گنجور

حاشیه‌ها

مهدی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

سلام به دوستان ارجمند
سعدی عزیز دو بار در این شعر از "صحبت یار" سخن به میان آورده. چه سریست در این صحبت یار، در همسخنی، در گفتگو، که سر و جان جهان بدان بند است؟

 

گروه کسا در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

این شعر با موزیک و صدای همایون شجریان فوق العاده است. حتما پیشنهاد میکنم یکبار با صدای کمی بلند با هندسفری گوش کنید. توی سایت میتونید تماشا کنید. Https://kasagroup.co

 

محمد در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه:

استاد بی نام بسیار عالی... استفاده بردیم..
ممنون.. امیدوارم ادامه داشته باشد..

 

بی نشان در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

عرض ادب ک احترام
بنده در رابطه با توضیحات جناب محتشم بزرگوار در رابطه با بیت
می مال پنهان گوش جان .... در مقام بیانداشت برداشتی شخصی مطلبی رو به عرض میرسانم ....
فارغ از اینکه مخاطب خطاب و ندای ابتدایی این غزل شریف رو چه وجودی قلمداد کنیم خداوند ، مقام نبوی ، شمس تبریزی ، هر انسانی بماهو انسان و با تمرکز بر بیت خارج از حیطه ی ارتباط آن با کلیت ساختار غزل و ابیات پیشینی و پسینی و به عنوان بیتی یگانه و منفرد می توان اینگونه گفت که :
گوشمالی خودت را بر جان پنهان کن در پرده و حجاب گوشمالی دیگران به تعبیری یعنی حضور و ظهور خود را در پس پشت ظهور دیگری پنهان کن در دیدگان ظاهربینان و به ظاهر اکتفا کنندگان
تو به صورت پنهانی گوش جان را بمال یعنی در مقام بقظه و انتباه و گاه تنبیه و تحذیر جان را متوجه امری کن از جمله از مافوق به مادون اکتفا نکردن و قانع نشدن ( هین نقل بین هل نقل را هین سکر بین هل عقل را ) اما برای این اعراف و اشعار دیگری را بهانه کن (دیگری را بهانه ی این بیداری قرار بده تا ندانند حریفان که من منظور تو و تو منظور منی )
و در تعبیری دیگر می توان گفت در خطابی به خویشتن خویش میفرماید بر کسان و آنچه بیرون از توست بهانه منه و جان خود را متهم کرده تنبیه کن که هر چه هست از اوست و در اوست ....
جان خود به خودی خود از رب خویش و پرورنده ی خویش تقاضا و استدعای خلاصی دارد که این تنها در صورتی لاف و لاغ و به گزاف نیست که به تبع شناخت ارتباط با موثر حقیقی حاصل شود و ظواهر رهزنی نکند .....

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۶۲:

