ماه مدینه از حرم کرد چو راه کربلا
گشت طلایه اجل قاید شاه کربلا
راهنمای قتل شد پیش خرام خیل غم
دید مباشر قدر سان سپاه کربلا
عرصه دار و گیر شد دامن ودشت ماریه
رسته تیغ و تیر شد سنگ و گیاه کربلا
با همه پستی از زمین سر ز قدوم شاه دین
سود به عرش و فرقدان تخت و کلاه کربلا
چند زمن مپرس و چون راست نکرده چرخ دون
ساخت به خاک سرنگون خیمه شاه کربلا
حمله گرگ شام زد چنگ در آهوی حرم
گشت عزیز مصر دین یوسف چاه کربلا
زرد ز روی تشنگان سبز ریاض آسمان
سرخ ز خون کشتگان خاک سیاه کربلا
با دل و چهره دمبدم ماهی و ماه زد بهم
سیل سرشک ماریه آتش آه کربلا
تا ز گزند خیل کین رفت پناه و پشت دین
حسرت ودرد و داغ شد پشت و پناه کربلا
روزن سور ماریه رخنه مخوان که منتظر
مانده به راه زایران بازنگاه کربلا
خسته بجو ز کربلا آنچه مراد بایدت
گر تو مسامحت کنی چیست گناه کربلا