تا که در دل تخم عشقت کاشتیم
حاصل از دنیا و دین برداشتیم
عالم از گلبانگ شی لله پرست
تا علم در کوی عشق افراشتیم
دانش و دفتر نبود آندم که ما
مصحف اسرار ازبر داشتیم
صد جفا دیدیم در کوی وفا
دیده را نادیده می انگاشتیم
کی رود مهرش ز دل چون در ازل
نقش این بر لوح دل بنگاشتیم
تا نگردد دل دمی غافل ز دوست
شحنه عشقش برو بگماشتیم
مادرین ظلمت سرای شب مثال
ای اسیری آفتاب چاشتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و معنوی است. شاعر از آغاز عشق به معشوق سخن میگوید و اینکه چگونه این عشق باعث برداشت حاصلهایی از دنیا و دین شده است. او به عشق به عنوان یک علم و معرفت مینگرد و بر این باور است که در کنار مشکلات و آزردگیها، عشق واقعی همیشه در دل باقی میماند. شاعر به خاطر عشق، حتی از جفاها و سختیها عبور کرده و در پی این است که دل همواره در حال یادآوری این عشق باشد. در نهایت، او نور عشق را به عنوان راه نجات از تاریکیها و ظلمتهای زندگی معرفی میکند.
هوش مصنوعی: ما در دلمان عشق تو را کاشتیم و از آن، ثمرات دنیا و آخرت را چیدیم.
هوش مصنوعی: در این دنیا، صدای زیبای پرستش خداوند را میشنویم و تا جایی که علم و معرفت در مسیر عشق را شناخته و گسترش دادهایم، تلاش کردهایم.
هوش مصنوعی: در آن زمان که ما هنوز نه دانش و نه دفتری داشتیم، از حافظه خود اسرار را به خوبی میدانستیم.
هوش مصنوعی: در مسیر وفا، با مشکلات و ناامیدیهای بسیاری مواجه شدیم، اما چشمهایمان را بر روی این سختیها بسته بودیم و نادیده میگرفتیم.
هوش مصنوعی: مهر و محبت او از دل بیرون نمیرود، زیرا ما در آغاز خلقت عشق او را در دل ثبت کردهایم.
هوش مصنوعی: دل ما حتی یک لحظه هم نباید از محبت دوست غافل بماند، چون عشق او برای ما حکم نگهبانی دارد.
هوش مصنوعی: در دل شب تار، مانند مادرانی که در ظلمت به سر میبرند، ما نیز مانند اسیرانی در روشنایی صبح زندگی میکنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پسر ما دل ز تو برداشتیم
بار عشق تو به تو بگذاشتیم
تا تو ما را دوست از دل داشتی
ما تو را چون جان و دل پنداشتیم
چون تو برگشتی و دل برداشتی
[...]
تخم خدمت بر زمین میکاشتیم
زان تعلق ما عجب میداشتیم
ما تو را دلدار خود پنداشتیم
وز تو چشم مردمیها داشتیم
تخم مهر رویت ای نامهربان
سالها در وادی جان کاشتیم
هرچه کردی با من از جور و جفا
[...]
ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درختِ دوستی بَر کِی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفتوگو آیینِ درویشی نبود
[...]
روزگاران آشنایی داشتیم
تخمها از آشنایی کاشتیم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.