من و تو در میان کاری نداریم
به جز بیهوده پنداری نداریم
#جامی
1. گفته اند : «#خانه بخشی از مفهوم خداست» ... به هر حال ، خانه ی #کعبه ، جزءِ جدایی ناپذیری از تلقی های ما از #مفهوم_خدا به شمار می آید .
2. گفته اند باطن در قالب ظاهر است که فراموش نمی شود ... به عقیده ی #دینانی باطنِ بدون ظاهر را نمی توانیم داشته باشیم چون از بین می رود و یا به خرافات آلوده می شود و ظاهرِ بدونِ باطن هم جز انجماد و انحطاط چیزی به بار نمی آورد .
3. #سهراب_سپهری در شعر صدایِ پای آب می گوید «کعبه ام مثل نسیم/ می رود باغ به باغ/ می رود شهر به شهر ...»
او بر خلاف برخی عُرفا کعبه را در سراچه ی جان جستجو نمی کند بلکه آن را در بیرون از خانه ی جان و در «حرکتِ تدریجی» می بیند . #افلاطون «حرکت» را به نوعی خروج از مساوات می داند ؛ شاید این تعبیر کعبه ی متحرک به نوعی برابر با این دو بیتی بابا طاهر باشد که : به صحرا بنگرم صحرا ته وینم/به دریا بنگرم دریا ته وینم/به هر جا بنگرم کوه و در و دشت/نشان روی زیبای ته وینم ... و شاید هم یادآور این حدیث قدسی باشد که : کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف : خدای تعالی فرمود : گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند ... به هر حال رخ نمودن این گنج پنهان مستلزمِ خروج از مساوات و جلوه گری است ... #قیصری در شرح #فصوص_الحکم در مورد حرکت نوشته است : حرکت حاصل نمی شود مگر از محبت ... و شاید هم از زبان عبدالرحمن جامی در سطحی نازل تر بتوان گفت : نکو رو تابِ مستوری ندارد/ببندی در ز روزن سر برآرد ... به هر حال این کعبه یا معشوق ، باغ به باغ و شهر به شهر در حرکت است تا که را خواهد و میلش به که باشد ؛ همان طور که #سید_حیدر_آملی می نویسد : ابتدایِ شوق از طرف حق تعالی است و بعد از طرف عبد ؛ یحبهم و یحبونه . #سوره_مائده، آیه 54 ... هر چند به قول #بایزید_بسطامی با جستجوی حقیقت، قادر به یافتن آن نخواهید شد اما کسانی که حقیقت را یافته اند آن هایی هستند که دریافته اند که باید همچنان در پی یافتن حقیقت باشند .
4. #فراتتس_کافکا خانه را موطنِ کهنه ی انسان می داند که همیشه چیزها در آن به طور و شکل دیگریست ... گفته اند انسان اشیای دوست داشتنی و خاطرات خود از جهان را در خانه گرد می آورد و آن ها را با زندگی روزمره ، خورد ، خواب ، صحبت و سرگرمی خود مرتبط می گرداند ؛ اشیا و خاطراتی که پس از تغلیظ و تاکید در آن به صورت نیروهای محیطی ظاهر می شوند ... و این موضوع در دیدگاه شرقی پررنگ تر است یعنی مکان‌ها با آدم ها مبادلات بسیاری دارند و در هم ادغام شده اند . در این دیدگاه ، خانه خود ماست ... همان طور که مایومی میاواکی می گوید : خانه، خودم هستم ... و فرانسیس بیکن اعتقاد دارد خانه ها برای زیستن است نه برای نگریستن . بنابراین کاربردشان مهم تر از شکل ظاهریشان می باشد ، مگر آنکه هر دو نکته در یک خانه جمع شده باشد ... هر چند غمگینانه امروزه این موطن کهنه برای ما هم تبدیل به یک کالای اقتصادی شده که به سوداگری و تغییر ارزش های اجتماعی و فرهنگی انجامیده است ... اکنون دیگر این موطن کهنه برای اغلب انسان ها جز خوابگاه نیست ...
5. به باور هایدگر ، ذات سکونت این است که از سکونتگاه بهره کشی نکنیم بلکه راز آن را در یابیم و از همین رو او به معماری مدرن انتقاد دارد و می گوید «همۀ چیزهای مهم و بزرگ ، تنها هنگامی ظهور کرده‌اند که انسان‌ها خانه‌ای داشته و در سنتی ریشه دوانده بودند» ... ولی متاسفانه امروزه انسان بدون آن‌ که مکان را تحت سکونت خود در آورند تنها در آن حضور دارند ... تائوت چینگ گفته است : از چوب خانه ای بنا می کنیم/این فضای خالی درون خانه است/ که برای زندگی سودمند است ... و به اعتقاد لوکوربوزیه معمار سوئیسی ، خانه مانند ماشینی است که دارای اجزایی است. ولی از آنجایی که اتومبیل در خود هیچ جز اضافی و بی فایده ای ندارد ، پس نباید هیچ اجزای زائدی به همراه خود داشته باشد.
6. به اعتقاد باشلار ، خانه هم فضا را محصور می کند(اندرون) و هم فضا را پس می زند (نما) ... ولی او می گوید خانه نه ماشین زندگی است و نه معبد ، خانه حتی خانه هم نیست ، بلکه خانه هویت انسان است. چیزی که انسان امروز آن را گم کرده است. هویت انسان بودن از خانه سرچمشه می گیرد و خانه گریزی انسان، در این دوره ی تمدنی بشر ، ریشه در خانه های بی هویتی دارد که در آن به دنیا نمی آید و نمی زید و نمی میرد. این نقطه آغاز سقوط هویت انسانی است.
7. گفته اند سکونت از ریشه عربیِ سَکَن است آن هم وقتی که بعد از حرکتی یا اضطراب و ترس و رعبی ، آرام و قرار می یابیم و به سکونتگاه خود انس می گیریم ... هر چند به قول و به تعبیر پتر برگر ، انسان در عصر «اذهان بی خانمان» به سر می بَرَد ... و اما هایدگر ، زبان را خانه ی هستی انسان می داند و زبان و هستی را یکی می شمارد و می گوید ما سخن نمی گوییم بلکه سخن ، ما را می گوید .
احمد آذرکمان / تیرماه 99 ـ حسن آباد فشافویه

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴:

لطفا ابیات زیر تصحیح شود:
بیراست و بر تخت زرین نشاند ---> بیآراست و بر تخت زرین نشاند
خرامان بیمد سیاوش برش---> خرامان بیآمد سیاوش برش
نیید به دیگر کسی رای من ---> نیآید به دیگر کسی رای من
بیمیخت با جان تو مهر من ---> بیآمیخت با جان تو مهر من
چو شب تیره شد داوری خورد زن ---> چو شب تیره شد داروی خورد زن
بیمد دو صد مرد آتش فروز ---> بیآمد دو صد مرد آتش فروز

 

.. در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۴:

با قوس دو ابروی تو یک دل به جهان نیست تا خسته بدان غمزه‌ی چون تیر نکردی..

