رضا آذرآیین
رضا آذرآیین در ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
این شعر را خوانندۀ تاجیکستانی ، مبارکشاه میرزاشایف در آهنگی استفاده کرده اند.
رضا آذرآیین در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۷ در پاسخ به علی پاکنیت دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثلثات:
این ویرایشی کە فرستادید بسیار خوب و درست بود .
رضا آذرآیین در ۲ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
چرا میپیچانید بحث را؟
گوز همان گۆز به معنی گردو است
gōz میخوانیم نە gowz
رضا آذرآیین در ۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴:
این بیت ها را حمدالله مستوفی نیز در نزهت القلوب از همام بازگو کرده است .
رضا آذرآیین در ۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۴ در پاسخ به ایرانی دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:
به پارسی میانه نیست ، گونهای نو از پهلوی (اشکانی) یا پارتی است .
رضا آذرآیین در ۲ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲:
این شعر درباره شکرگذاری و خوشبین بودن است و با چیزی که امروزه به عنوان قانون جذب مطرح میشود تفاوتهای بنیادین دارد . حتی در مفهوم شعر این نهادینه شده که خوبی ها را به روی خود آوریم و شکرگزار باشیم ولی تلخی ها و ناراحتی را در خلوت با خداوند بگوییم و به رو نیاوریم .
تفاوت بنیادین این فکر با قانون جذب در این است که در اینجا مخلوق با خالق خویش در ارتباط است به وسیلهی شکرگزاری حال خوش و روزی بدست میآورد . همچنین با خوشبینی انگیزه و توان بیشتری برای ادامهی راه دارد .
اما در قانون جذب امروزی این چنین گفته میشود که قدرت بدست آوردن خواسته ها در دست خود مخلوق است و وی باید خواسته اش را بارها با خود تکرار کند و آن را تصور کند تا به سمتش جذب شود. یعنی انجام دهنده یا فاعل اصلی در این گزاره خود مخلوق است .
این دو اندیشه هرچند همانندگی بسیار دارند ولی در بنیاد یکسان نیستند .
مولانا حتی خود غم را از جانب خداوند میدانند و آن را انکار نمیکنند:
نسبتش دادی و جفت و خال و غم
با هزار اندیشه و شادی و غمباز بعضی را رهایی دادهای
زین غم و شادی جدایی دادهاییا در جای دیگر :
فکرتی کز شادیت مانع شود
آن به امر و حکمت صانع بودیا باز میگوید :
آتشین طبعت اگر غمگین کند
سوزش از امر ملیک دین کندآتش طبیعت اگر شادی دهد
اندرو شادی ملیک دین نهدچونکه غم بینی تو استغفار کن
غم به امر خالق آمد کار کنچون بخواهد عین غم شادی شود
عین بند پای آزادی شود، ولی آشکار کردن و بازگو کردن آن را ناروا میدانند و هنگام بروز آن را شب میدانند که هم در خلوت است هم روح آزادتر است :
هر شبی از دام تن ارواح را
میرهانی می کنی الواح رامیرهند ارواح هر شب زین قفس
فارغان نی حاکم و محکوم کسشب ز زندان بی خبر زندانیان
شب ز دولت بیخبر سلطانیاننه غم و اندیشه ی سود و زیان
نه خیال این فلان و آن فلان
ولی در قانون جذب خود غم به عنوان انرژی منفی (!) در نظر گرفته میشود که به سوی انسان میآید اما در نظر مولانا خود غم یک موهبت الهی است :
چون جفا آری فرستد گوش مال
تا ز نقصان واروی سوی کمال (غم وسیلهی جنبش به سوی کمال(شاد شو از غم که غم دام لقاست
اندرین ره سوی پستی ارتقاستیا میگوید:
فکر غم گر راه شادی میزند
کارسازیهای شادی میکندخانه میروبد بتندی او زغیر
تا درآید شادی تو ز اصل خیرمیفشاند برگ زرد از شاخ دل
تا بروید برگ سبز متصلمیکند بیخ سرور کهنه را
تا خرامد ذوق نو از ماوراغم کَنَد بیخ کژ پوسیده را
تا نماید بیخ رو پوشیده راغم ز دل هر چه بریزد یا بَرد
در عوض حقّا که بهتر آوَرَدخاصه آنرا که یقینش باشد این
که بود غم بنده ی اهل یقینیا :
ناخوش او خوش بود در جان من
جان فدای یار دل رنجان منعاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویشخاک غم را سرمه سازم بهر چشم
تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم............
پس در اندیشهی مولانا غم و شادی هر دو از سوی خداست و ما باید به هر دو احترام بگذاریم ولی شادی را به رو آوریم و شکرگزار باشیم .