گنجور

حاشیه‌ها

مجتبی میرسمیعی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۷:

سلام و تشکر از زحمات ارزشمندی که متقبل هستید....

آیا امکان خوانشِ صوتی این غزل فراهم نیست؟

🙏🌺🌺

حمیدرضا در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۲۳ در پاسخ به شعیب صبّار دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:

اینجا را ببینید:

پیوند به وبگاه بیرونی

حنان نقوی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۴۷ در پاسخ به شادی اروندی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:

دقیقا درسته 

علی همتی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در محرم:

سلام مجید

َشَرَّقِ دست، منظور صدای برخورد شدید دست با چیزی است. مثل صدای سیلی زدنِ خشن.

و اما اشتباه چاپی شعر:

در بیت آخر کلمه "افسون" صحیح است نه "زاری". از قافیه شعر هم می‌توان فهمید که افسون درست است.

بقیه موارد هم دوستان تذکر دادند.

ایکاش مدیر صفحه، مطالب ‌پینوست را را بررسی و اشتباهات تایپی را اصلاح می‌کردند 

سپاس

زهرا غلامی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۲ در پاسخ به علی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۷:

 اینجا فریدون داره به این اشاره می‌کنه که سلم و تور بعد از این که به قلمرو های جدید شون میرن خلق و خوی درشتی و بی نزاکتی پیدا کردند.

به نوعی داره رفتار گستاخانه این دو برادر رو به شرایط محیطی محل زندگی شون نسبت می‌ده.

فکر می‌کنم می‌خواد خطاب به ایرج بگه که این دو برادرت هم هم خون تو هستند ولی گویی بعد از رفتن از ایران آب و هوای قلمرو های جدید بر اون ها تاثیر گذاشته و همچین رفتار هایی ازشون سر می‌زنه.

کوروش در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۱ - نشان خواستن عبدالمطلب از موضع محمد علیه‌السلام کی کجاش یابم و جواب آمدن از اندرون کعبه و نشان یافتن:

کمترین خلعت که بدهد در ثواب

 

بر فزاید بر طراز آفتاب

 

یعنی چه ؟

 

 

 

کوروش در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۴۶ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیه‌السلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیه‌السلام:

سپاسگزارم 

منم همون مصرع اول رو متوجه نشدم درواقع دوچاردانگ یعنی چی

ثریا کهریزی در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۸:

به جای هر گران مایه فرومایه نشانیده

 

نمانیدست ساراوی و کرهٔ اوت مانیده

 

 

سار : شتر 

کرهٔ اوت: کُرّه ی شتر.

مانیده: به جا مانده.

گرانمایه: گران قیمت، پر ارزش.

فرومایه: کم ارزش، ارزان‌قیمت. 

 

معنی بیت: نفر گران قیمت شتر از دست رفته و نفر فرومایه (کم ارزش) برای صاحب شتر به جا مانده؛

حکایت کسی ست که شترش در هنگام وضع حمل مرده و به جای شتر گرانقیمت تنها کُرّه ی شتر برای صاحبش باقی مانده باشد.

کنایه از روزگار دارد که گرانمایگان به زیر چرخ کشیده، از بین می روند و به جای بزرگان، زمام امور در دست فرومایگان قرار می گیرد.

رضا از کرمان در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴۰ - خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیه‌السلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیه‌السلام:

سلام

  با توجه به ابیات قبلی این برداشت را میشود داشت  : 

در ابیات قبلی عارفان روترش را به خارپشت مشابهت داده  که برای اینکه عوام الناس مزاحم  حالات روحی آنان نگردند با این ظاهر سازی (بد خلقی) خود را از ایشان در امان میدارند مانند پرچین دور باغ که باغ را از سرقت دزدان مصون میدارد  در ادامه بنظرم داره همین مطلب را توضیح بیشتر میده تا زیبارویانی که طبعی خارگونه دارند (مزاحمان دنیا پرست) عیش وعشرت معنوی تورا بر هم نزنند .

برای دو چاردانگ  اگر دوستان راهنمایی بفرمایند ممنونم  شاد باشید

شعیب صبّار در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:

به نظر وزن عروضی صحیح شعر این است:

 

مفعولُ مفاعِلُن مفاعیلُ فَعَل

ب ب ک / ک ب ک ب/ ک ب ب ک / ک ب

ب: هجای بزرگ

ک: هجای کوچک

شعیب صبّار در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:

متأسفانه هر چی من نگاه می کنم اوزان عروضی رباعیات خیام را اشتباه اعلام کردید.

ویرایشش هم خیلی ترتیبات سختی داره. 

