عمادالدین تو آن تقدیر حکمی
که با قدرت فلک را نیست مقدار
کشیده خط تو در دفع فتنه
به گرد خطه اسلام دیوار
فکنده هیبتت چون دور دایم
دوار اندر سر گردون دوار
عروس ملک را بربسته زیور
به دست درفشان و لفظ دُربار
تویی آن گوهر عالی که پیشت
فلک مانند خاکستر بود خوار
گر از خاک است گوهر پس چرا شد
ز نسلت گوهری دیگر پدیدار؟
چه می گویم تو دریایی و لابد
به در یا در بود گوهر سزاوار
مبادا کز تو ای دریای معنی
شود هرگز یتیم آن در شهوار
اگر چه این سخن بر جای خویش است
حدیث ما فرحنا یاد می دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دایم شود خوار
چو آب اندر شَمَر بسیار ماند
زُهومت گیرد از آرام بسیار
منقش عالمی فردوس کردار
نه فرخار و همه پر نقش فرخار
هواش از طلعت ماهان پر از نور
زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار
بتانی اندر و کز خط خوبان
[...]
مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد
مه دو هفته من سر ز کهسار
کنون خوشتر، که با او بوده ام دی
[...]
نبینی بر درخت این جهان بار
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
درخت این جهان را سوی دانا
خردمند است بار و بیخرد خار
نهان اندر بدان نیکان چنانند
[...]
خدای پاک و بی همتا و بی یار
هم از اندیشه دور و هم ز دیدار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.