گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

هفته کین مه شر سال دغل قرن دغاست

خون هدر مال هباست

شب غم روز ستم شام الم صبح عزاست

خون هدر مال هباست

فتنه بیدار و امان خفته وخصم از در کین

ترک تازان به کمین

رسته بی شحنه و خوان چیده و فرمان یغماست

خون هدر مال هباست

عصر عصر خطر و روز همی روز جدال

وقت خود وقت قتال

دور دور ستم و عهد همی عهد جفاست

خون هدر مال هباست

پای پای زمین و دست همی دست سپهر

کار کار مه و مهر

حکم حکم قدر و امر همی امر قضاست

خون هدر مال هباست

حکم خون جهد جدل امر جفا نهی ندم

کوش کین سعی ستم

نشر خط بسط خطر فقد ادب قحط حیاست

خون هدر مال هباست

چه شبی ای شب برگشته سحر کت ز افق

آن به خون غرقه تتق

سر نیاورده برون روز قیامت برپاست

خون هدر مال هباست

اشک و آه ارچه سپر پیش سهام مه و تیر

لیک در این زد و گیر

اشک آب شمر و آه همی باد هواست

خون هدر مال هباست

باز ناید به زمین گرچه همی نیم زمان

از فلک خط امان

وز زمین بر به فلک گر همه خود تیر دعاست

خون هدر مال هباست

گر همی ساخته ای بوالحسن از روی گهر

چه نبیره چه پسر

ورهمی توخته ای فاطمه چه افزود و چه کاست

خون هدر مال هباست

شوق مرکب شهدا قافله مضمار سبیل

قاید قتل دلیل

مرگ در پیش اجل از پی غم و رنج از چپ و راست

خون هدر مال هباست

گر به سروقت شهیدی زند از مهر قدم

نیست جز تیغ ستم

پیکی ار سوی غریبی گذرد تیر بلاست

خون هدر مال هباست

خنجر کج همی ار منحرف از رای سکون

جنبش آرا پی خون

داوری خواست نشاید مگر از نیزه راست

خون هدر مال هباست

خسته ای را که فلک خاک و خورش خوان کرم

از حرامی به حرم

آب خون لقمه جگر فرش زمین درد دواست

خون هدر مال هباست

خلق را خون خطا آمد و عمد این دو ستم

جمع کشنید بهم

مگر این قتل که مستجمع عمد است و خطاست

خون هدر مال هباست

پر گشا از قبل زاغ کمان کرکس تیر

سوی سیمرغ دلیر

نامه امن و امان دوخته بر بال هماست

خون هدر مال هباست

هرکرا خوانی و جانی نه به جور از در داد

چه همی کم چه زیاد

نه نثار از پی آن خون نه بر آن مال فداست

خون هدر مال هباست

نقض کرد از در روبه روشی عهد ادب

گرگ سگهای عرب

شیرمردان عجم روز هژبری و وفاست

خون هدر مال هباست

همه دم از پس اندیشه قتل شه دین

در دل لشکر کین

گر خیالی گذرد خطره نهب اسراست

خون هدر مال هباست

والی ار سر نکند در قدم جان و تنش

جاودان بی سخنش

خیر شر سود ضرر امن خطر صدق ریاست

خون هدر مال هباست