گنجور

حاشیه‌ها

شعله نبی در ‫۴۴ دقیقه قبل، ساعت ۰۸:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲:

شاید این شعر در جواب خواجه نظام الملک باشد که حاکمیت نیشابور را به حکیم عمر خیام پیشنهاد داده و ایشان با این رباعی پیشنهاد این دوست صمیمی خود را رد کردند .... البته این فقط نظر من چون در باب زندگینامه خیام تحقیق میکنم

 

کوروش در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۷ - مسلهٔ فنا و بقای درویش:

مات زید زید اگر فاعل بود

 

لیک فاعل نیست کو عاطل بود

 

یعنی چه ؟

 

 

 

امیر گیاهچی در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸:

بیت ۱۱۶ 

به سوری که دستانش چوبین بود ....

احتمالا یک ضرب المثل آن دوره بوده و باید اینگونه تصحیحش کرد 

به سوری که دستانش چونین بود 

چنان دان که خوانش نوآیین بود 

بزمی که نوازندگانش این چنین بزرگ و خوبه ببین سفره و پذیرایش چیه دیگه ... یعنی قطعا پذیرایی اش  از موسیقی زنده اش بهتر و بزرگتره . 

به کنایه داره به شاه میگه اگه آنچه از گنج برای ما ارسال شده اینه پس شکی نیست که اصلش بسیار بیشتر و بزرگتر از این بوده ! 

 

مسعود تسلیمی در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۰۷:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

سلام این شعر در وصف امیرالمومنین علیه السلام سروده شده

 

مسعود تسلیمی در ‫۲ ساعت قبل، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۲۴:

سلام فرق موش و گربه شیخ بهایی و زاکانی چیه ؟

 

نورا کاور در ‫۲ ساعت قبل، ساعت ۰۷:۲۸ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

دوش، از شورِ عشق و جَذْبه‌ی شوق

دی، ز شورِ عشق و جَذْبه‌ی شوق

 

سید مصطفی سامع در ‫۳ ساعت قبل، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۵:

شعر شماره ۱۵۵

درِ توبه

کنم آغاز هر کاری بنام خالق قدوس 
بود نام  دلارایش  کلید گنج دقیانوس 

اگر خواهی ترا پر نور گردد گور تاریک ات
شود روشن ز بسم‌الله بسان  تابش فانوس


به تن بنما لباس بندگی و پادشاهی کن
چه زیبا  خلعتی باشد مهیا کن تو آن ملبوس

بیا بر درگه ی یزدان انیس تو بود رحمان
بخوان آن ذات بی پایان ، ترا منان شود مانوس

در توبه به روی عاصیان باز است شتابی کن
زند دریای رحمت جوش، مشو از خالقت مایوس 


رها کن نفس اماره مرو بر راه دون سامع
کمین در راه تو باشد شیاطینِ  بد منحوس

پنجشنبه ۶-۲-۱۴۰۳

 

سید مصطفی سامع در ‫۳ ساعت قبل، ساعت ۰۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

