هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
من چو از خاکِ لحد لالهصفت برخیزم
داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد
تو خود ای گوهرِ یکدانه کجایی آخِر
کز غمت دیدهٔ مردم همه دریا باشد
از بُنِ هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میلِ لبِ جوی و تماشا باشد
چون گل و مِی دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظِلِّ مَمدودِ خَمِ زلفِ توام بر سر باد
کاندر این سایه قرارِ دلِ شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفتِ نرگسِ رعنا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و دلتنگی شاعر است. او به معشوق خود میگوید که تنها کسانی که به عشق او سهم دارند، هرگز از دایره عشق خارج نخواهند شد. شاعر خود را مانند گلی از خاک برمیخیزد و از داغ عشق معشوقش رنج میبرد. او از معشوق میخواهد که نمایان شود و به او پاسخ دهد، چرا که زمان ملاقات دوباره ممکن است وجود نداشته باشد. در پایان، شاعر به چشمان معشوق اشاره میکند و میگوید که این نگاه ناز و زیبا بر او تأثیر عمیقی میگذارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر محبت و اشتیاق تو دچار عشق و احساس شده است، نباید از دایره وجود تو خارج شود تا همچنان در این عشق باقی بماند.
هوش مصنوعی: زمانی که از خاک قبر برخیزم، عشق و آرزوی تو در دل من مانند یک راز پنهان خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو ای گوهر بینظیر، کجایی؟ که به خاطر غم فراق تو، چشمان مردم پر از اشک و اندوه شده و همچون دریا پر از آب گشته است.
هوش مصنوعی: هر کدام از مژههایم مانند جویباری پرآب است. اگر دوست داری لب جوی را ببینی و تماشا کنی، بیا.
هوش مصنوعی: به مانند گل و شراب، برای یک لحظه از پرده بیرون بیا و در جمع ما بشتاب، زیرا ممکن نیست که دوباره فرصتی برای دیدار پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: سایهی بلند و گستردهی موهای تو بر روی من است، مثل اینکه در این سایه، آرامش و قرار دل عاشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: چشم تو به خاطر ناز و زیباییات به حافظ توجهی نمیکند؛ این سردرگمی به خاطر ناز و طنازی مانند نرگس زیباست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
وقت آنست که بر دشت تماشا باشد
باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد
هر که او جانور است آرزوی یار کند
هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد
ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد
[...]
همه کس را نظری از تو تمنا باشد
این نوع همه از دیده بینا باشد
دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا
چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد
تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش
[...]
تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟
تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟
دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟
مدد جان و دل از عز تعالا باشد
آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید
[...]
هر که را مهر تو اندر دل شیدا باشد
پای او را همه بر دیده من جا باشد
سرخیای کان ز نی تیر تو پیدا باشد
رنگ خونابهٔ خم جگر ما باشد
رازها دارم و زان بیم که بدنام شود
میکنم دوری از آن شوخ چو تنها باشد
چون دهم جان کفنم پینهٔ مرهم گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.