پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد
از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد
دردا که از آن آهوی مُشکینِ سیه چشم
چون نافه بسی خونِ دلم در جگر افتاد
از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد
مژگانِ تو تا تیغِ جهانگیر برآورد
بس کشتهٔ دل زنده که بر یکدِگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگِ سیه، لعل نگردد
با طینتِ اصلی چه کُند، بدگهر افتاد
حافظ که سرِ زلفِ بتان دست کشش بود
بس طُرفه حریفیست کَش اکنون به سر افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به عشق جوانی و تأثیرات آن بر دل و زندگی خود اشاره دارد. او رازهایی را که در دل داشته، به ناگاه فاش میکند و از نظاره زیباییها، دلش به تنگ میآید. شعر درباره درد و رنج عشق و تأثیر آن بر احساسات و زندگی اوست. شاعر به یاد آهو چشم سیاه و دلباختگیاش میافتد و از دلدادگیهایش در کوی معشوق میگوید. همچنین به تجربیات تلخی که در عشق داشته و به سرنوشت تقدیر اشاره میکند، در نهایت خود را به حافظ، به عنوان کسی که به زلف بتان دل بسته، مرتبط میسازد.
هوش مصنوعی: در سالهای پیری، عشق دوران جوانی از یادم رفت و آن رازی که در قلبم پنهان کرده بودم، آشکار شد.
هواگیر: پروازی || هوسی، آرزوخواه.
هوش مصنوعی: افسوس که از آهوی زیبا و دلربای سیاه چشمی، به خاطر عشق و دردش، خون دل بسیار به وجودم ریخته شده است.
هوش مصنوعی: هر نخی که در دست نسیم صبحگاهی افتاده، از مسیر خاکِ سرسوی کوی شما عبور کرده است.
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری زیبا و تند است که باعث میشود دلهای زیادی از عشق تو جان بسپارند و در کنار یکدیگر قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: ما در این مکان پرچالش به اندازه کافی تجربه کسب کردهایم و میدانیم که هر کس که وارد برزخی از سختیها شود، سرانجام به زمین میافتد.
هوش مصنوعی: اگر جان سنگ سیاه هم فدای چیزی شود، باز هم با ذات اصلیاش تغییر نمیکند، چهبسا که ذات ناپاک، هرگز به چیزی خوب و با ارزش تبدیل نمیشود.
هوش مصنوعی: حافظ به زیبایی و جذابیت زلفهای معشوق اشاره میکند و میگوید که این زیبایی و دلربایی به قدری تأثیرگذار است که فردی که روزی بر آن تکیه داشت، حالا خود دچار غم و مشکلات شده است. این نشاندهنده تغییر حال و روز افراد و چگونگی تأثیر عشق و زیبایی بر زندگی انسانهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۶
بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد
بدخواه بر افتد چو در افتاد به ناصر
هر کس که به درویش در افتاد بر افتاد
در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
کز بخت یکی ماه رخی خوب درافتاد
چشم و دل عشاق چنان پر شد از آن حسن
تا قصه خوبان که بنامند برافتاد
بس چشمه حیوان که از آن حسن بجوشید
[...]
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
[...]
باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد
بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد
لطفی کن و تیری دگرم سوی دل انداز
کان تیر نخستین که زدی بر جگر افتاد
پرسیدن یاران کهن رسم قدیم است
[...]
جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد
با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد
کی دست زند در کمر صحبت شیرین
فرهاد که با درد فراق از کمر افتاد
با روی تو زد آب روان لاف لطافت
[...]
تا دیده ی من بر رخ همچون قمر افتاد
راز دلم از پرده محنت بدر افتاد
دیگر نکند چشم به خورشید جهانتاب
آن را که بدان طلعت چون مه نظر افتاد
بر بوی گذاری که کند بر سر او دوست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.