 

اشکان در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

سلام
من خوانش های زیادی از غزلیات حافظ شنیده ام، اما تقریبن مطمین. هستم که هیچکس نتوانسته به خوبی آقای موسوی گرمارودی حق مطلب را ادا کند. من بارها و بارها غزلیات حافظ را با خوانش ایشان گوش کرده ام و هر بار برایم لذت بخش بوده است. لازم است تا یک خسته نباشید هم به گردانندگان محترم سایت گنجور عرض کنم. همیشه کامیاب پ پیروز باشید.

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

ز هر سو بیرای و بپساو دست ---> ز هر سو بیآرای و بپساو دست

 

حبیب در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۱:

در این غزل زیبا مولا نوعی ذهن اگاهی را اموزش میدهد.هر مرید باید در رفتار مراد خود توجه کند تا بتواند جا پای او بگذارد0 مولانا میگوید به چه چیزهایی باید در مراد خود توجه کنی و یکی یکی انها را نام میبرد.مراد گل بی خوار است. حرص و خواهندگی که ریشه در روح نباتی و حیوانی دارد در او مهار شده و به إیثار و بخشندگی تبدیل شده است ونهایتا رفتار او الگوی خوبی از أفکار و عشق درونی اوست. صورت آدمی هویدا کنده کلام دروغ است ولی در مراد ما که عاشق صادق است هارمونی بین احساس 'کلام 'هیجان 'رفتار و چهره او مشاهده میشود0

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

نیمد ز دیدار آن شاه سیر ---> نیآمد ز دیدار آن شاه سیر

 

برگ بی برگی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

نه من برآن گلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عنـدلـیـب تو از هر طرف هـزارانند
گل عارض، وجود و هستی یا حضرت معشوق است که حافظ فقط او را شایسته ستایش و غزل سرایی میداند و انصافن که در این ستایش و سرایش بی همتا و یگانه است و در مصرع دوم میفرماید که تنها او نیست که ستایشگر جلال و جمال حضرتش میباشد بلکه از هر طرف که بنگری همه موجودات و کاینات عندلیب گونه به ستایش و تسبیح او مشغول هستند .هزاران نشانه کثرت بوده و تا بینهایت ادامه پیدا میکند . بنظر میرسد این بیت اشاره به آیه چهل و چهار سوره اسرا دارد :
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُورا(الاسراء:44) آسمانهای هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست او را به پاکی می ی‏ستایند، و هیچ چیز نیست مگر آنکه او را به پاکی یاد می‏کند و می‏ستاید و لیکن شما تسبیح آنها را درنمی‏یابید. همانا او بردبار و بخشنده است.
آیات دیگری هم با این مضمون در قرآن آمده است و حافظ که هرچه کرده همه را از دولت قرآن کرده در غزل صد و نود و سه میفرماید ؛
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
غزلیات و نغمه سرایی های حافظ که سرآمد و سلطان همه عندلیب های جهان است بر گرفته از کلام حضرت معشوق هستند و به همین سبب جاودانه و ماندگار شدند .

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

به دیبا بیراسته شاهوار ---> به دیبا بیآراسته شاهوار

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

بیرای دل را به دیدار نو ---> بیآرای دل را به دیدار نو

 

ک در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۸:

با سلام
ممنون میشم اگه در مورد معنا و مفهوم این شعر زیبا توضیحی بدید.

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

بییم کنم هر چه او کرد یاد ---> بیآیم کنم هر چه او کرد یاد

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

وزان پس بیمد بر شهریار ---> وزان پس بیآمد بر شهریار

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

براندوه مشک و می و زعفران ---> براندوده مشک و می و زعفران

 

علی در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳:

جهانی به آیین بیراستند ---> جهانی بآیین بیآراستند

 

ناهید در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۹ - داستان عیسی:

جامه عیب تو تُنُک رشته اند

 

۱
۱۳۸۵
۱۳۸۶
۱۳۸۷
۱۳۸۸
۱۳۸۹
۵۰۵۲
sunny dark_mode