گنجور

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

با صنع تو هر مورچه رازی دارد

با شوق تو هر سوخته رازی دارد

ای خالق ذوالجلال نومید مکن

آنرا که بدرگهت نیازی دارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجه عبدالله انصاری
خیام

گرچه غم و رنج من درازی دارد

عیش و طرب تو سرفرازی دارد

بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک

در پرده هزار گونه بازی دارد

مهستی گنجوی

زلف تو چو آه من درازی دارد

خلق خوش تو بنده نوازی دارد

چشم خوش تو دوست از آن میدارم

کز منت سرمه بی نیازی دارد

ادیب صابر

آن بت که همی وعده مجازی دارد

بردن دل و جان من به بازی دارد

شب های مرا دراز کرده ست زعشق

آری شب عاشقان درازی دارد

همام تبریزی

زلفش سر کبر و سرفرازی دارد

زان کشتن عاشقان به بازی دارد

ای دل تو چه می‌شوی چنین در کارش

کار سر زلف او درازی دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه