گنجور

 
فرخی یزدی

موقعی که یکی از دوستان فرخی (آقای رضای گلشن یزدی) برای خداحافظی نزد وی رفته بود از مرحوم فرخی می پرسد که اگر در یزد فرمایشی دارید انجام دهم. فرخی در جواب می گوید قلم را از جیب در بیاور و یادداشت کن تا بگویم و رباعی ذیل را بالبداهه گفت:

ای آنکه ز جود تست دریا در رشک

افلاک همی گرید و می‌ریزد اشک

اولاد بنی آدم و با این همه جود

شرمنده احسان توام یعنی کشک

آقای گلشن پس از نوشتن رباعی بدون توجه به مقصود فرخی گله می کند. فرخی جواب می دهد، منظور اهانت نبود، بلکه منظور فرستادن کشک یزدی می باشد که در تهران مطلوب و کمیاب است و به مناسبت شعر لفظ کشک گفته شده که کشک یزدی بفرستی.

 
 
 
ابن یمین

مائیم و می روح فزا چون دم مشک

لیکن بر اهل عصر چه مشک و چه پشک

در پای عوام کشته گشتند خواص

آتش چو در افتاد نه تر ماند و نه خشک

ملک‌الشعرا بهار

ای برده گل رازقی از روی تو رشک

در دیدهٔ مه ز دود سیگار تو اشک

گفتم که چو لاله داغدار است دلم

گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه