه مشتمل بر چندین صفحه است. در یکی از صفحات در شرح این
مثنوی آمده در جنگ خندق یا همان جنگ احزاب زمانی که مولا
امیرالمومنین به مصاف عمربن‌عبدود پهلوان نامی و فارس مشهور عرب
میرود پس از رجزخوانی و درخواست عمر از علی علیه‌السلام جهت
ترک میدان نبرد به جهت جوانی حضرت و آشنایی که عمر با پدر حضرت امام علی ع جناب ابوطالب داشت نمود امام علی پاسخ رد به ایشان
میدهد و چون حضرت پیاده و عمر سواره بوده لذا عمر که جنگاور
بی همتایی است از اسب به زیر آمده و پیاده عزم میدان میکند.
ضربتی در ابتدا وارد می‌کند که سپر حصیری بافته از نی حضرت
امیر در زیر آن ضربت شمشیر تاب نیاورده تیغه شمشیر جراحتی
به حضرت وارد می‌سازد نکته اما از اینجا به بعد هست که طبق
نوشتار جناب برگ نیسی حضرت امیر رو به عمر نموده به ایشان
میگوید ای عمر خواهرت ترا میخواهد (منظور صدا می‌زند) عمر
در پی این گفته به ناگاه در کمال حیرت لشکریان خودی یعنی
مشرکین قریش و هم پیمانان ایشان روی به جانب لشکر بر می‌گرداند
در همین حین حضرت امیر ضربه‌ای بسیار شدید با پهنه‌ی شمشیر
که ناحیه‌ای حد واسط تیغه و دسته شمشیر باشد به عمر وارد
می‌کند که ضربه پس از برخورد با ران عمر ناحیه سفید ران را
بریده و به استخوان ران جراحت شدیدی وارد می‌گردد از اینجا
به بعد عمر به زمین افتاده جنگ مغلوبه می‌شود و صدای تکبیر
از جانب لشکر اسلام شنیده می‌شود. در پی این خدعه جنگی که
امری نچندان غیر طبیعی در آن دوران بوده است عمربن‌عبدود
عصبانی گشته و هنگامی که حضرت امیر جهت پایان دادن کار
او نزدیک می‌شود به صورت ایشان تف یا همان خدو می‌اندازد
و سپس ادامه ماجرا

 

حمید خزایی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:

واقعاً خوبه

 

مهران در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳:

ممنون از تمام نظرات ،فقط خواستم در مورد بیت : محترم دار دلم کاین مگس قند پرست بگویم آقای همایی فرموده اند که حافظ یار خود را به قند شیرین تشبیه کرده در حالی که در مصرع اول در مورد کوچکی و حقیر بودن خودش صحبت می کند بنابر این ، قند پرست حکایت از دنیا پرست بودن قبل از هوا خواه او شدن دارد . به عبارت ساده تر مگسی که از شیرینی قند سر خوش بوده حالا وضعیتش عوض شده و ...

 

محسن کریمی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیه‌السلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما:

قبل از بیدار شدن بیدار شوید
مولانا در باره حدیث الناس نیام اذا ماتو انتبهو می گوید واقعاً پیامبر می دید که خواب است و قبل از مرگ از خواب غفلت بیدار شد
و این رمز موتواقبل ان تموتوا است
و انسان وقتی از خواب بیدار می شود ماهیت اصلی خواب را درک می کند که خیال است
و لذا می گوید :
تو جهانی بر خیالی بین روان
بر خیالی جنگ و صلحشان
همه چیز خیالی می شود حتی شهوت و جنگ
کودک می شویم و جهان میدان بازی و جنگ ما جنگ با شمشیر پلاستیکی و شهوت ما هم کودکانه و خاله بازی
خلق اطفالند جز مست خدا
نیست بالغ جز رهیده از هوا
انسان وقتی بیدار شد شاهد خاموش می شود و هوس ها می خوابند و یا اگر هم هوسی هست هوس او نیست بلکه هوس مرکب اوست جسم او و نفس او مرکب او می شود به مثال خَر که مرکب آدمیزاد است و صدای خَر ، که دنبال علف و شهوت است ، صدای او نیست
او مرغ اوج است و اندیشه مگس
کیلومترها از اندیشه و ذهن و جسم فاصله دارد او در لإمکان و لازمان جای دارد او هیچ است و در هیچ ، اندیشه جایی ندارد .

 

دکتر نظری در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹:

ورد زبان : چیزی را پیوسته بر زبان آوردن و گفتن(ناظم الاطباء)
بسیار مخور ، ورد مکن (سخن مگو ) فاش مساز

 

تنها خراسانی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:

خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
الست بربکم قالو بلی.اعراف ایه 171
بیاد حق از خلق بگریخته /چنان مست ساقی که می ریخته
بوستان باب سوم

الست و عهد الست،
تفسیر از خواجه عبدالله انصاری ص793،جلد سوم کشف الاسرار میبری( تصحیح علی اصغر حکمت):
از روی فهم برسان حقیقت، این ایت رمزی دارد و ذوقی دیگر.
اشارت است به هدایت احوال دوستان و بستن پیمان و عهد دوستی با ایشان، روز اول در عهد از ل که حق بود حاضر و حقیقت حاصل...
چه خوش روزی که روز نهاد بنیاد دوستی است.چه عزیز وقتی که وقت گرفتن پیمان دوستی است!
مریدان روز اول ارادت فراموش هرگز نکنند.مشتاقان هنگام وصال دوست را تاج عمر و قبله روز گارر دانند...
ای مسکین یاد کن ان روز که ارواح و اشخاص دو ستان در مجلس انس از جام محبت" شراب عشق "ما می آشامیدند و مقربان ملأ اعلی می گفتند، اینت عالی همت تو می که ایشانند!
ما باری از این شراب هرگز نچشیده ایم و نه شمه ای یافته ایم و های و هوی ان گدایان در عیوق افتاده که « هل من مزید»
زان می که حرام نیست در مذهب ما/تا باز عدم خشک نیابی لب ما

 

محممدرضا در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

برای درک بهتر شعر نظریه های "بازگشت جاویدان" و "ابر انسان" فردریش نیچه رو مطالعه کنید.

 

رضا زندمنفرد در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

با سلام
مصراع نخست قصیده "هان! ای دل ِ عبرت‌بین! از دیده عبر کن! هان!" کاملا درست است. "عبر" هم به معنای عبرت گرفتن است و هم به معنای سرازیر شدن اشک و خاقانی با مهارت تمام ایهامی در این واژه ایجاد کرده و به زیبایی های شعر و عبرت آمیز بودن آن، افزوده است.

 

جمشید در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

دوستی که فرمودند ملک جهان دست ما نیست که بخواهیم بفروشیم . بنظر من جناب حافظ در این غزل پیاپی می بفرمایند که خیلی آدم بزرگی از دید مردم این دنیا نیستند و آدمی اهل زهد و طاعت و فردی با خدا نیست هر چند که امید عفو از خدا داره در اون دنیا و اگر خرقه پوشم فکر نکنید که خیلی آدم بزرگی هستم و این حرف ها درواقع ملک جهان یعنی همین که من و شما بگیم حافظ چقدر عارف و عابد بوده و آدم مقدسی بوده و احترامی بسیار بار ایشون قائل باشیم و جناب حافظ این احترام و بزرگی متظاهرانه از من و شما رو با مستی و شراب خواری داره از خودش دور میکنه چرا که آدم مست و شرابخوار نمی تونه ملک جهان دار باشه و در نظر عموم به دیوانه ای می مونه که اختیاری در کلام و رفتار نداره پس احترامی هم در بین عموم نداره و حافظ با شراب خواری خود این نگاه رو به جون می خره و دچار نوعی هبوط در منظر عام میشه همونطور که پدرش با خوردن گندم دچار هبوط از منظر خالق شد

 

جمشید در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

همچنین اگر حافظ فرزند خلف باشه پس باید مثل پدرش روضه رضوان رو به دو گندم بفروشه و پیروی کاملی از پدر داشته باشه

 

جمشید در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

بنظر من هر دو صورت زیباست اما باید تحقیقی شو. که کدام یک را حافظ سروده و "من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم " ، مصرع قبل حسن تعلیلی ست برای فروختن ملک جهان به جوی چرا که پدرم روضه ی رضوان با اون ارزش رو به دو گندم فروخته و با بیت قبل و بعد هم تطبیق مناسبی داره

 

بابک دولتی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

نظامی:
هر چه خلاف آمد عادت بود 
قافله سالار سعادت بود
( مخزن الاسرار، ص 108)
حافظ:
از خلاف آمد عادت بطلب کام که من...
کسبِ جمعیت از این زلفِ پریشان کردم

 

۱
۱۶۶۷
۱۶۶۸
۱۶۶۹
۱۶۷۰
۱۶۷۱
۵۰۵۳
sunny dark_mode