گنجور

حاشیه‌ها

علی هدایتی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:

برای تفسیر این غزل می توانید به برنامه شماره 800 گنج حضور با اجرای آقای پروزیز شهبازی مراجعه کنید.
پیوند به وبگاه بیرونی
پیوند به وبگاه بیرونی

 

تنها خراسانی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

ذات و جبلت این جهان رنج است.هر چه عمیق تر بنگری دردناکتر!
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
حافظ

 

فرزام در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷:

دوستان درای به معنی پتک است، ولی من نمیفهمم این چرم را آهنگران مگر به عنوان پیشبند استفاده نمی کنند؟ پشت پای بعنی چه؟

 

عجیبه در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۶۶:

پارسی زبانان عزیز سعی کنیم همانطور که نویسنده یا شاعر شعر را خلق کرده همان گونه همان شکلی که ایشان پسندیده است اشعارش را نقل کنیم.
برخی در شعر تغییراتی می دهند
به جای جانش یکی میخونه یارش..
مازار رو میگه نازار..
یا دل آزاری میخونه دل آزردن!
دوستان هر چیزی حرمتی داره شعر هم خلقی است از خالق بر جان شاعر که می باید ماهم احترام آن را نگه داریم.
دوباره صحیح میخوانیم
مآزار دلی را که تو جانش باشی
معشوقه ی پیدا و نهانش باشی
زان می ترسم که از دل آزاری تو
دل خون شود و تو در میانش باشی.

 

بابک دولتی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸:

ین رباعی و دو رباعی دیگر، نوشته ی کمال الدین اسماعیل اصفهانی ست و به اشتباه به نام حافظ ثبت شده. حتی در نسخه ی قزوینی هم به اشتباه ثبت شده.

 

بابک دولتی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:

ین رباعی و دو رباعی دیگر، نوشته ی کمال الدین اسماعیل اصفهانی ست و به اشتباه به نام حافظ ثبت شده. حتی در نسخه ی قزوینی هم به اشتباه ثبت شده

 

بابک دولتی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:

این رباعی و دو رباعی دیگر، نوشته ی کمال الدین اسماعیل اصفهانی ست و به اشتباه به نام حافظ ثبت شده. حتی در نسخه ی قزوینی هم به اشتباه ثبت شده.

 

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۴:

رباعی بدین متن می باشد:
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده
در سایه گل نشین که بسیار این گل
از خاک برآمده است و در خاک شده

 

احمد نیکو در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:


گردون ز زمین هیچ گلی برنارد

 کان نشکند و هم به زمین نسپارد
گر ابر چو آب خاک را بردارد
تا حشر همه خون عزیزان بارد

(رباعی منسوب به خیام)

 

حمیده الهیاری در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

سلام،لطفاً کسی جواب بده:1.چرا حکیم به کنیز گفت،رازت رو مخفی کن؟و چرا خودش کمی از این راز رو به شاه گفت؟2.چطور حکیمی و اونم حکیمی الهی و معرفت دان،دست به قتل یه بیگناه می زنه؟

 

محمد اسماعیل علیا در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۶:

دوستانی که حاشیه زده اند مقصود سعدی را متوجه نشده اندmm. انچه مد نظر اوست عالم خلق وتکوین است که خداوند به هرموجودی حسب اقتضای وجودیش اسباب وقابلیت هایی را عط کرده،سرو بلدوبی بار وبیسایه اما راست فامت، بید میانه وپهن وپرسایه گردو بلند وپهن وپر بار.
القصه موضوع در این شعر عالم تشریع یا تکلیف نیست که ادمی در ان ایفای نقش میکند بلکه عالم خلقت است که فقط خداوند متعال نقش افرین است همانگونه مه در ابیات قبل توضیح داده است. اسماعیل علیا

 

حمیده الهیاری در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک:

سلام،ممنونم بابت تفسیر اشعار.حظ وافر بردم

 

علیرضا در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

بالاتر دیدم که دوستانی در این باب که سعدی همجنس باز بوده با هم محاجه داشتند و ابیاتی از این ترجیع بند را شاهد آوردند
دوستان عزیز، خواندن شعر بزرگان ادب فارسی بدون آشنایی با لسان عرب، قطعا ناقص خواهد بود. عنایت بفرمایید در بند چهارم این شعر، سعدی از عبارت یا قاتلتی استفاده کرده. از این آشکارتر نمیشود فهمید که مخاطب شعر یک مؤنث است!

 

بابک در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷۷:

این اصل و گنج نهفته ، همان پری است که هر بامداد ، سر از خواب برنداشته ، بسراغم می‌آید ، و میگوید که فلانی ، باز امروز به فکر گریختن از من میباشی . مگر من میگذارم که زندگی تو ، تنها گریختن از بُنت و حقیقتت باشد ؟ تو می‌توانی پشت به من بکنی ، ولی من ، همیشه پیش توام . تو می‌توانی از من بگریزی ، ولی من همیشه با تو میگریزم ، تا ، گریختن تو و نفرت تو را از حقیقت ، تبدیل به جستجوی حقیقت و عشق به حقیقت کنم . تو هر روز، از حقیقت خود ، از معشوقه خود ، از سرچشمه زیبائی و بزرگی و نیکی و معیار ِ خودت ، میگریزی ، تا در فراسوی خـودت ، ذره ای زیبائی و نیکی و بزرگی و حقیقت ، گدائی کنی . اگر تو عاشقی ، من همان محبوبه تو هستم . همان کسی هستم که تو میپرستی . اگر بازرگانی ، من بیش از هر چیزی ، خریدار دارم . اگر عارفی ، من حقیقت نهفته جان هستم ، و اگر کاهلی ، من بتو پر و بال برای جنبش و پرواز میدهم .
آن‌چه در وجود من، نهفته و پنهانست ، دست از سر من بر نمی‌دارد، و باز، شب هنگام ، بازمی‌گردد ، و دست از یخـه ام نمیکشد. من ، میخواهم دنبال ِگدائی کردن بروم ، میخواهم بروم پیش قدرتمندان ، زانو بزنم و دست نیاز پیش آن‌ها درازکنم ، میخواهم پیش دانایان بروم ، تا اندکی از معلوماتشان ، گدائی کنم ، میخواهم بروم و سر این و آن را کلاه بگذارم ، تا چیزکی بدست آورم ، و دنبال کسی میدوم که من گمراه و نادان را ، راهبری کند ، و مرا با معرفت خوبی و بدی ، آشنا سازد ، ولی این پری پنهان ، مرا بیدار می‌کند

