گنجور

 
یغمای جندقی

درودی معطر چو زلفین یار

سلامی مفرح چو باد بهار

زصبح ازل تا به عصر شمار

ز ما باد بر خاک احمد نثار

ز بحر شرق گوهر پاک او

مطاف فلک توده خاک او

بدو نازش آفرینش مدام

بدو دفتر آفرینش تمام

دویم چهره جلوه گاه وجود

خوش آینده تمثال لوح شهود

امینی که گنجور کنز قدم

همه نقد اسرار از بیش و کم

به گنجینه دار ضمیرش سپرد

وکیل مهمات خویشش شمرد

تعالی الله این شوکت و پایه چیست

جز آن ذات والابدین مایه کیست