دستور روشنرای مشکلگشای گفت: زندگانی پادشاه روی زمین و خسرو چین و ماچین در سایه رای متین و انوار عقل مبین و اسب کامرانی در زیر زین و بسیط زمین زیر نگین، در تمامی شهور و سنین دراز باد و باری تعالی ناصر و معین. چنین آوردهاند از ثقات روات و عدول کفات که در حدود کابل در نواحی آمل، دهقانی بود متدین و مصلح و متعفف و مفلح. بیاض روز به اکتساب معیشت گذاشتی و سواد شب به تحصیل طاعت زنده داشتی. برزگری کردی و از حراثت و زراعت نان خوردی و او را زنی بود بهوعده روبه بازی، به عشوه شیر شکاری. روی چون روز نیکوکاران و زلف چون شب گناهکاران و او را معشوقی بود ازین سرو بالایی، کش خرامی، زیبارویی. روزی دهقان از خانه غایب بود، عاشق گرد حریم خانه او چون حجاج طواف میکرد و به کعبه وصال او پناه میجست تا تقبیل حجر الاسود و تعظیم مسجد الحرام تقدیم کند. معشوقه بر بام کاخ ایستاده بود، چون چشم بر عاشق افکند، سر بجنبانید و دست بر گردن و و گوش و سینه بمالید و از بام به زیر آمد. مرد با آن حرکات وقوفی نیافت، با تحیّر و تفکر به خانه آمد و با گندهپیری که گَردِ آسیای حوادث ایام بر سرش نشسته بود و دست مشعبد روزگار، رخسار او به آن زعفران شسته، این معنی شرح داد و از رای او استصواب و استعلاجی جست. گندهپیر گفت: ترا چنین گفتهاست که کنیزکی رسیده، و بر و پستان برآمده نزدیک من فرست. مرد، کنیزکی همچنین نزدیک او فرستاد و بر زبان او پیغام و سلام فرستاد و گفت:
کار من بیچاره بدانجای رسید
کز یا رب من ترا بباید ترسید
آخر درد فراق را درمانی و شب هجران را پایانی باید. کنیزک چون پیغام و سلام برسانید، زن خویشتن را در خشم کرد و کنیزک را دشنام داد و روی او سیاه کرد و از آبراهه رز بیرون فرستاد و گفت: «سزای آن که سخن نا اندیشیده گوید، این بوَد.» کنیزک باز آمد و شرح حال بگفت. مرد با گندهپیر تدبیر کرد. گفت: او ترا چنین گفته است: چون روی روز عالمافروز، تیره و چشم آفتاب از ظلام خیره شود، از راه آب، نزدیک من آی. مرد بر قضیت این تدبیر، نماز خفتن بیرون آمد و از راه آبراهه رز در کاخ معشوقه رفت. زن بیرون آمد و بر لب آب، جامه خواب بیفکند و هر دو به یکجای بخفتند. پدرشویِ زن از جهتِ حراست حرث و زراعت، گرد رز طواف میکرد، چون بدان موضع رسید، زنِ پسر را دید با مرد بیگانه خفته. آهسته فراز آمد و پایبَرَنجَن از پای زن پسر بیرون کرد و برفت. زن بیدار شد و آن حال معلوم کرد، در وقت معشوق را باز فرستاد و نزدیک شوی رفت و چون زمانی بخفت، گفت: ای مرد! مرا تاسه میکند. مرد گفت: ترا گرم شده است، بیا تا به صحرا رویم. هر دو بیرون آمدند و بر همان موضع بخفتند. چون زمانی ببود، شوی را بیدار کرد و گفت: این ساعت پدر تو بیامد و پایبرنجنِ من بدزدید و من دانستم، اما شرم داشتم چیزی گفتن. مرد با پدر در خشم شد. چون بامداد پدر شوی درآمد و پای برنجن بنمود و آنچه دیده بود بازگفت: پسر گفت: راست گفتهاند که دشمنیِ خَسور و زنِ پسر چون دشمنی موش و گربه است که به هیچ وقت از یکدیگر ایمن نتوانند بود. دوش من بودم بدان موضع با زن خویش خفته. تو غلط دیدهای. خسور خجل شد و از پیش پسر، رنجور بیرون آمد و از زن عذر خواست و گفت:
اجارتنا ان القداح کواذب
و اکثر اسباب النجاح مع الیاس
این داستان از دستانِ زنان از بهر آن گفتم تا بر فکرت منیر و خاطر خطیر شاه روشن شود که زنان، بیدیانت و امانت باشند و از خاطر معکوس و ذهن منکوس، تخریجات و تصنیفات کنند و بر موجب هوا و مراد خود روند و به آمد خویش خواهند. شاه چون این حکایت بشنید، مثال داد تا سیاست در تأخیر دارند و شاهزاده را حبس کنند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان در مورد یک دهقان متدین و مصلح در نواحی آمل است که عاشق یک زن زیبا میشود. در غیاب دهقان، زن به کنیزکی که پیام عاشقانهاش را میفرستد، پاسخ میدهد و در نهایت او و عاشق به هم میرسند. اما وقتی شوهر زن متوجه میشود که او با مرد غریبه خفته، خشمگین میشود و به دهقان برخورد میکند. دهقان در دفاع از خود میگوید که او بیگناه است و تمام این ماجرا ناشی از سوءتفاهم است. این داستان به شکافهای روابط انسانی و بیوفایی برخی از زنان اشاره میکند و به شاه یادآوری میکند که ممکن است در امور زنان دقت کند و احتیاط بیشتری به خرج دهد. داستان در نهایت تأکید بر این دارد که زنان میتوانند منجر به مشکلات و فتنهها شوند و باید مراقب آنها بود.