 

محمد جواد ابراهیمی در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۲ - بیدار کردن ابلیس معاویه را کی خیز وقت نمازست:

در بیت اول در خبر آمد که آن معاویه! (ع مشدد)
خفته بد در قصر در یک زاویه
به معاویه خال موئمنان میگویند به دلیل نسبت برادری معاویه با ام حبیبه یکی از همسران پیامبر اکرم (ص)
رینولد نیکلسون نسخه کپی را مطابق با متن گنجور معرفی کرده

 

M در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر عمرو بن عثمان مکی قدس الله روحه العزیز:

سلام
معنی این عبارت چیست؟
همه با خوداند و در خوداند و برخوداند

 

حسن در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

وزن شعر فاعلات فاعلات فاعلات فاعل هست نه اونچیزی که نوشته شده

 

بهراد در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۳:

دقیقا به مانند این رباعی در صف اشعار کمال الدین اسماعیل هم وجود دارد. رباعیات ، شماره 637

 

بابک در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۰:

کلّ ِ جهان ، در یک فـرد است ، هرانسانی، اصل معنا و غایتست
این اندیشه ، میگوید که : در هر جزئی و در هر فردی ، کل هست . بدینسان هر جزئی و فردی ، به خودی خودش ، اصل معنا وغایت است . هیچ انسانی و جانی را نمی‌توان به کردار ابزار و وسیله ، برای رسیدن به غایتی ، یا برای بقای ِ کلـّی ، مانند ِ اجتماع ، یا امت ، یا ملت یا حزب یا طبقه.... ، بکار برد و قربانی کرد . این اندیشه میگوید که در هر ُخردی ، بزرگی هست . در هر دیدی ،و در نخستین لقیه ، ُکل بینش هست . در هر ذره ای و آذرخشی ، آفتابی (= کل روشنائی ) هست . در هر قطره ای ، دریا و سرچشمه هست . در هر قراضه ای و ذره ای ، کان= معدن= گنج = سرّ= کاریز= چشمه= فرهنگ هست . فقط هر ذره ای و هر قطره ای و هر فردی و هر دیدی ....، باید این کل ، این کان و سرچشمه و دریا را در خود، بجوید و بیرون آورد .
اینست که جستجو و پژوهش و آزمایش ، مسئله بنیادی فرهنگ سیمرغی می‌گردد . هر انسانی باید به هفت خوان ِخود آزمائی برود ، تا به حقیقت ، تا به کان و فرهنگ و خدا و سرشاری و گنج نهفته بـرسد ، و تا پرهایش برای پرواز به معراج بینش بروید . جستجو ، رقصیدن بسوی بُن هست .

 

بابک در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۰:

در فرهنگ ایران ، خدا ( = ارتا ی خوشه = اردیبهشت ) ، تخم یا بُن غنا و سرشاری است ، که خوشه و خرمن هستی می‌گردد ، و در همه ذرات و تخمها و جان‌ها و انسان‌ها ، گنج نهفته ( غنا و لبریزی و سرشاری ) می‌شود. بهمن و هما، در بُن هستی انسان ، بیان این بُن غـنـا هستند، که خود را میپاشند، و در بُن همه هستان ، خودرا افشانده اند . همه جهان ، مهان او هستند ، و هرکسی ، مهمان او شد ، او، با مهمانش، میآمیزد ، بگونه ای که مهمان خودش را ، از خدا نمی‌تواند جدا کند . و بدینسان ، انسان هم اصل مهمانی ِجهان= اصل ایثار= اصل جشن آفرینی میگردد .
هردو جهان ، مهمان تو ، بنشسته گرد خوان تو صد گونه نعمت ریختی ، با میهمان آمیختی
آمیختی چندانک او ، خود را نمی‌داند زتـو آری کجا داند ؟ چوتو ، با تن ، چو جان ، آمیختی
این اصل مهانی ، و آمیختن خود با مهمان ، از یک هستی به هستی دیگر، دست به دست می‌رود ، از این‌رو ، بدین شیوه ، چیزی هست ، که خود افشان= اصل ایثار= آذرفروز است ، و از خود افشانی اش ، شاد می‌شود . شاد کردن دیگری ، آنگاه نیک است که انسان ، از کردنش ، شاد بشود . شادی، با غنای خود افشانی ، با نیروئی که همیشه در خود ناگنجاست ، کار دارد . این اندیشه ، سپس در عرفان در تصاویر گوناگون ، بازتابیده می‌شود .

 

۱
۱۶۶۸
۱۶۶۹
۱۶۷۰
۱۶۷۱
۱۶۷۲
۵۰۵۳
sunny dark_mode