مصحف ناطق 

حمد خدا کن دلا رهبر تو مرتضاست 
بر در رب سر بسا میر تو شمس هُدا ست

اینکه تویی پیروی شاه جهان شکر گو
سالک این راه باش راه علی بی بلاست

غیر ره  مرتضی هر که در آن راه رفت 
رفته به سوی فنا، راه علی دان بقاست

شمه ی از فضل او گویمت ای جان شنو 
نفس نبی در نُبی مظهر ذات خداست

بدر و حنین و احد ، خندق و خیبر همه
فاتح هر یک ز آن کیست؟ امیر ولاست

آنکه به جای نبی خفت شبی بی هراس 
حفظ تن شاه دین بهر علی پر بهاست

بر سر منبر کسی غیر علی این نه گفت
حرف سلونی فقط از شه خیبر گشاست

گفت به روز غدیر  بر همه خاص و عام 
بعدِ منِ مصطفی  رهبر تان مرتضاست

خشک شود بحر آب از صفت و مدح شاه 
مدح علی در کتب بی حد و بی انتهاست

کیست به غیر علی وارث علم نبی ؟
عالم اعلم یقین بعد رسول خدا ست

آمدن و رفتنش راز عجیب است وبس 
کعبه و مسجد ببین زاد و شهادت او راست

مهر جواز صراط  در کف والای اوست 
قاسم نار و بهشت   در صف روز جزاست 

یاور بی یاوران بهر یتیمان برد
بر سر دوش علی کیسه ی پر از غذاست

مصحف ناطق بود دست خدا سامعا 
معیت حق بدان با وصی مصطفاست

پنجشنبه ۶-۲-۱۴۰۳

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۷ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام
مُستریح: راحت و آسوده و بی‌خیال
در جای دیگری به این شکل آمده است:
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام
مستریح و فارغ، مترادفند و نیز دیده و چشم دو به دو با هم مترادفند و هر دو صحیح است اما چون از آغاز با آواز راکِ استاد شجریان به شکل دوم شنیده‌ام ذهنم به این شکل بیشتر خو گرفته است.

 

به کام دل نفسی با تو التماس من است
بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام
التماس در زبان عربی: درخواست، استدعا – با آن معنا که در فارسی به کار می‌رود اندکی تفاوت دارد.

 

مرا نه دولت وصل و نه اِحتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مَقام
کلمه «مقام» به ضم (مُقام) سه معنا دارد:
مُقام اسم مفعول (برپاداشته شده) یا اسم مکان (جای ایستادن، جای برپا داشتن) یا مصدر میمی به معنای اقامت کردن و ماندن
و در اینجا معنای سوم مد نظر است چون اگر به معنای دوم (اسم مکان) بگیریم مفهوم جا و مکان را در خود مستتر دارد بنابراین کلمۀ «جای» در قبل از آن حشو و زائد می‌باشد و این از هر شاعری خصوصا از سعدی به دور است.

 

چه دشمنی؟ تو که از عشق دست و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام
مُطاوِعت: تبعیت، فرمانبرداری
اَقدام: پاها
پاها برای گریختن از من فرمانبرداری نمی‌کنند.

 

اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آیند ریزه‌های عظام
عِظام: جمع عَظم (استخوان)
به عشق: به وسیلۀ عشق
به قدرت عشق، ریزه‌های استخوان به سخن در می‌آیند.

 

زنده باد نام سعدی که جز عشق و دوستی و انسانیت چیزی در وجودش نبوده است.

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۷ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:

خیر به جز حسرت، این نهال ندارد

 

سپیتامن آرین در ‫دیروز جمعه، ساعت ۲۲:۳۳ در پاسخ به سپیتامن آرین دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

مستوفی هم بلخ و هم قونیه را شهرهای ایرانی معرفی کرده

 

عبدالحنان در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۷:۱۲ در پاسخ به Gilas bon دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

چنین بایدی نیست، تنها نماد پرسش برای هر جمله پرسشی‌ای می‌آید، حال حقیقی باشد یا بلاغی. جدای از این، در جایی که پرسش بلاغی است اصلا ضرورتی برای علامت سوال نیست.

 

نسیم صبح سعادت در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

در بیت

پرده‌ی پندار می‌باید درید  

توبه‌ی تزویر می‌باید شکست

معنی مصراع دوم مغشوش به نظرم می‌رسد. می‌توان نسخه‌ی پشتیبانی مبنی بر :

تا کی از تزویر باشم خودنمای

تا کی از پندار باشم خودپرست

پرده‌ی پندار می‌باید درید

لوحه‌ی تزویر می‌باید شکست

 

یافت؟

 

سپیتامن آرین در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۶:۰۴ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

این شعر مولانا دلالت بر چی دارد؟

 

آن ترک سلامم کند و گوید: « کیسن »

گویم که: « خمش کن که نه کی دانم و نی بی »

آن معتزلی پرسد، معدوم نه شیء است ؟

بیخود بر من شیی بود، و با خود لاشی

مولوی

 

سپیتامن آرین در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۶:۰۳ در پاسخ به امیر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

