چون این خبر به سمع کنیزک رسید که سیاست شاهزاده در تاخیر افتاد، از بهر آنکه یکی از وزرا به حضرت شاه رفته است و به فنون مواعظ و صنوف زواجر او را از سیاست در تردد افکنده و در انواع غدر و اصناف مکر زنان حکایت ها گفته که مانع زجر و دافع تعریک شاهزاده شده است، ضجرت و حیرت بر وی استیلا آورد و فکرت و دهشت بر وی غالب شد. با خود گفت: اگر درین کار تاخیر و توانی و تقصیر و تراخی رود و عنان یکران در جولان این میدان، سست گذاشته آید، کار از دست تدارک در گذرد و در پای اهمال و امهال افتد. شاهزاده روز هفتم زبان بگشاید و ترهات و هذیانات من تقریر کند، به هیچ حال مرا امید زندگانی نماند و بر تلخی عیش، دل بباید نهاد، بلکه دل از جان شیرین بر باید گرفت. جنون بر وی غالب شد و سودا بر وی مستولی گشت. خویشتن را پیش تخت شاه افکند و اشک حسرت از دیده می ریخت و خاک ندامت بر فرق سر می بیخت. دم سرد بر می آورد و آتش سینه را فروغ می داد و می گفت:
وعده تو زان به درنگ اندر است
کاین دل مسکینت به جنگ اندراست
تو رسن کار گرفتی فراخ
کار من امروز به تنگ اندر است
و بعد از تقریر مراسم خدمت و تحریر شرایط دعا و تحیت، زبان تظلم بگشاد و مقاسات شداید و مکاید شرح داد و گفت: جاه پادشاه جهان و سایه فر یزدان که عدل او ملجا ملهوفان و فضل او منجای متاسفان است، همواره در مدارج علو و معارج سمو متصاعد و متراقی باد. همیشه پادشاه که به کام نیکخواه باد، به حبل تقوای یقین و عروه وثقای دین مستمسک و معتصم بوده است و به ردای عدل و حلیه انصاف متردی و متحلی و تا این غایت هر کاری که کرده است و هر عزمی که از رای مضی ء او به امضا رسیده است و نفاذ یافته، رعایت رضای ایزد تعالی و تحری مرضات او در آن مضمون و مرعی بوده است. امروز به تحریک ساعی و تحریض نمام، طریق سداد و صواب فرو گذاشت و حرمت حدود شریعت به یکسو نهاد و پشت پای بر روی تصون و تدین زد و خاک مذلت و اهانت در چشم صلاح و صواب افکند و اختلال و توهین در قواعد دین و قوانین انصاف راه داد و باغ ریاست را از گلزار سیاست خالی و عاطل گردانید. فردا که عرضگاه محشر و هول و فزع اکبر باشد، این اهمال و امهال رات چه حجت آرد و به کدام معذرت پیش رود؟ و جواب این کلمه که «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» چه خواهد گفت؟
ان کان سر کم ما قال حاسدنا
فما لجرح اذا ارضاکم الم
کم تطلبون لنا عیبا فنعجزکم
و یکره الله ما تاتون و الکرم
و می ترسم که شاه را از مشورت دستوران، همان حالت پیش آید که آن شیر را از مشاورت بوزنه و بر وزرای کژ رای بدفرمای او همان حالت نازل شود که بوزنه را به استبداد رای. شاه گفت: چگونه است؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.