پیش از اینت در کوی چراغ دوده مردمی میرزاحسن نامه نگار آمدم، و دستان چرخ ازرق جامه و خاک سیاه نامه را هنگامه گذار، آرنده را ستادن فراموش افتاد و فرستادن امروز و فردار بر ماه و سال آغوش گشود. پوزش دیر ماندن را نیازمندانه رازی سرودم و بدان در فزودم. پس از ماهی دو در همان مشکوی پرویزی که تلخش شیرین خیز است و زهرش شکرآمیز رامش خسروی جستم. نامه بر جای دیدم و چون مرغ دلش رشته بر پر و بند بر پای، سیم نامه که باز لابه لنگ است و پوزش درنگ به اندک فزایش پیرایه آغاز و آهنگ یافت. در ری زنده ام و یاران را از در یکتائی پرستنده. دو ماه یا افزون شد تا به درد زانوئی نیرم نیرو و رستم بازو گرفتارم، و به رنج درمان بازی چاره اندیشان روز گذار، درد را پیوسته فزایش است. و هر چه کرده و کنیم همه آلایش. امروز با پائی گسسته رگ و پوئی شکسته پی ساز بزم حسن ساختم، و از هر اندیشه و هر کس با تو راز سخن، مگر گوارش این زیبا چهره و گمارش آن شیوا گفت خسته تن را درمان دردی کندو از دامن شکسته جان طوفان گردی فشاند.
اینک با رنگ خورشیدی و آهن ناهیدی دل می رباید و جان می فزاید، جای سرکار نه چندان نمایان است که من گویم یا او جوید. جان فرشتی دستگاهت در میان است و چشم بهشتی نگاهت نگران بی آزار دشمن رامش نیک بختی بین و دور از رنج چشم داشت تماشا اندیش دیدار دوست باش، بیت:
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه ثابت است و نه حایل
امیدوارم فر این درمان یغمای رنج را فرمان راند، و فرسوده جان و کاسته پیکر از کاوش سود ستایان روزه و پرهیز و پرسش زود نشینان گران خیز بر کران پاید. روز به انجام رفت و گونه خورشید در پرده شام شد چشم از دید فرو ماند، و دست از جنبش باز ایستاد. بازمانده داستان به خواست خدای در نامه دیگر رانده خواهد گشت، و در لب آن جوی با هر که دانی و خواهی خوانده خواهد شد، شعر:
برآرد روزگارت از سه لب کام
لب جوی و لب یار و لب جام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.