گنجور

 
ظهیر فاریابی

فرمانده اکابر دنیا بهاءدین

دوران جاه و عمر تو را انقراض نیست

تا آفتاب دولت تو ارتفاع یافت

کار مخالفان تو جز انخفاض نیست

از بس که چرخ مدح تو در دیده ها نبشت

بر دیده ها بجز ز سواد و بیاض نیست

در حل و عقد حبل متین است حکم تو

زان همچو رشته قدرش انتقاض نیست

گر هست در جهان اثری از شمایلت

جز نکهت ربیع و نسیم ریاض نیست

افتادگان صدمت قهر تو را دگر

تا نفخ صور هم طمع انتهاض نیست

رای تو رایضی ست که گردون تند را

بی جد و جهد او سمت ارتیاض نیست

قدر تو کوکبی ست که از آسمان ملک

تا صبح محشرش خطر انقضاض نیست

شب نیست تا زمانه که آبستن بلاست

کز زادن مراد تو اندر مخاض نیست

بی اذن تو زمانه تصرّف نمی کند

در کاینات اگر چه که مال قراض نیست

گر اعتراض کردم بر شعر دیگران

زان منقبض مشو که گه انقباض نیست

بیرون ز دولت تو چه چیز است در جهان

کز صد هزار وجه بر او اعتراض نیست

جاویذ زی که پیش عطاهای فایضت

بحر محیط بیش ز رشح حیاض نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode