گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

یا مرید من لامریدله، شرح درد آگین سوزناک که مشعر بر قصه بیماری و غصه بی کسی و بی پرستاری بود رسید. به خدا قسم دلم بر احوالت سوخت و تنم از ملالت کاست، سرم به گردش افتاد، و عالم در نظرم سیاه شد، فرد:

سپهر دون که قدم در ره کرم نگذاشت

خوشش مباد که ما و ترا بهم نگذاشت

آن تن فرسوده درد دریغ، آن رخ آلوده گرد افسوس، مصرع: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد. آن جسم ضعیف را تاب بیماری نیست و آن جان نحیف را توان بی غمگساری نه.اگر من خود حاضر بودم بی غمخوار و پرستار نمی ماندی و به طول مرض گرفتار نمی گشتی. بلی مرید را مرشد باید و بیمار را به سعی تیمار اندیش صحت افزاید. مراهم رنج روحانی بواسطه حرمان حضور نواب اشرف والا بسیار است. ملالت و رنج سرکار سربار غم ها و مزید الم ها شد. انشاء الله تاکنون از خستگی رستگی خاسته و روان را با سلامت پیوستگی افتاده. بقیه دردها به فر قربت درمان خواهد یافت. و خاطر بر مدارج ارمان فیروزمند خواهد شد. خوشا حال شما که نواب اشرف را ملتزم حضورید و مکتسب سرور. مرا از شما در هیچ حال فراموشی نیست شما را هم از ما و تذکر شوق و حرمان ما خاموشی مباد.