گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فرخی یزدی

گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند

در انتظار ناجی فریادرس بماند

هرکس ببرد گوی ز میدان افتخار

جز فارس را که فارس همت فرس بماند

دل می‌تپد به سینه تنگم ز سوز عشق

چون مرغ بی‌پری که به کنج قفس بماند

در انتظار یار سفر کرده سال‌هاست

چشمم به راه و گوش به بانگ جرس بماند

مفتی شراب خورد و صراحی شکست و رفت

مطرب غنا نخواند و به چنگ عسس بماند

هر گل شکفت و رفت به باد از جفای چرخ

اما برای خستن دل، خار و خس بماند

در شاهراه علم که اصل سعادت است

هرکس نرفت پیش ز مقصود پس بماند