هوش مصنوعی: دستوری که مشکلگشای روشنی است، بیان میکند که زندگی پادشاه و فرمانروای چین و ماچین در سایهی حکمت و روشنایی عقل و بر سوار بر اسب خوشبختی و در سایهی زمین تحت فرمان او، در تمام ماهها و سالهای طولانی ادامه داشته باشد و خداوند او را یاری و کمک کند. گفته شده که در نواحی کابل، در منطقهای به نام آمل، کشاورزی دیندار، اصلاحطلب، با تقوا و موفق وجود داشت. او روزها به کسب معاش مشغول بود و شبها به عبادت و تحصیل علم میپرداخت. او کشاورزی میکرد و از زراعت نان میخورد و زنی داشت که با زیبایی و لطافت او را جذب میکرد. روزی این کشاورز از خانه غایب بود و معشوقهاش دور و بر خانه او مانند زائران که خانهی کعبه را طواف میکنند، میچرخید و به دنبال او بود. معشوقه بر بام کاخ ایستاده بود و وقتی چشمش به عاشق افتاد، سرش را تکان داد و با حرکات نرمی به خود و بدنش اشاره کرد و از بام پایین آمد. مرد با آن حرکات متوجه نشد و با شگفتی و اندیشه به خانه برگشت. او با پیرمردی آشنا شد که سالها در حوادث زمانه تجربه داشت و او عذر و دلیل این وضعیت را شرح داد. پیرمرد گفت که به او خبر رسیده که دختری زیبا به او نزدیک آمده و بر و بازوی او به خوبی درخشیده است. مرد، دختری زیبا را برای او فرستاد و پیغامی را از جانب او برای پیرمرد فرستاد.
هوش مصنوعی: کار من به جایی رسیده که از خداوند هم میترسم.
هوش مصنوعی: پس از جدایی و غم هجران، در نهایت باید راهی برای درمان درد پیدا کرد. کنیز به پیامرسانی میپردازد، اما زن خشمگین شده و به او فحش میدهد و او را از خود میراند. او از کنیز میخواهد تا پیامی را نقل کند و نتیجه آنچه که رخ داده را برایش بازگو کند. مردی با دقت و تدبیر به نتیجه گفتگو میرسد و تصمیم میگیرد که به مکان خاصی برود. در نهایت، زن و مرد با هم به خواب میروند. در این میان، پدر زن در حال مراقبت از ملک و زراعتش از آنجا رد میشود و زن و مرد را در وضعیتی غیرمجاز میبیند. پس از اینکه زن از این ماجرا مطلع میشود، به معشوقش پیغام میفرستد و از او میخواهد که نزدش بیاید، اما مرد به او میگوید که استفاده از این موقعیت باعث خشم والدش خواهد شد. این داستان نشاندهنده تنشهای بین دشمنی و عشق است و در نهایت پدر پس از دانستن حقیقت از پسرش عذرخواهی میکند.
هوش مصنوعی: اجاره دادن نشانهها و علامتها بیفایده است و بیشتر عوامل موفقیت در ناامیدی نهفتهاند.
هوش مصنوعی: این داستان را درباره زنان نقل کردم تا ذهن و فکر شاه روشن شود که برخی از آنها میتوانند بیتقوا و غیر قابل اعتماد باشند و با افکار ناپسند خود، تخریبها و نوشتههای نادرست ایجاد کنند و تنها به دنبال منافع و خواستههای خود باشند. وقتی شاه این موضوع را شنید، تصمیم گرفت که کمی در سیاست تامل کند و شاهزاده را زندانی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.