گنجور

 
یغمای جندقی

حاجی اسمعیل بهشتی روی فرشتی خوی را مرید و مشتاقم. سه روز از این پیش همراه مردی منسوب آقا رضا نام خراسانی بودم توسط لشکری جامه بساط دوست را رنج افزای رسیلتی دراز دامن گشتم. اینک سلطان درویش منش، درویش سلطان روش ایرج میرزا که یاران طریقش همایون شاه ستایند روانه است، شرحی بدان مضمون که بینی طرح کرده ام. انشاء الله همت و الانهمت شما زود و چسبان چشم سپار فرزند مقامی میرزا رضا خلف مرحوم میرزا نجف خواهد داشت، امیدوارم امانت او و دیانت سرکار شما عینک را به من برساند. زاید الاوصاف محتاجم. سرکار شاهزاده می فرمایند اگر آن جوان با سوابق الفت و حداثت سن کار اندیش غفلت و العیاد بالله اشاعت بی دینی گردید من خود عینکی نغز و زیبا گرفته بر دست جناب حاجی اسمعیل که ترا یاری امین است و مامول یغمائیات را ضمین، با تو خواهم فرستاد. کاری کن میرزا رضا عینک را به عینه یا عوضی بهتر از آن بدهد. چنانچه پیمان مرا و اظهار شما را باد انگاشت، و از یاد برد بر شاهزاده برسان. اما عینک معهود موعود او را مخواه. اگر داد بگیر و بفرست، والا او سلامت باد مراتب را بر نگار تا مجهول چند معلوم گردد، خدمات را مترصدم. حرره یغما