 

 

شعیب صبّار در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

وزن عروضی را اشتباه اعلام نکردید؟

 

شعیب صبّار در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

وزن عروضی را اشتباه اعلام نکردید؟

وزن درست این است:

مفعول مفاعلن مفاعیل فعل

ب ب ک / ک ب ک ب / ک ب ب ک/ ک ب

ب: هجای بزرگ

ک: هجای کوتاه

شعیب صبّار در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

به نظر وزن عروضی را اشتباه درآورده اید وزن عروضی صحیح این شعر بدین صورت است:

مفعول مفاعلن مفاعیل فعل

- - u /  

u - u - /

u - - u/ 

u -

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

دیگه مزخرف تر از این نمیشد به ناف بایزید بسطامی بست! تعجبم از عطار نیشابوری است!

 

نقل است که وقتی لشکر اسلام در روم ضعیف شده بود، و نزدیک بود که شکسته شوند. از کفار آوازی شنیدند که یا بایزید دریاب!

در حال از جانب خراسان آتشی بیامد. چنانکه هراسی در لشکر کفار افتاد و لشکر اسلام نصرت یافت.

حسین توفیقی در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۹۷:

مخاطب وی آقا محمد علی کرمانشاهی معروف به «صوفی کش» است. نواحی غرب ایران «جبل» نام داشته است و «جبلی» در این اشعار یعنی «کرمانشاهی». مخاطب نیز پاسخ او را با اشعاری با ردیف «هی هی دَغَلی گُم گُم» داده است که در کتاب خیراتیه اش ثبت شده است.

برگ بی برگی در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن

دورِ فلک درنگ ندارد شتاب کن

صبح در اینجا صبحِ بیداری ست که تنها با عبور از تاریکیِ شب و ظلمت است که انسانِ عاشقی چون حافظ پِی به ارزشِ وقت می بَرَد و از لحظه و دَمِ عُمرِ خود نیز غفلت نمی ورزد، بزرگان و عارفانی که صبحِ دولتشان دمیده و به یگانگی رسیدند ساقی و مطرب و شراب و شاهد همگی را یکی می بینند، چنانچه مولانا می‌فرماید؛ "آب گردد ساقی و هم مست آب   چون مگو الله  اعلم بالصواب" پس خطابِ حافظ به ساقی از دیدگاهِ ما باید به شخصی خاص اطلاق شود اما از نگاهِ عارف و حکیم چنین معنایی نمی دهد، چرا که آنان با زبانِ آفرینش یا تکوین سخن می گویند و نه همچون ما با زبانِ ذهن، پس حافظ از ساقی یا زندگی می خواهد تا قدح یا ظرفِ بزرگی را پر از شراب کند، و دلیلِ این کار را عدمِ درنگِ دورِ فلک یا چرخِ روزگار می داند، یعنی لحظاتِ عُمرِ گرانقدر با شتاب در گذرند و هرگز باز نخواهند گشت، پس حافظ می‌فرماید حتی لحظاتِ مورد نیاز برایِ پر کردنِ جام های کوچک نیز اتلافِ وقت است، و از ساقی درخواست‌ِ قدح می کند تا یکجا و به وفور شرابِ گلگونِ عشق را در اختیار گرفته و بهرمند شود.

زان پیشتر که عالمِ فانی شود خراب

ما را ز جامِ بادهٔ گلگون خراب کن

عالمِ فانی در اینجا معنایِ عام ندارد، یعنی با مرگِ کسی عالمِ او پایان می پذیرد اما برای نوزادی که تازه متولد شده است عالمش شروع می گردد، پس عالمِ فانی مربوط به عالمِ شخصیِ هر انسانی ست که فناپذیر است و شاملِ زیست و حیاتِ دنیویِ او می شود، و حافظ در ادامه از ساقی می خواهد تا پیش از خراب شدنِ حیاتِ جسمانی که فانی ست همهٔ ما را از جامِ بادهٔ گُلگونِ مست و خراب کند، درواقع می فرماید تنها فرصتِ انسان برای عاشقی در این جهان و پیش از فنا شدن و مرگِ جسمانیِ اوست، جام کنایه از ظرفیتِ هر انسانی برای دریافتِ شراب است، و بادهٔ گُلگون یعنی شرابِ عشق، حافظ مثالِ گُلگون را می زند، یعنی به رنگِ گُلِ سرخ و چنانچه می دانیم گُلِ سرخ نمادِ عشق است. حافظ در ابیاتی چند بوضوح به شرابِ انگوری اشاره کرده است که باید در قالبِ غزل معنی شود اما بنظر می رسد قصدِ وی از سرودنِ چنین ابیاتی این است که بگوید مسئلهٔ اصلی بسیار مهم و ورایِ شراب و حلال و حرام بودنِ آن است، چنانچه در بیتی می فرماید؛ " فریادِ حافظ اینهمه آخر به هرزه نیست    هم قصه ای عجیب و حدیثی غریب هست"، اما شوربختانه در این روزگار نیز شاید نود درصد از نظرات و تحلیل‌ها و انرژیِ آزاد شده پیرامونِ شراب و توصیه به شراب خواری و عشرت طلبیِ ادعایی به هرز می رود.

