دلت به حال دل ما چرا نمیسوزد
بسوزد آنکه دلش بهر ما نمیسوزد
ز سوز اهل محبت کجا شود آگاه
چو شمع آنکه ز سر تا به پا نمیسوزد
در این محیط غمافزا گمان مدار که هست
کسی که ز آتش جور و جفا نمیسوزد
ز دود آه ستمدیدگان سوختهدل
به حیرتم که چرا این بنا نمیسوزد
بگو به کارگر و عیب کارفرما بین
هرآنکه گفت که فقر از غنا نمیسوزد
غریق بحر فنا ای خدا شدیم و هنوز
برای ما دل این ناخدا نمیسوزد
ز تندباد حوادث ز بس که شد خاموش
چراغ عمر من بینوا نمیسوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.