گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

باز در کوی مغان عاشق مستم جایی

نی ز خویشم خبر و نی ز کسم پروایی

ای که رسوایی من میطلبیدی خوش باش

که ز عشقت نتوان یافت چو من رسوایی

مست در دیر بهر نغمه که از عشق کشند

دستی افشانم ازان حالت و کوبم پایی

خواریم بین که به بزم دگران باید شد

آرزو گر شودم صحبت بزم آرایی

پیر و برنا اگرم طعنه زنانند چه عیب؟

من که پیرانه سرم شیفته برنایی

یار با غیر کشد باده بگو من چه کشم

جز به بد حالی خود ناله واویلایی

فانیا نیست به جز تفرقه ز ابنای زمان

گر کشی رخت به سر حد فنا آسایی

 
 
 
عراقی

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

[...]

مولانا

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی

کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی

چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی

ز پی خشم رهی ساعد و کف می‌خایی

صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی

راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی

سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ

[...]

همام تبریزی

اثر لطف خدایی که چنین زیبایی

تا تو منظور منی شاکرم از بینایی

نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا

که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی

چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
حکیم نزاری

محرمی کو که پیامی برد از من جایی

خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی

عجبی ، نادره‌یی ، طُرفه کشی ، چالاکی

شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی

امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه