سرکار حاجی را از همه چیز رستگانیم و بی همه چیز از بستگان، روز گذشته شامگه راهنمای راستین رازگشای راستان استادی شباهنگم مژده داد که پیش پوی جویندگان و پیش جوی پویندگان با همه بی نشانی از تو نامی بر زبان رانده و از در مهربانی نه اندیشه کاری با خویشتن خوانده. اختر بختم از این خوش نوید با همه مهر سوزی و تیره روزی تاب رخشندگی افزود، و مشت خاکم بدین فرخ امید با همه نیستی آب چشمه زندگی پرداخت. اگر اندیشه این بنده به خواست بار خدا بر خواست بار خدا پیشی نجست و نیروی مرگ پولاد پنجه بر بازوی آبگینه گوهر جان دستی پیشی نیافت، روز آدینه که نوبت آزادی است همراه بزرگ استاد خویش یا خود تنها سیم سیاه جان و خاک تباه تن را به فر زمین بوس فرگاه درویشانه شرم توده کیمیا و داغ سوده توتیا خواهم ساخت. چون خانه تاریک است و هنگام دریافت همایون دیدار نزدیک، دراز درائی را که جز زیان رامش و انگیز تیمار سودی نیست بر کران مانده، اگر رازی و نیازی هست هم در بزم بار دل به زبان بی زبانی راز خواهد گشود و باز خواهد نمود. مصرع: من چگویم یک رگم هشیار نیست. جاودان جان را از آن در دیری و دوری مباد، و دیده و گوش را از آن گفت شیوا و روی زیبا کری و کور.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف حال و هوای روحانی و درونی شخص میپردازد که در جستجوی معنای زندگی و آزادی است. فرد احساس میکند که از دنیای مادی و وابستگیها رسته و به سمت رهایی و آگاهی حرکت میکند. او به بزرگاستاد خود اشاره میکند و آماده است تا با او به سفر درونی برود، حتی اگر این سفر به تنهایی باشد. او بر این باور است که در دل تاریکیها و چالشها، امید و زندگی همچنان وجود دارد و رازهای زندگی در بزم دل و بیزبانی نمایان میشود. در پایان، به این میاندیشد که با وجود دوری و دشواریها، جاودانگی روح و زیبایی واقعی در گفتار و دیدارها وجود دارد.
هوش مصنوعی: من از همه وابستگانم جدا شدهام و بیچیزم. دیروز به من خبر دادند که یک راهنمای راستین و رازگشایی وجود دارد که به جویندگان هدایت میکند.برخی از افراد از وجود من به خوبی یاد کردهاند و از در محبت به من فکر کردهاند. این خبر خوب باعث شده که خوشحالی و امید در من افزایش یابد، حتی با وجود تمامی مشکلات و ناکامیها. اگر افکار من به خواستههای خدا دچار تأخیر شود و قدرت مرگ نتواند بر روح من تسلط پیدا کند، روز جمعه که زمان آزادی است، به همراه استاد بزرگم یا به تنهایی، بر خاک احترام میگذارم و از مشکلات دنیا رهایی مییابم. از آنجا که حالا زمان دریافت یک دیدار بزرگ فرا رسیده و تاریکی حاکم است، اگر رازی یا نیازی وجود داشته باشد، در دل خود بروز خواهد کرد. در پایان، به خود میگویم که اگر یک رگم هم هشیار نیست، جاودانگی روح از دوری خطرناک است و نه شنیدن گفتار زیبا و نه دیدن چهره زیبا برای من نفعی نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.