کجاش به فارسی اشاره کرده؟؟؟

 

مائده کریمی در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۶:۰۳ در پاسخ به محمد محمدی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:

بله قاضی همجنسگرا بوده

 

سپیتامن آرین در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۴۱ در پاسخ به پیک سحری ا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

پس بفرما منظور مولوی از ترک در اینحا چه بوده؟

آن غزان ترک خون‌ریز آمدند

بهر یغما بر دهی ناگه زدند

دو کس از اعیان آن ده یافتند

در هلاک آن یکی بشتافتند

دست بستندش که قربانش کنند

گفت ای شاهان و ارکان بلند

مولوی

 

سپیتامن آرین در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

جهت اطلاع جهال

بخشی از شهرهای ایران در شاهنامه

که بیانگر حدود قلمرو ایرانی بوده:

 

بزرگان که از #بردع و #اردبیل

بپیش جهاندار بودند خیل

ز #بغداد گردان جنگاوران

که بودند با زنگهٔ شاوران

سپاهی گزیده ز گردان #بلخ

بفرمود تا با کمانهای چرخ

سپرهای #گیلی بپیش اندرون

همی از جگرشان بجوشید خون

ز بغداد و گردن فرازان #کرخ

بفرمود تا با کمانهای چرخ

دگر لشکری کز #خراسان بدند

جهانجوی و مردم شناسان بدند

شه #غرچگان بود برسان شیر

کجا ژنده پیل آوریدی بزیر

بزرگان که از کوه #قاف آمدند

ابا نیزه و تیغ لاف آمدند

سپاهی ز تخم فریدون و جم

پر از خون دل از تخمهٔ زادشم

 

فردوسی

 

سپیتامن آرین در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

#حمدالله_مستوفی قزوینی دانشمند قرن هفتم در “نزهه القلوب” طول و عرض ایران را این‌گونه برمی‌شمارد : “ملک ایران زمین، در واقع بر میان ربع مسکونست طولش از قونیه روم است  تا جیحون بلخ . مسافت مابین طول ایران  به حساب بطلمیوسی هشتصد و پنجاه و شش فرسنگ بود  و به قیاس ابوریحان ششصد و چهل و هفت فرسنگ از جیحون بلخ تا سلطانیه سیصد و چهل و شش فرسنگ و از سلطانیه تا قونیه روم سیصد و یک فرسنگست. و عرضش از عبادان بصره است  تا باب الابواب تمورقپو و  مسافت مابین العرضین که عرض ایران زمین باشد  به حساب بطلمیوسی سیصد و پنجاه و هشت فرسنگ

 

سپیتامن آرین در ‫دیروز جمعه، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

در کتاب مسالک الابصار نوشته شهاب الدین احمد بن فضل الله عمری، رئیس دیوان انشای سلاطین مملوکی مصر و شام که ایران و ایرانی را در آن دوران، یعنی نیمه نخست قرن هشتم هجری تعریف کرده است. یعنی همان سالهایی که حافظ در شیراز شعر می سرود. 

فی مملکة الإیرانیین وهی العراق والعجم وخراسان)، هذه المملکة طولا من نهر جیحون المحیط بأخر حد خراسان إلی الفرات القاطع بینهما وبین الشام. وعرضا من کرمان المتصل بالبحر الفارسی المنقسم من البحر الهندی إلی نهایة ما کان بید بقایا الملوک السلجوقیة بالروم علی نهایة حدود العلایا وأنطاکیة من البحر الرومی".

ویفصل فی الجانب الشمالی بین هذه المملکة وبین بلاد القبجاق النهر المجاور الباب الحدید وهو المسمی باللغة الترکیة دمر قابو ، وبحر طبرستان وهو المسمی بحر الخرز والقلزم ).

أخبرنی الفاضل نظام الدین أبو الفضائل یحیی بن الحکیم الطیاری : أن هذه المملکة تکاد تکون تربیعیة)، فیکون طولها بالسیر المعتاد أربعة أشهر، وعرضها

 

۱
۲
۳
۵۰۵۱
sunny dark_mode