خورشید مِی ز مشرقِ ساغر طلوع کرد

گر برگِ عیش می طلبی ترکِ خواب کن

ساغر در اینجا استعاره از عالم و هستی ست که در شب و تاریکیِ ذهن خالی از هرگونه شرابی ست، اما وقتی عارف و یا بزرگی که خود شرابِ ناب است همچون خورشیدی از مشرقِ این جام طلوع می کند بشارتِ آمدن صبح را می دهد، حافظ "مشرقِ ساغر" را آورده است زیرا تمامیِ پیامبران و غالبِ عارفانِ بزرگ همچون خورشید عمدتاََ از ایران و یا مشرق زمین طلوع کرده اند، از زرتشت و فردوسی و عطار و مولانا، تا نظامی و سعدی و حافظ و دیگرانی که هر یک به تنهایی خورشیدی فروزانند، و اگر غربی های انگشت شماری هم طلوع کرده اند در اندازهٔ اقمارِ خورشید هایِ مشرق زمین هستند و این بیان و اقرارِ شاعران و حکیمانی چون گوته و نیچه است که حافظ را همان شرابِ مطلوب نامیده اند. پس می فرماید اکنون که حافظ اینچنین شرابِ نابی را در ظرفِ این جهان می ریزد اگر واقعاََ و به صدقِ دل ساز و برگِ عیش و عشرتی حقیقی را می طلبی بپا خیز و از خوابِ ذهن بیدار شو که خورشید طلوع کرده است و از این پس بهانه ای برای خواب وجود ندارد.

روزی که چرخ از گِلِ ما کوزه ها کند

زنهار، کاسهٔ سرِ ما پرشراب کن

چرخ یعنی روزگار و زنهار به معنیِ حذر و امان آمده، حافظ در این بیتِ خیامی هشدار می دهد که انسان برحذر باشد و بترسد از روزی که روزگار از خاک و گِلِ ما کوزه ها بسازد و ما از شرابِ خورشید هایی که دمیده و طلوع کردند بهره ای نبرده باشیم، پس‌ پیش از این اتفاق و در هنگامی که هنوز در زندگی و در قیدِ حیاتِ جسمانی هستیم باید از ساقی بخواهیم تا کاسهٔ سرِ ما را قدحی در نظر گرفته و آنرا پر از شراب کند. درواقع می فرماید سری که خالی از شرابِ عشق باشد در جهانِ پس از مرگ موجبِ افسوس و حسرت انسان خواهد بود.

ما مردِ زهد و توبه و طامات نیستیم

با ما به جامِ بادهٔ صافی خطاب کن

مرد در اینجا یعنی انسان، و طامات ادعا و گزافه و پریشان گویی هاست که بر زبانِ زاهدان و توابان جاری می شود، پس حافظ می‌فرماید سخنانِ او در بارهٔ خورشیدِ مِی را با طاماتی که از زبانِ زاهد می شنوید مقایسه نکنید، او کسی نیست که اهلِ زهد و توبه هایِ بی بنیاد و لاف و طامات بافی ها باشد، پس اگر خورشیدِ مِی را نمی توانی بپذیری، می توانی حافظ را همان جامِ بادهٔ صافی خطاب کنی، درواقع همان که مولانا فرمود "آب گردد ساقی و، هم مست آب" یعنی حافظ واقعاََ خورشیدی ست که با زندگی یا خداوند به یگانگی رسیده است و این سخنی به گزاف نیست. فراموش نکنیم فیلسوفی چون نیچه که اشعارِ بسیاری در توصیفِ حافظ دارد و او را همان شرابِ مطلوب می داند کسی ست که اندیشمندانِ بزرگِ غرب همچون افلاطون و سقراط را بطورِ جدی نقد می کند.

کارِ صواب باده پرستی ست حافظا

برخیز و عزمِ جزم به کارِ صواب کن

اما حافظ از توصیفِ خود به جامِ بادهٔ صافی و خورشیدِ مِی مغرور نمی شود و همچنان خویش را نیازمندِ باده ای می داند که از سرچشمه‌ی جوشانِ زندگی بر او جاری می گردد، پس‌ تنها کارِ صواب یا شایسته را باده پرستی می داند، خود و دیگر عاشقان را به عزمِ جزم برای این کارِ صواب دعوت می کند، یعنی کارِ باده نوشی آنچنان که ما بوسیلهٔ ذهن گمان می کنیم کارِ راحتی نیست و نیازمندِ عزم و اراده ای مستحکم است. (مژده به دوستانی که در پیِ بادهٔ انگوری هستند، آنان نیازی به ارادهٔ استوار و عزمی جزم و راسخ ندارند، تنها کافی ست تک زنگی به ساقیِ خود بزنند تا بساطِ عیش مهیا شود)

مرتضی اسدزاده در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰:

اشتباه تایپی در حاشیه نگاری بنده :

مرقوم فرموده اید (بجای: مرحوم فرموده آید )

 

۱
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۱۳۷
۱۳۸
۵۲۶۹