گنجور

 
حافظ

خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم

به رَهِ دوست نشینیم و مُرادی طلبیم

زادِ راهِ حَرمِ وصل نداریم مگر

به گدایی ز درِ میکده زادی طلبیم

اشکِ آلودهٔ ما گرچه روان است ولی

به رسالت سویِ او پاک‌نهادی طلبیم

لذتِ داغِ غمت بر دلِ ما باد حرام

اگر از جورِ غمِ عشقِ تو دادی طلبیم

نقطهٔ خالِ تو بر لوحِ بصر نَتوان زد

مگر از مَردُمَکِ دیده مِدادی طلبیم

عشوه‌ای از لبِ شیرینِ تو دل خواست به جان

به شکرخنده لَبَت گفت مَزادی طلبیم

تا بُوَد نسخهٔ عطری دل سودازده را

از خطِ غالیه‌سایِ تو سوادی طلبیم

چون غمت را نَتَوان یافت مگر در دلِ شاد

ما به امّیدِ غمت خاطرِ شادی طلبیم

بر درِ مدرسه تا چند نشینی حافظ؟

خیز تا از درِ میخانه گُشادی طلبیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۶۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۶۸ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۶۸ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فیض کاشانی

خیز تا از در طاعات گشادی طلبیم

بر در دوست نشینیم و مرادی طلبیم

بهر راه حرم وصل بیا تا برویم

به گدائی به در تقوی و زادی طلبیم‏

اشک آلوده ما گرچه روانست ولی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
اقبال لاهوری

چاره این است که از عشق گشادی طلبیم

پیش او سجده گذاریم و مرادی طلبیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه